نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
ماجرای غدیرخم یکی از وقایع بسیار مهم در تاریخ اسلام بوده و ثمرات زیادی در حوزههای علمی و رفتاری مسلمانان بر جای گذاشته است. از دیدگاه شیعه، متن حدیث غدیر و جریانات پیش و پس آن، بر انتصاب حضرت علی7 به عنوان جانشین بلافصل رسولخدا9 از طرف خداوند متعال دلالت میکند. به خاطر اهمیّت این واقعه، شبهات مختلفی از طرف مخالفان شیعه مطرح گردیده است. یکی از شبهات مخالفان، وقوع واقعه غدیر به سبب شکایت سپاه یمن از حضرت علی7 به محضر پیامبر اسلام9 است. در مقاله حاضر با بیان سفرهای مختلف حضرت علی7 و شکایات مطرح شده علیه ایشان، به اثبات تغایر و عدم ارتباط این شکایات با واقعه غدیرخم پرداخته شده است.
پیشینه و تقریر شبهه
شبهه صدور حدیث غدیر به خاطر قضیه شکایت لشکریان یمن از حضرت علی7، از سابقهای نسبتاً طولانی در کتب مخالفان شیعه برخوردار است. بر اساس آنچه از کتب اهلسنت برمیآید، اولیّن کسانی که این شبهه را طرح کردهاند، بیهقی در «الاعتقاد» (البیهقی، 1401: 354)، ابنکثیر قرشی در «البدایه و النهایه» (ابنکثیر، بیتا، 5: 227) و ابنحجر هیثمی در «الصواعق المحرقه» (ابنحجر، بیتا، 1: 109) هستند و پس از آنان، افراد دیگری مانند شیخ سلیم البشری در «مراجعات» (شرفالدین، 1402: نامه 58) و ناصر القفاری در «اصول مذهب الشیعه» (القفاری، 1418، 4: 842) به بیان همین شبهه پرداخته، و با تمسک به آن، رهبری و خلافت بلافصل حضرت علی7 را انکار نمودهاند.
شبهه این است که حدیث غدیر به خاطر شکایت برخی افرادِ حاضر در لشکر یمن از حضرت علی7 وارد گردیده است. بر اساس مدارک تاریخی، پیامبر اکرم9 قبل از انجام آخرین حج خویش، لشکری را به فرماندهی خالدبنولید به یمن فرستادند. رهآورد این لشکرکشی غنایم زیادی بود که نصیب سپاه اسلام شد. پیامبر اسلام9 پس از آنکه از وجود این غنائم مطلع گردیدند، حضرت علی7 را به منظور تقسیم صحیح و عادلانه غنائم به یمن فرستادند. خالدبن ولید به نحوه تقسیم غنائم معترض شد. از طرف دیگر، سپاهیان اسلام میخواستند از وسایل به غنیمت گرفته شده استفاده کنند، امّا حضرت علی7 مانع شدند. به همین جهت، برخی از افراد حاضر در این سپاه (از جمله خالد بن ولید، برید بن الخصیب و ...) که نسبت به حضرت علی7 بغض و کینه داشتند، کینههای خودشان را به صورت شکایت از عملکرد ایشان در چگونگی تقسیم غنائم جنگی، به محضر رسول اکرم9 ابراز نمودند. پیامبر اکرم9 به خاطر اینکه از این کینهتوزیها جلوگیری کرده و از حق حضرت علی7 دفاع نمایند، در راه بازگشت به مدینه، در مکانی به نام غدیرخم،حدیث غدیر را بیان فرموده و ضمن آن همگان را به محبت حضرت علی7 دعوت نمودند.
با توجه به اینکه شکایت افراد حاضر در سپاه یمن از حضرت علی7، جهت صدور حدیث غدیر محسوب میگردد، و با در نظر گرفتن این نکته که اعتراض و شکایت آن افراد به جهت بغض و دشمنی با حضرت علی7 صورت گرفته است، لذا مناسبت جواب رسول اکرم9 به شکایت معترضان، اقتضاء میکند که مراد رسول اکرم از لفظ مولی در عبارت «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»، تنها لزوم محبت حضرت علی7 باشد و با وجود چنین قرینهای، جایی برای حمل کلمه «مولی» بر معنای اولویّت در تصرّف و رهبری سیاسی امت اسلامی وجود ندارد.
ابنکثیر میگوید:
پیامبر اسلام9 به هنگام بازگشت از حجةالوداع، در سرزمینی بین مکه و مدینه، نزدیکی جحفه که غدیرخم نامیده میشود، خطبهای ایراد کردند و در آن خطبه، فضیلت حضرت علی بن ابیطالب و دور بودن ساحت ایشان از اتهاماتی که برخی افراد حاضر در سپاه سرزمین یمن، درباره آن حضرت گفته بودند، را بیان فرمودند. شکایت آن افراد به سبب عدالت حضرت علی بود، که آنان این عمل حضرت را نوعی ظلم، سختگیری و بخل تلقّی کرده بودند. در حالی که کار حضرت علی موافق حقیقت بود. به همین جهت هنگامی که پیامبر اسلام9 از مناسک حج فارغ شدند، در مسیر بازگشت به مدینه و در وسط راه، خطبه مفصّلی را در روز 18 ذیحجه در اینخصوص بیان نمودند (ابنکثیر، بیتا، 5: 227).[1]
علی بن ابراهیم حلبی در کتاب «سیره حلبیه» مینویسد:
زمانی که رسول اسلام9 به محلی بین مکه و مدینه، که غدیر خم نام دارد، رسیدند، صحابه را جمع کرده و خطبهای برای آنان ایراد فرمودند. ایشان در آن خطبه فضیلت حضرت علی و پاک بودن ساحت ایشان از برخی اتهاماتی که برخی افراد حاضر در سپاه یمن مطرح کرده بودند، را بیان داشتند (حلبی، 2008، 3: 384)[2].
