نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
عفو الهی، مبتنی بر مبانی و اصولی است، چهاینکه افعال خداوند مبتنی بر اسماء و صفات جمال و جلال الهی است. توضیح اینکه عفو و مغفرت الهی، رحمت، فضل و لطف خاصّ خداوند در جهت سعادت و نجات کسانی است که شایستگیِ دریافتِ این لطف خاص را دارا باشند. خداوند بهجای عذاب همه بندگانِ گنهکار مبتنی بر صفاتی کمالی، مانند عدل و غضب، برخی را بنابر صفات کمالیِ دیگری، مانند فضل و رحمت، عفو میکند. حکمت این عفو، حکم عقل و نقل به برتریِ صفات کمالیِ فضل و رحمت بر صفات کمالیِ عدل و غضب است. بنابراین عفو و فضل آنگاه نسبت به انتقام و عدل، برتریِ عقلی و نقلی دارند که از کمالات محسوب شوند. قرار گرفتن در زمره کمالات و اتصاف به حُسن، و انتساب به خداوند نیز در گرو این است که مبتنی بر مبانی و اصولی مانند رحمت، حکمت، عدالت، علم و حلم باشند. به عبارت دیگر، اگر عفو بر اساس بیمهری، موجب سستی و فاصله گرفتن از هدف صحیح، برخاسته از ناتوانی، دربردارنده ظلم، به ناحقّ و یا از سرِ جهالت و تندروی باشد، از کمالات محسوب نشده و متّصف به حُسن، و منتسب به خداوند نمیگردد.
عفو و مغفرت الهی مانند سایر افعال او، دارای مبانی و اصولی است؛ برخلاف آنکه برخی آن را بیمبنا دانسته، و عدهای صرفاً معتقد به حسن شرعی آن هستند. نه اینگونه است که عقلاً عقاب همه گنهکاران بر خداوند لازم و عفو آنان ممنوع باشد - آنگونه که گروهی از معتزله باور دارند (قاضی عبدالجبار، بیتا: 435)- و نه اینکه عقاب کردن عاصی و ثواب دادن به مطیع، بر خداوند لازم نباشد - آنگونه که اشاعره معتقدند (فخر رازی، بیتا، 2: 206؛ جوینی، بیتا: 152)- و این هر دو باور خطرناک، با اصلِ اعتقاد به عفو پروردگار در ستیز است.
اثبات و تحلیلِ مبانی عفو الهی، باطل کننده این باورهاست. علاوه بر اینکه در این بستر، صفات خداوند از قبیل رحمت، حکمت، قدرت، مشیّت، عدالت و ... به صورت کاربردی و تطبیقی، مورد شناخت و تحلیلِ بیشتر قرار میگیرد و کارکردهای این صفات و نحوه ارتباطشان با یکدیگر بررسی میشود.
سؤالات ذیل به مثابه سؤالات اصلی و فرعی این مقاله میباشند:
1) مبانی عفو و مغفرت الهی چیست؟
2) هرکدام از این مبانی دارای چه معانی و کارکردهایی در مسأله عفو الهی است؟
3) هرکدام از این مبانی چه نسبتی با یکدیگر دارند؟
تعریف مفاهیم
1) مبانی
مقصود از «مبانی»، در این مقاله، صفات و کمالاتی است که موجب صدور فعلِ عفو از خداوند شده، و یا نحوه صدور عفو از پروردگار را نشان میدهد.
2) عفو
از لحاظ لغوی اصل در «عفو» عبارت است از صَرفنظر از چیزی در موردی که اقتضای توجّه و نظر وجود دارد، و از مصادیق آن، صرفنظر از گناهان و از خطا و عقاب است (مصطفوی، 1360، 8: 181). برخی از منابع لُغوی، «محو» را اصل در معنای عفو میدانند (ابنمنظور، 1426، 15: 72؛ طریحی، 1375، 1: 299). برخی نیز عفو را به «قصدِ شیء به منظور گرفتن آن» معنا کردهاند (راغب اصفهانی، 1412: 574).
در اصطلاحِ قرآن و روایات نیز، عفو الهی نسبت به گناهان، به معنای محو و ستر آنها آمده است (ن.ک. بقره: 286؛ نساء: 99 و ...).
مبانی عفو و مغفرت الهی
مبانی عفو الهی، که از آیات قرآن کریم به دست میآید، مجموعهای از صفات جمال و کمال خداوندی است که مبنا بودنِ آن برای فعل عفو الهی، به سه صورت است:
الف) برخی از این مبانی و صفات به گونهای است که موجب و منشأ صدور فعل عفو از خداوند متعال میشود، مانند صفات رحمت، حُب.
ب) برخی دیگر از این مبانی و صفات، به گونهای است که نحوه و حالت صدور فعل عفو را از خداوند نشان میدهد، مانند صفت عدالت.