بیهقی نیز به این شبهه اشاره کرده، مینویسد:
در حدیث موالات (حدیث غدیر)، با فرض صحت سند آن، دلالتی بر رهبری حضرت علی پس از پیامبر اسلام9 وجود ندارد. ما در کتاب فضائل، مقصود پیامبر اسلام از این حدیث را بیان کردهایم، و آن این است که وقتی پیامبر اسلام حضرت علی را به یمن اعزام کردند، تعداد بسیاری از حاضران در سپاه، از حضرت علی به محضر پیامبر اکرم شکایت نموده و بغض و کینه خودشان را آشکار نمودند. پس پیامبر خواستند که اختصاص (انتساب) و محبت خودشان به حضرت علی را بیان کرده و با ذکر آن، مردم را نیز به محبت حضرت علی و ترک دشمنی و کینهورزی با ایشان ترغیب نمایند. به همین خاطر فرمودند: هر کسی که من ولیّ او هستم، علی ولیّ اوست (البیهقی، 1401: 354)[3].
پاسخ شبهه
قضاوت صحیح درباره دو واقعه تاریخی، از این جهت که آیا یکی از آنها متأثر از دیگری است یا نه؟ اقتضا میکند که هر دوی آنها به لحاظ زمان و مکان و شرایط دیگر، به طور دقیق مشخص شده باشند. قضاوت صحیح در خصوص تاثیرگذاری شکایت لشکریان یمن بر واقعه غدیرخم نیز مستلزم درک تاریخیِ جامعی از هر دو واقعه است. در اینکه جریان غدیرخم در هیجدهم ذیالحجه سال دهم هجری و هنگام بازگشت پیامبر اکرم9 و مسلمانان از سفر حجةالوداع رخ داده، اختلافی وجود ندارد. اکنون باید ببینیم امیرالمؤمنین7 کِی و در چند نوبت به یمن سفر کرده و شکایت برخی از افراد علیه ایشان نزد پیامبر اکرم9 کِی و کجا واقع شده، تا بتوانیم درباره ارتباط آن با واقعه غدیر داوری کنیم.
سفرهای حضرت علی7 به یمن
بر اساس گزارش منابع تاریخی، حضرت علی7 در زمان حضور رسول گرامی اسلام9، سه مرتبه به سرزمین یمن مسافرت کردهاند. در ذیل به ذکر وقایع هر کدام از این سفرهای سهگانه اشارتی میرود:
1) سفر اول: این مسافرت در سال هشتم هجری و به منظور تبلیغ دین و دعوت اهالی آن سرزمین به اسلام انجام گرفت. حضرت علی7 در این مسافرت، فرمانده لشکر بودند و با برخی از قبایل یمن نیز جنگ کرده و قبایلی همچون همدان در طول این سفر به اسلام گرویدند. ذهبی درباره این مسافرت، از براء نقل میکند:
پیامبر اکرم9 خالد بن ولید را به یمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند و من از کسانی بودم که با خالد همراه بودم. شش ماه در آنجا اقامت کردیم و در این مدت، خالد آنها را به اسلام دعوت میکرد، اما آنها قبول نمیکردند. سپس پیامبر اسلام9 حضرت علی7 را فرستاد و به ایشان امر کرد که خالد را برگرداند و افراد سپاه او هم اگر دوست داشتند با حضرت علی7 همراه شوند، اشکالی ندارد. پس من همراه حضرت علی7 بودم، هنگامی که نزدیک آن قوم شدیم به سوی ما خارج شدند، حضرت علی با ما نماز خواند. سپس ما را یک صف کرد و جلوی ما ایستاد و نامه رسول خدا9 را برای آنها خواند. پس قبیله همدان همگی اسلام آوردند. در این جنگ بود که بریده ( به فرمان خالد بن ولید) به مدینه رفته و از حضرت علی به محضر پیامبر اکرم9 در مسجد مدینه، شکایت کرد (البخاری، 1401، 3: 98). وقتی شکایت بریده به پیامبر اکرم9 رسید، حضرت خشمگین شدند و فرمودند: دربارة على بدگویى مکنید، او از من است و من از او هستم. و او ولیّ شما پس از من است [و دوباره این جمله را تکرار فرمودند] (ابنحنبل، بیتا، 5: 356).
روشن است که شکایت مطرح شده در این سفر، هم از جهت زمانی و هم از جهت مکانی، هیچ تناسب و ارتباطی با واقعه غدیر خم ندارد. زیرا این مسافرت و شکایت آن، در سال هشتم هجری اتفاق افتاده است، در حالی که قضیه غدیرخم در سال دهم هجری واقع شده است. احمدبن زینی دحلان -مفتی شافعی مکه مکرمه- در اینباره میگوید:
اینکه گفته میشود پیامبر اسلام9 حضرت علی را در سال دهم هجری به یمن فرستاد، وهم و اشتباه است. چرا که اعزام حضرت علی به قبیله همدان در سال دهم نبوده است، بلکه ایشان در سال دهم هجری به سوی قبیله بنیمذحج اعزام شدند. امّا اعزامشان به قبیله همدان، در سال هشتم هجری و بعد از فتح مکه میباشد (دحلان، بیتا، 2: 381)[4].
همچنین روایات اهلتسنن در مورد این مسافرت، متضمن آن است که شکایتهای این مسافرت، در مسجد مدینه انجام شده و اصلاً ارتباطی به مکه و غدیر خم ندارد. طبرانی در این خصوص از قول بریده میگوید:
وقتی آمده بودم از علی شکایت کنم و شکایت سپاه یمن را به پیامبر اکرم9 عرض کنم، داخل مسجد پیامبر اکرم9 شدم. پیامبر اکرم9 داخل خانهاش بود و تعدادی از صحابه هم درب مسجد ایستاده بودند. صحابه گفتند: ای بریده! از یمن چه خبر؟ گفتم: خبر خوشی دارم. خداوند پیروزی را نصیب مسلمانان کرد. گفتند: پس چرا زود آمدی؟ گفتم: علی یکی از کنیزها را برای خودش برداشته. آمدهام آن را به پیامبر اکرم9 خبر دهم. صحابه گفتند: برو از علی، پیش پیامبر اکرم9 شکایت کن تا اعتبار و مقام علی را از چشم پیامبر اکرم9 بیندازی (الطبرانی، 1415، 6: 163)[5].
2) سفر دوم: در این سفر حضرت علی7 از طرف پیامبر اسلام9 برای انجام قضاوت به سرزمین یمن، که اهالی آن تازه به اسلام گرویده بودند، فرستاده شدند. احمد حنبل در مسند درباره این مسافرت چنین نقل میکند:
علی گفت: رسولخدا مرا ( برای قضاوت) به یمن فرستاد و من گفتم: ای رسول خدا! مرا به سوی قومی میفرستید که از من بزرگتر هستند و من جوان هستم و در قضاوت دانا نیستم. علی میفرماید: پیامبر اکرم دست مبارکشان را روی سینهام گذاشت و عرض کرد: خدایا زبان او را ثابت و استوار کن و قلبش را هدایت کن. ای علی! هنگامی که دو خصم پیش تو نشستند بین آن دو قضاوت نکن مگر آنکه سخن دیگری را نیز بشنوی، همانطور که سخن اولی را شنیدی. پس اگر این کار را کردی قضاوت بر تو روشن میشود. حضرت علی فرمود: بعد از آن دعا هیچ قضاوتی بر من مشتبه نشد یا هیچ قضاوتی بر من سخت نبود (حنبل، بیتا، 1: 544).
لازم به ذکر است که هیچ شکایتی از حضرت علی7 در این مسافرت صورت نگرفته است. پس، این مسافرت نیز هیچ ارتباطی با واقعه غدیر ندارد.
3) سفر سوم: این مسافرت در سال دهم هجری و تنها چند روز قبل از عزیمت پیامبر اسلام9 به حجهالوداع انجام گرفته است. هدف از این سفر، جمعآوری اموال و زکات بود و حضرت علی7 در این سفر، امیر و فرمانده صحابه دیگر بودند. ایشان یکی از صحابه را به عنوان جانشین خود در سپاه معرفی کرده و برای انجام فریضه حج، راهی مکه شدند (ابنهشام، 1384، 4: 1021؛ طبری، 1407، 2: 401). ابن اسحاق -از مورخان مهم و معتبر اهل تسنّن- به نقل از یزیدبن طلحه بن یزید بن رکانه در اینباره مینویسد:
هنگامی که علی از یمن حرکت کرد تا رسولخدا9 را در مکه ملاقات کند، به سرعت آمد و جانشینی برای سپاهش قرار داد. سپس آن مرد به هر کدام از اصحاب، یک لباس از لباسهایی را که همراه حضرت علی (و از اموال خمس) بود، پوشانید. پس هنگامی که آن سپاه نزدیک مکه شد، حضرت علی خارج شد تا آنان را ملاقات کند. ناگهان دید که لباسها را پوشیدهاند. به آن مرد فرمود: این چه کاری است که کردی؟ گفت: خواستم هنگامی که وارد مردم میشوند، آراسته باشند. حضرت فرمود: وای بر تو! قبل از اینکه به محضر رسول خدا9 برسیم، آنها را در آورید. پس آن مرد لباسها را در آورد و آنها را برگرداند. سپاهیان از این کار شکایت خود را از حضرت علی به محضر پیامبر اسلام9 اظهار کردند. پس رسول اکرم9 در میان ما ایستاد و فرمود: ای مردم! از علی شکایت نکنید، به خدا قسم! او در ذات خدا یا در راه خدا محکمتر و با صلابتتر از آن است که از او شکایت شود. سپس رسول خدا ادامه حجشان را انجام دادند و مناسک و اعمال را به مردم آموختند و خطبهای خواندند که در آن بیان کردند آنچه بیان کردند (ابنهشام، همان، 4: 1022؛ طبری، همان، 2: 402)[6].
در مسند احمد حنبل و برخی دیگر از کتابهای تاریخی اهلسنت نیز آمده است که وقتی برخی از صحابه از حضرت علی7 به محضر پیامبر اکرم9 شکایت کردند، پیامبر اسلام9 خطبه خواندند و فرمودند:
ای مردم! از علی شکایت نکنید، به خدا قسم! او در امور الهی و رعایت موازین شرعیه خیلی جدی است (حنبل، همان، 3: 86؛ حاکم نیشابوری، بیتا، 3: 134)[7].
پاسخ اول) تغایر کامل دو واقعه از یکدیگر
قضیه شکایت لشکریان یمن از حضرت علی7 و واقعه غدیرخم، هر دو از مسلّمات تاریخ اسلام هستند و همانطور که گذشت، روایات زیادی از شیعه و سنّی درباره وقوع هرکدام از آنها وجود دارد. اما در عین حال، این دو قضیه کاملاً مستقلّ از یکدیگر بوده و هیچ ارتباط زمانی، مکانی، محتوایی و سببی باهم ندارند. در ادامه به تفصیل به این عدم ارتباط پرداخته میشود.