ج) قسم سوم، صفاتی است که به هر دو صورت، مبنای عفو الهی به حساب میآید، مانند صفت حکمت، که هم منشأ و موجب صدور عفو از خداوند و هم نحوه صدور فعل عفو الهی است، یعنی عفو خداوند، حکیمانه است.
در ادامه برخی از مهمترین مبانی عفو الهی را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
1. حُب و وُدّ
اگر بنده، به آن مرتبه از شایستگی دست یابد که محبوب خدا شود، محبّت خدا پایه غفران گناهان او خواهد شد. این شایستگی از راه تبعیّت از پیامبر اسلام9 به دست میآید، که البته این تبعیّت نیز نتیجه محبّت واقعی نسبت به پیامبر اکرم9 است. بنابراین، منظور از محبّت الهی نسبت به بنده، که از مبانی و پایههای عفو و مغفرت او شمرده میشود، محبّتی است که به دلیل اطاعت بنده از دستورات شریعت کسب شده است. آیه شریفه (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)[1] به روشنی بر این مطلب دلالت میکند. باید توجّه داشت که تبعیّت از پیامبر اکرم9 و جلب محبّت پروردگار منافاتی با ارتکاب احیانیِ گناه ندارد، زیرا چه بسا بنده، قصد و تصمیم قاطع دارد تا از خدا و رسول او پیروی کند، امّا در این مسیر، گاهی دچار غفلت و فریب، و در نتیجه مرتکب معصیت میشود. اینگونه معصیت است که محبّت الهی مبنای غفرانِ آن قرار میگیرد. علامه طباطبائی در ذیل آیه فوقالذکر مینویسد:
رحمت واسعه الهیّه و فیوضات صورى و معنوى غیرمتناهى که نزد خدا است، موقوف بر شخص و یا صنفى معیّن از بندگانش نیست، و هیچ استثنایى نمىتواند حکم افاضه علىالاطلاق خدا را مقیّد کند، و هیچ چیزى نمىتواند او را ملزم بر امساک و خوددارى از افاضه نماید، مگر اینکه طرف افاضه، استعداد افاضه او را نداشته باشد، و یا خودش مانعى را به سوءاختیار خود پدید آورد، و در نتیجه از فیض او محروم شود. آن مانعى که مىتواند از فیض الهى جلوگیرى کند، گناهان است که نمىگذارد بنده از کرامت قرب به خدا و لوازم قرب (بهشت و آنچه در آن است) برخوردار گردد، و ازاله اثر گناه از قلب، و آمرزش و بخشیدن، آن تنها کلیدى است که درِ سعادت را باز مىکند، و آدمى را به دار کرامت وارد مىسازد، و بدین جهت است که دنبال جمله (یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ) فرمود: (وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ)، چراکه حُب، مُحب را به سوى محبوب جذب مىکند، (و نیز محبوب را به سوى مُحب مىکشاند). پس همانطور که حبّ بنده باعث قُربِ او به خدا گشته و او را خالص براى خدا مىسازد و بندگیاش را منحصر در خدا مىکند، محبّت خدا به او نیز باعث نزدیکى خدا به او مىگردد، و در نتیجه حجابهاى بُعد و ابرهاى غیبت را از بین مىبرد، و حجاب و ابرى به جز گناه نیست. پس نزدیکى خدا به بنده، گناهان او را از بین مىبرد و مىآمرزد (طباطبائی، 1374، 3: 250).
آیات دیگری از قرآن کریم نیز بر مبنا بودنِ حُب و وُد برای عفو الهی دلالت دارد: (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُود)(هود: 90) و (وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُود) (بروج: 14).
چنانچه خواهد آمد، هرچند رحمتِ خاص و رحیمیّه پروردگار مهمترین و اساسیترین مبنای عفو و مغفرت الهی است، ولی در عین حال، خود، ریشه در محبّت و مودّت ویژه خداوند نسبت به بندگان مؤمن و صالح دارد.
2. حلم
مراد از حلم، تأخیر در زمان عذاب و عقاب است. جهات مبنا بودن حلم الهی و کارکردهای آن نسبت به عفو پروردگار به شرح ذیل است:
الف) تأخیر در عذابِ کافرانِ غیر قابل هدایت؛ مقتضای مغفرت و رحمت عامّ الهی
بر اساس آیات شریفه (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداًوَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً)[2] اگر خدا مىخواست کفّاری که فساد اعمالشان به حدّی رسیده که دیگر امید صلاح از ایشان منتفی شده است را مؤاخذه کند، عذاب را بر آنان فورى مىساخت، ولی عجله نکرد، چون غفور و داراى رحمت است، بلکه عذاب را براى موعدى که قرار داده و از آن به هیچ وجه گریزى ندارند حتمى نمود، و به خاطر اینکه غفور و داراى رحمت است، از فوریّت آن صرفنظر فرمود (طباطبائی، همان: 13: 464).