الف) تغایر زمانی
وقایع شکایت سپاه یمن از حضرت علی7 و غدیرخم در مقاطع زمانی مختلفی صورت گرفتهاند. واقعه غدیرخم در روز هیجدهم ذیالحجه سال دهم هجری اتفاق افتاده است، در حالی که قضیه شکایت سپاه یمن در سفر اول حضرت علی7در سال هشتم هجری و در سفر سوم ایشان در سال دهم هجری، ولی قبل از اتمام مناسک حج واقع شده است. پس شکایت سفر اول به جهت اینکه زمان بیشتری (دو سال) بین آن و جریان غدیر وجود دارد، قابلیّت شبههافکنی برای دلالت مفاد حدیث غدیر را ندارد. شکایت سفر سوم نیز هر چند که به زمان واقعه غدیر نزدیکتر است، ولی برخی از روایتها زمان وقوع آن را قبل از اتمام مناسک حج و برخی دیگر، زمان وقوع آن را پس از اتمام حج و قبل از خروج رسول اکرم9 از مکه دانستهاند. روایت ابن اسحاق -که جریان سفر سوم را بیان میکند- ناظر به قول اول و روایت واقدی که در ذیل بیان میشود، ناظر به قول دوم است.
واقدی میگوید:
پیامبر اسلام9 حضرت علی7 را در ماه رمضان سال دهم هجری، مامور تشکیل لشکری در سرزمین قباء کرد و ایشان لشکر را آماده نمود... عمربن محمدبن عمربن علی از پدرش نقل میکند که حضرت علی غنائم جنگی را جمع کرده و آن را به پنج دسته تقسیم نمود. در یکی از آنها نام سهم خمس را نوشته و در بین آنها قرعه انداخت و اولین سهم، سهم خمس درآمد. حضرت علی چیزی از سهم خمس به کسی نپرداخت، در حالی که فرماندهان قبل از ایشان، به اصحاب حاضر خویش از خمس میدادند. اصحاب مقداری از سهم خمس را از حضرت علی مطالبه نمودند، ولی حضرت از قبول خواسته آنان امتناع کردند و فرمودند: خمس را پیش پیامبر اکرم9میبرم تا اینکه خودشان در این باره نظر بدهند و رسول اکرم9الآن در موسم حج تشریف دارند و ما ایشان را ملاقات میکنیم. حضرت علی خمس را با خودشان حمل کردند و زمانی که به قریه فتق رسیدند، برای رسیدن به محضر پیامبر اسلام9عجله نمودند. لذا یکی از یاران خویش (ابورافع) را جانشین خود قرار داده و خمس را نیز به وی سپردند. در میان اموال خمس، لباسهای یمنی پیچیده شده، چهارپایانی از غنائم و چهارپایانی از زکات وجود داشت. ابوسعید خدری -که در آن جنگ حضور داشت- میگوید: حضرت علی ما را از سوار شدن بر شتران زکات منع میکرد. اصحاب حضرت علی از ابورافع خواستند که از آن لباسهای خمس در اختیار آنان قرار دهد و ابورافع به هرکدام از آنان دو لباس یمنی پوشانید. زمانی که لشکر در نزدیک مکه بود، حضرت علی از مکه خارج شدند و به استقبال آنان آمدند. در این هنگام لباسهای خمس را بر تن اصحاب دیده و لباسها را شناختند و به ابورافع گفتند که این لباسها چیست؟ ابورافع در جواب گفت که لشکریان از من خواستند که این لباسها را در اختیار آنان قرار دهم و از ترس اینکه اگر به خواسته آنان عمل نکنم، مورد شکایت وافع خواهم شد، لباسها را به آنان دادم و چنین گمان کردم که این کار بر شما سخت نمیآید. چون فرماندهان قبل از شما چنین کاری را انجام میدادند. حضرت علی به ابورافع گفت: امتناع من از این کار را دیدی و با وجود اینکه حفظ خمس را به تو دستور داده بودم، لباسها را به آنان اعطاء نمودی؟! ابوسعید میگوید: حضرت علی از پذیرش این امر امتناع کرده و حتی لباسها را از تن برخی از لشکریان بیرون آوردند. اصحاب وقتی که به محضر پیامبر9 رسیدند، از عملکرد حضرت علی شکایت نمودند (الواقدی، بیتا، 30: 1079)[8].
نتیجه اینکه، طرح شکایت از حضرت علی7 در محضر رسول اکرم9 در سفر سوم یمن، بنابر قول اول، حداقل ده روز و بنابر قول دوم تقریبا هفت روز قبل از واقعه غدیر صورت گرفته است و روایاتی که جریان شکایت سپاه یمن را مطرح کردهاند، بیان داشتهاند که پیامبر اسلام9 در همان مجلس شکایت و بدون هیچ فاصله زمانی، واکنش نشان داده و جواب شکایتکنندگان را در همان زمان و با صراحت و قاطعیّت تمام بیان کردهاند و هیچ مورد مبهمی در این خصوص باقی نمانده است تا اینکه در واقعه بعدی در صدد جبران آن آمده باشد. بنابراین دو قضیه شکایت سپاه یمن و غدیرخم به لحاظ زمانی هیچ ارتباطی باهم ندارند و هر کدام در مقطع زمانی خاص و مستقلی واقع شدهاند.
ب) تغایر مکانی
علاوه بر اینکه زمان وقوع دو واقعه غدیرخم و شکایت سپاه یمن، با یکدیگر تطابق و تناسب ندارد، مکان وقوع آنها نیز یکی نیست. چه اینکه واقعه غدیر به نقل تمامی مورخین و محدثین، در منطقهای بین مکه و مدینه واقع شده است، در حالی که برخی روایات، مکان قضیه شکایت را مدینه و برخی دیگر، مکه اعلام کردهاند. در این قسمت به بیان برخی از این روایتها پرداخته میشود.
بیهقی از ابو سعید خدری نقل میکند که رسول خدا9 حضرت علی7 را به یمن فرستادند. پس من هم همراه او خارج شدم. پس هنگامی که از شتران صدقه گرفت، از او خواستیم که سوار آن شتران شویم و به شتران خود استراحت دهیم، چرا که آنها خسته و ضعیف شده بودند. پس به ما اجازه نداد و فرمود: همانا از آن برای شما سهمی است، همانطوری که برای مسلمانان است. ابوسعید خدری میگوید: پس هنگامی که علی از یمن برگشت، شخصی را بر ما جانشین خود قرار داد و خود سریع رفت و حج را درک کرد. پس هنگامی که حجّش را تمام کرد، پیامبر اکرم9به ایشان فرمود: به سوی یارانت برگرد. ابوسعید میگوید: ما از جانشین حضرت همان چیزی را خواستیم که حضرت ما را از آن منع کرد، او هم موافقت کرد. هنگامی که حضرت آمد متوجه شد که شتران صدقه استفاده شده، آن جانشین را توبیخ کردند. من گفتم: اگر به مدینه رسیدم، این را به پیامبر میگویم و به او این سختگیری را خبر خواهم داد. ابوسعید میگوید: هنگامی که به مدینه رسیدیم، به نزد رسول خدا9 رفتم، تا آنچه بر آن قسم خورده بودم را انجام دهم. ابوبکر را در حالی که از منزل پیامبر اکرم9 آمده بود، دیدم. ابوبکر به من خوش آمد گفت و پرسید: چه وقت رسیدی؟ گفتم: دیشب. او با من نزد رسولخدا9 برگشت. داخل شد و گفت: این سعد بن مالک بن الشهید است. پیامبر اکرم9 فرمود: به او اجازه بده. پس داخل شدم و پس از ادای تحیت، گفتم: ای رسولخدا! چه قدر از علی سختگیری و سوء مصاحبت دیدیم. در وسط کلام بودم که پیامبر اکرم به روی پای من زد، در حالی که من نزدیک ایشان بودم. سپس فرمود: ای سعد بن مالک الشهید! ساکت باش از سخنانی که درباره برادرت علی میگویی. به خدا قسم میدانم! که او در راه خدا محکم و با صلابت است. ابوسعید میگوید: پیش خودم گفتم: ای سعد بن مالک! مادرت به عزایت بنشیند. پیامبر مرا متوجه کرد که تا امروز در حالی بودم که او از آن کراهت داشت و من نمیدانستم. به خدا قسم! دیگر از علی هیچ گاه در نهان و آشکار بدی نخواهم گفت.
یکی از افرادی که نام او در ردیف شکایتکنندگان از حضرت علی7 در جریان سفر به یمن ذکر شده است، عمروبن شاس الاسلمی است. وی که از اصحاب حدیبیّه است، جریان سفر خویش به یمن را در حضور حضرت علی7 و شکایت از آن حضرت را چنین گزارش میکند: «با علی به سوی یمن خارج شدم. ایشان در آن سفر به من سختگیری کرد تا اینکه خشمگین شدم، پس هنگامی که به مدینه رسیدم، شکایت او را در مسجد مطرح کردم، تا اینکه این شکایت به محضر پیامبر اکرم9 رسید. یک روز وارد مسجد شدم و پیامبر میان یارانش بود. هنگامی که چشمشان به من افتاد با تندی به من نگاه کردند تا اینکه نشستم. پیامبر9 فرمودند: ای عمرو! به خدا قسم! مرا اذیت کردی. گفتم: ای رسول خدا! پناه میبرم به خدا که شما را اذیت کنم. حضرت فرمودند: بله هر که علی را اذیت کند مرا اذیت کرده است.
دو روایت مذکور با صراحت تمام، بیان میکنند که قضیه شکایت از حضرت علی7 در مسجد مدینه واقع شده است. برخی دیگر از روایات نیز وجود دارند که مکه را به عنوان محل وقوع شکایت مطرح کردهاند. روایات ابن اثیر، ابن اسحاق و ... از آن جمله هستند. بنابراین هیچگونه ارتباط و وحدت مکانی بین دو واقعه وجود ندارد.
ج) تغایر محتوایی
تامّل در متن حدیث غدیر، ما را به این نتیجه رهنمون میسازد که این واقعه هیچ ارتباطی با قضیه شکایت سپاه یمن ندارد؛ زیرا اگر شکایت، موجب صدور حدیث غدیر بوده و سخنان پیامبر اسلام9 به منظور جواب دادن به شکایتهای مطرح شده ایراد میگشت، لازم میشد که در محتوای حدیث غدیر به نوعی از شکایت حرف به میان بیاید و پیامبر اکرم9 مثلاً با اینگونه عبارات، به مردم بفرماید: «ای مردم! آنهایی که از علی شکایت کردهاند، حرفشان درست نیست. ای مردم! آنهایی که کینه علی در دلشان است، کارشان درست نیست. آنهایی که از علی رنجیدهاند، کار درستی نکردند و لذا من کنت مولاه فعلیّ مولاه». حال آنکه به اعتراف منابع روایی و تاریخی اهلتسنن، حرفی از شکایت در متن حدیث غدیر به میان نیامده است؛ ولی در حدیث جیش یمن، عباراتی از رسول اکرم9 که حاوی کلمه شکایت است، مانند«لاتشکوا علیّاً...» مشاهده میگردد.
همچنین اگر حدیث غدیر به خاطر قضیه شکایت صادر میشد، لازم بود که پس از اتمام خطبه رسول اکرم9 جریاناتی در خصوص رضایت یا عدم رضایت شاکیان مطرح گردیده باشد؛ در حالی که هیچ واقعهای پس از اتمام خطبه پیامبر اسلام9، در تاریخ گزارش نشده است که صلاحیت قرینه بودن صدور این حدیث را به جهت شکایت سپاه یمن داشته باشد.
نتیجه اینکه نه تنها قرینهای در متن حدیث و اتفاقات پس از آن مبنی بر ارتباط این دو واقعه با یکدیگر وجود ندارد، بلکه هم در متن حدیث و هم در قضایای بعد از اتمام خطبه، قراینی وجود دارد که به هیچ وجه با ارتباط این دو واقعه سازگاری ندارند. اقرار گرفتن پیامبر اکرم9 از مردم مبنی بر صاحب اختیار بودن خویش نسبت به مؤمنان، هرگز با تذکّر به این نکته که از حضرت علی7 شکایت نکنید و او را دوست بدارید، تناسب ندارد. همچنین تبریک گفتن حاضران به حضرت علی7، سلام کردن به ایشان با عبارت و عنوان «امیرالمؤمنین» و بیعت با آن حضرت پس از اتمام خطابه رسول اسلام9، بیانگر آن است که فهم مخاطبان از کل سخنرانی رسول اکرم9 مسأله امامت و جانشینی بوده است. زیرا اگر محور خطابه، صرفاً برطرف کردن شکایاتی از حضرت علی7 و امر به دوستی نسبت به آن حضرت باشد، تبریک و بیعت اصلاً معنادار نیست.
د) تغایر سببی
یکی دیگر از وجوه تغایر که بین واقعه غدیرخم و قضیه شکایت لشکریان یمن وجود دارد، تغایر سبب صدور و وقوع آنهاست. به بیان دیگر، منشأ و علت صدور هر کدام از آنها کاملاً مستقلّ از دیگری است. منشأ قضیه شکایت و واکنش رسول اکرم9 به آن، شکایت برخی از افراد حاضر در لشکر یمن بود، حال آنکه منشأ و جهت وقوع واقعه غدیرخم، امر الهی و وحی اکید جبرئیل بر این واقعه است.
بسیاری از دانشمندان اهلسنت مانند ابوالحسن واحدی نیشابوری (1411: 150)، فخر رازی (1420، 3: 636)، ابنصباغ مالکی (1422: 27)، قاضی شوکانی (بیتا، 3: 57)، شهابالدین آلوسی (1415، 6: 172) و ... بر این عقیدهاند که آیه شریفه(یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ)(مائده: 67)[9] در شأن حضرت علی7 و در روز غدیر نازل شده است. ثعلبی به چهار طریق، این روایت را نقل کرده است که وقتی آیه شریفه فوق نازل شد، پیامبر اسلام9 دست حضرت علی7 را گرفتند و فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» (ثعلبی، 1422، 4: 92). ابنابیحاتم نیز در تفسیر آیه تبلیغ به سند صحیح نقل میکند که این آیه درباره حضرت علی7 نازل گردیده است (الرازی، بیتا، 4: 1172).
درباره شأن نزول آیه شریفه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً)(مائده:3)[10] روایات فراوانی در کتابهای اهلسنت وجود دارد، که بیانگر نزول این آیه شریفه در روز غدیرخم به دنبال ابلاغ ولایت حضرت علی7 توسط رسول گرامی اسلام9 هستند. در ذیل به ذکر نمونهای از این روایات پرداخته میشود.
خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود از ابوهریره نقل میکند که آیه اکمال در روز غدیر خم پس از پیمان ولایت حضرت علی7 و تبریک گفتن عمربن خطاب به ایشان نازل گردید (خطیب بغدادی، 1417، 8: 289)[11].
نتیجه اینکه واقعه عظیم غدیرخم به دستور خداوند متعال و به منظور اعلام امامت و رهبری سیاسی حضرت علی7 بر امت اسلامی اتفاق افتاده است و هیچ ارتباطی با قضیه شکایت لشکریان یمن ندارد؛ به طوری که اگر هم هیچ شکایتی صورت نمیگرفت و هیچ بغض و کینهای نسبت به حضرت علی7 در دل هیچ فردی وجود نمیداشت، باز هم جریان غدیر واقع میشد. زیرا موضوع آن چیز دیگری غیر از لزوم محبت بوده و دستور وقوع آن از طرف خداوند صادر گردیده است.
جواب دوم) احتمال وجود انگیزههای مختلف در یک واقعه
بر فرض وجود ارتباط بین دو واقعه را بپذیریم، باز شبهه مزبور، ناتمام است. زیرا از شبههکننده سوال میکنیم که آیا احتمال دارد که در وقوع یک قضیه تاریخی بیش از یک انگیزه و هدف وجود داشته باشد یا نه؟ جواب آن مسلماً مثبت است. روشن است که هر قضیهای میتواند علل و انگیزههای متعددی داشته باشد، مگر اینکه انحصاری بودن علت و انگیزه آن به اثبات برسد. در این مورد هم گفته میشود که محتمل است که رسول الله9 حدیث غدیر را حداقلّ به دو منظور بیان کردهاند، که یکی از آنها اثبات و اعلام امامت حضرت علی7، و دیگری جواب دادن به شاکیان و تأکید بر لزوم محبت داشتن نسبت به امیرالمؤمنین7 است. هرگاه مراد از کلمه مولی، امامت و سرپرستی باشد، جریان شکایت خودبه خود جواب داده میشود، زیرا به حکم عقل و شرع اطاعت از کسی که شرعاً متولی امور مسلمانان است، واجب و عداوت و معارضه با او حرام است. بنابراین آنچه مهم است این است که قرائن بسیاری –اعم از متصل و منفصل، عقلی و نقلی- بیانگر این است که مقصود از مولی در حدیث غدیر، امامت و رهبری امت اسلامی است. در این صورت اینکه پیامبر9 ضمن بیان امامت امیرالمؤمنین7 مسأله وجوب محبت ورزیدن به او را هم بیان کرده است، هیچگونه محذور عقلی و شرعی ندارد.
با توجه به قرائن گوناگون از حدیث شریف غدیر[12]، غیر از معنای أولی به تصرّف و سرپرستی و امامت، معنای دیگری به ذهن متبادر نمیشود، حال سبب ذکر این حدیث هر چه میخواهد، باشد. سبب ذکر یک چیزی نمیتواند مانع از حمل آن به معنای متبادر که همان معنای حقیقی است، بشود.
عبدالجبار معتزلی پس از اشاره به اخبار شکایات از امیرالمؤمنین7 گفته است:
بر فرض درستی این اخبار، این مطلب مانع از استناد به ظاهر حدیث نخواهد بود؛ لذا باید درباره مفاد ظاهر حدیث بحث کنیم، نه درباره سبب صدور آن، که وجود و عدمش در اینباره یکسان است (عبدالجبار معتزلی، بیتا، 20: 154).
فهرست منابع:
ابنجنبل شیبانی، احمد (بیتا)؛ مسند، تحقیق شعیب الارنووط، قاهره، موسسه قرطبه.
ابنحجر هیثمی، ابیالعباس احمد بن محمد (بیتا)؛ الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، بیروت، موسسة الرساله.
ابنصباغ مالکی (1422)؛ فصول المهمة فی معرفة الائمة، تحقیق سامی الغریری، قم، دارالحدیث.
ابنکثیر ، اسماعیل بن عمر (بیتا)؛ البدایة و النهایة، بیروت، مکتبه المعارف.
- (1396)؛ السیره النبویه، تحقیق مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر.
ابنهشام حمیری، محمدبن عبدالملک (1384)؛ السیرة النبویة، تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید، مصر، مکتبة محمدعلی صبیح.
آلوسی، سید محمود (1415)؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة.
البخاری، محمدبن اسماعیل (1401)؛ صحیح البخاری (الجامع المسند الصحیح)، بیروت، دارالفکر.
البیهقی، ابوبکر احمدبن الحسین بن علی (1401)؛ الاعتقاد و الهدایه الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، تحقیق احمد عصام الکاتب، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
الثعلبی (1422)؛ تفسیر الثعلبی (الکشف والبیان)، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
الحاکم النیسابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله (بیتا)؛ المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة.
حلبی، نورالدین علی بن ابراهیم (2008)؛ السیرة الحلبیة، بیروت، دارالکتب العلمیة.
الخطیب البغدادی (1417)؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالمکتب العلمیة.
دحلان، احمدبن زینی (بیتا)؛ السیرة النبویة، بیجا، بینا.
الرازی، ابنابیحاتم (بیتا)؛ تفسیر ابن ابی حاتم، بیجا، المکتبه العصریه.
رازی، فخرالدین ابوعبدالله (1420)؛ مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
شرفالدین الموسوی، السید عبدالحسین و شیخ سلیم البشری (1402)؛ المراجعات، بیجا، بینا.
الشوکانی، محمدبن علی (بیتا)؛ فتح القدیر، بیروت، عالم الکتب.
الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد (1415)؛ معجم الاوسط، تحقیق طارق بن عوضالله و عبدالحسن ابن ابراهیم الحسینی، قاهره، دارالحرمین.
الطبری، محمدبن جریر (1407)؛ تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، بیروت، دارالکتب العلمیة.
القفاری، ناصر بن عبدالله (1418)؛ اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریه، الجیزه، دارالرضا.
معتزلی، عبدالجبار (بیتا)، المغنی، بیجا، بینا.
الواحدی النیسابوری، علی بن احمد (1411)؛ اسباب النزول القرآن، تحقیق کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة.
الواقدی، المغازی (بیتا)؛ بیروت، عالم الکتب.
[1]. خطب9 بمکان بین مکه و المدینه مرجعه من حجه الوداع قریب من الجحفه یقال له غدیر خمّ، فبیّن فیها فضل علی بن ابیطالب و برائة عرضه ممّا کان تکلّم فیه بعض من کان معه بارض الیمن بسبب ما کان صدر منه الیهم من المعدلة التی ظنها بعضهم جورا و تضییقا و بخلا و الصواب کان معه فی ذلک، و لهذا لمّا تفرّغ9 من بیان المناسک و رجع الی المدینه بیّن ذلک فی اثناء الطریق فخطب خطبة عظیمة فی الیوم الثامن عشر من ذیالحجه.
[2]. لمّا وصل9 الی محل بین مکة و المدینة یقال له غدیرخمّ بقرب رابغ جمع الصحابه و خطبهم خطبه بیّن فیها فضل علیّ کرّم الله فضله و برائة عرضه مما تکلّم فیه بعض من کان معه بارض الیمن بسبب ما کان صدر منه الیهم من المعدلة التی ظنّها بعضهم جورا و بُخلا و الصواب کان معه، کرّم الله وجهه فی ذلک.
[3]. امّا حدیث الموالات فلیس فیه ان صحّ اسناده نصٌّ علی ولایه علیّ بعده فقد ذکرناه من طرقه فی کتاب الفضائل ما دلّ علی مقصود النبیّ9 من ذلک و هو انّه لمّا بعثه الی الیمن کثرت الشکاه عنه و اظهروا بغضه فاراد النبیّ9 ان یذکر اختصاصه به و محبته ایاه و یحثهم بذلک علی محبته و موالاته و ترک معاداته فقال من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه.
[4]. فی التاریخ سنه عشر وهم لان بعث علی الی همدان لم یکن سنه عشر، انما کان سنه عشر بعثه الی بنی مذحج، و اما بعثه الی همدان فکان سنه ثمان بعد فتح مکه.
[5]. دخلت المسجد و رسولالله9 فی منزله و ناس من اصحابه علی بابه، فقالوا: ما الخبر یا بریده؟ قلت: خیر فتح الله علی المسلمین، فقالوا: ما اقدمک؟ قال: جاریه أخذها علی من الخمس، فجئت لأخبر النبی9. قالوا: فأخبره، فانه یسقطه من عین رسولالله9.
[6]. حدثنی یحیى بن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبی عمره عن یزید بن طلحه بن یزید بن رکانه قال : لما أقبل علیt من الیمن لیلقى رسولالله9 بمکه تعجل إلى رسولالله9 و استخلف على جنده الذین معه رجلا من أصحابه، فعمد ذلک الرجل فکسى کل رجل من القوم حله من البز الذی کان مع علیt، فلما دنا جیشه خرج لیلقاهم فإذا علیهم الحلل. قال : ویلک ما هذا ؟ قال : کسوت القوم لیتجملوا به إذا قدموا فی الناس. قال: ویلک انزع قبل أن تنتهی به إلى رسول9. قال: فانتزع الحلل من الناس، فردها فی البز. قال: وأظهر الجیش شکواه لما صنع بهم. قال ابن إسحاق: فحدثنی عبد الله بن عبد الرحمن بن معمر بن حزم عن سلیمان بن محمد بن کعب بن عجره عن عمته زینب بنت کعب - و کانت عند أبی سعید الخدری- عن أبی سعید الخدری قال: اشتکى الناس علیاt فقام رسولالله9 فینا خطیبا فسمعته یقول: أیها الناس! لا تشتکوا علیا فوالله انه لأخشن فی ذات الله أو فی سبیلالله.
[7]. فقام9 فینا خطیبا فسمعته9 یقول: ایها الناس! لا تشکوا علیاً فو الله إنه لأخشن فی ذات الله و فی سبیل الله.
[8]. بعث رسولالله9 علی بن ابیطالب فی رمضان سنه عشر فامره رسولالله ان یعسکر بقباء فعسکر بها... فحدثنی عمربن محمدبن عمربن علی عن ابیه قال: و جمع علی الغنائم و جزءها خمسه اجزاء و اقرع علیها و کتب فی سهم منها فخرج اول السهام سهم الخمس ولم ینفل منه احدا من الناس شیئا و کان من قبله من الامراء یعطون اصحابهم – الحاضر دون غیرهم- من الخمس ثم یخبر بذلک رسول الله9 فلایرده علیهم فطلبوا ذلک من علیّ فابی و قال: الخمس احمله الی رسولالله99 یری فیه رایه و هذا رسولالله9 یوافی الموسم و نلقاه به فیصنع ما اراه الله فانصرف راجعا و حمل الخمس و ساق معه ما کان ساق فلما کان بالفتق تعجل و خلف علی اصحابه و الخمس ابارافع فکان فی الخمس ثیاب من ثیاب الیمن احمال معکومه و نعم مما غنموا و نعم من صدقه اموالهم. قال ابوسعید الخدری: و کان معه فی تلک الغزوه قال: و کان علی ینهانا ان نرکب علی ابل الصدقه فسئل اصحاب علی ابارافع ان یکسوهم ثیابا فکساهم ثوبین ثوبین فلما کانوا بالسدره داخلین مکه خرج علی یتلقاهم لیقدم بهم فینزلهم فرءی علی اصحابنا ثوبین ثوبین علی کل رجل فعرف الثیاب فقال لابی رافع: ما هذا؟ قال: کلمونی ففرقت من شکایتهم و ظننت انّ ذلک یسهل علیک و قد کان من کان قبلک یفعل هذا بهم فقال: رایت ابائی علیهم ذلک و قد اعطیتهم و قد امرتک ان تحتفظ بما خلّفت فتعطیهم؟! قال: فابی علی ان یفعل ذلک حتی جرد بعضهم من ثوبیه فلما قدموا علی رسول الله9 شکوه.
[9]. ای فرستاده ما! آنچه را ازجانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است ابلاغ کن و اگر نکنی (گویی هیچ) پیام او را ابلاغ نکردهای و خداوند تو را از (فتنه و شر) مردم نگه میدارد. بیتردید خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند.
[10] . امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی (استوار و پایدار) پذیرفتم.
[11]. ابی هریره قال: من صام یوم ثمان عشره من ذی الحجه کتب له صیام ستین شهرا و هو یوم غدیرخم لمّا اخذ النبی9 بید علیّ بن ابیطالب فقال: الست ولیّ المومنین؟ قالوا: بلی یا رسولالله9 قال: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه. فقال عمربن الخطاب: بخّ بخّ لک یا ابن ابیطالب اصبحت مولای و مولی کلّ مسلم. فانزل الله «الیوم اکملت لک دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا».
[12]. جهت آگاهی از قرائن مختلفی که بیانگر دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین7 است، به جلد اول الغدیر صفحه 651-669 مراجعه شود.