ب) تأخیر در عذاب، به منظور اعطای مهلت برای توبه
آیات (لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ)[3] و (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ)[4] و آیاتی دیگر از این قبیل[5]، که مغفرت الهی را با حلم او همراه کرده است، بر این قسم از حلم خداوند دلالت دارد. علامه جوادی آملی مینویسد:
خداوند، حلیم است؛ یعنی به بندگان مهلت میدهد، و اجازه نمیدهد که به صِرف ارتکاب گناه، شیطان شخص گنهکار را به لغزش وادارد؛ یا اگر لغزید او را کاملاً تحت ولای خود قرار دهد. هرچند لغزاندن به سبب برخی از گناهان قبلی ممکن است، تصمیم نهایی از خداوندست، چنان که با کسانی که در اُحد، پیامبر9 و اصحاب خاصّ آن حضرت را تنها گذاشتند، با حلم و مدارا رفتار کرد و مهلت داد تا با توبه، زمینه بازگشتشان فراهم شود (جوادی آملی، 1380، 16: 106).
3. حکمت
حکمت، به معناى نوعى اِحکام و اتقان و یا نوعى از امر محکم و متقن است، آنچنان که هیچ رخنه و یا سستى در آن نباشد. این کلمه بیشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مىشود، و معنایش در این موارد این است که بطلان و کذب به هیچ وجه در آن معنا راه ندارد.
حکمت عبارت است از قضایاى حَقّهاى که مطابق با واقع باشد، یعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد. مثلاً معارف حَقّه الهیّه درباره مبدأ و معاد باشد، و یا اگر مشتمل بر معارفى از حقایق عالم طبیعى است، معارفى باشد که باز با سعادت انسان سروکار داشته باشد، مانند حقائق فطرى که اساس تشریعات دینى را تشکیل مىدهد (طباطبائی، 1374، 2: 606).
یکی از اسماء الهی که در قرآن بر آن تکیه شده، «حکیم» است. اقتضای این صفت این است که تمام افعال خدا حکیمانه باشد. کارِ حکیمانه در مقابل کار عبث و گزاف است، یعنی تمام افعال خدا غرضِ عقلپسند و هدف صحیح دارد (مصباح یزدی، 1380: 160)، و از جمله افعال خداوند، عفو و مغفرتِ اوست. آیاتی از قرآن کریم، مبتنی بودنِ عفو الهی بر حکمت را بیان میکند، مانند آیات شریفه (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً)[6](إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)[7]؛ (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ)[8]ٌ.
کارکردهای حکمت الهی
حکمت الهی، کارکردهای متعدّدی دارد، که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) عدم تنافی عفو و مغفرت، با اهداف خلقت، امتحانات، و قوانین تکوینی و تشریعی
حکمت اقتضا مىکند که گناهِ تمامىِ گنهکاران آمرزیده نشود، چون اگر خداوند، همه گناهان و همه گنهکاران را عفو کند، امر و نهىهاى الهى و تشریع دین و تربیت الهی به کلّى لغو و باطل مىشود. بنابراین، لازم است که بعضی از افرادِ هرکدام از معاصی، آمرزیده نشود. این مطلب با عمومیّتى که در آیات راجع به اسباب مغفرت است، منافات ندارد، زیرا در اینجا سخن از وقوع آمرزش است، و در آن آیات، سخن از وعده است، که صحیح است بهطور مطلق بیان شود (طباطبائی، همان، 4: 590 و 87؛ 15: 460).
علامه جوادی آملی ساختار «شفاعتِ منطبق با حکمت و متناسب با قانون جزا» را اینچنین تشریح کرده است:
ماهیّت شفاعت، تتمیم قابلیّت قابل است؛ یعنی شفیع کاری میکند که قابل از نقص برهد و به کمال نصاب قبول برسد. شفاعت به معنای ایجاد تغییر و تحوّلی در مجرم است؛ به گونهای که استحقاق کیفر را از او سلب کرده، تخصّصاً او را از قانون جزا و شمول آن خارج می سازد؛ چنانکه توبه، انسان گنهکار را از استحقاق کیفر بیرون میآورد و مستحقّ عفو خداوند میکند (جوادی آملی، همان: 4: 263).
ب) مصلحت بودن عفو و مغفرت از لحاظ تربیتی برای بنده
از آنجا که خداوند حکیم است، فریب توبههاى قلابى را نمىخورد، و ظواهر احوال بندگان را معیار قرار نمىدهد، بلکه دلهاى آنان را مىآزماید. پس بر بندگان او لازم است از علم و حکمت او غافل نمانند، و اگر توبه مىکنند، توبه حقیقى کنند، تا خدا هم حقیقتاً جوابشان را بدهد، و دعایشان را مستجاب کند (طباطبائی، همان، 4: 382). توفیق خاصّ توبه، بر اساس حکمت برای برخی فراهم میشود نه برای همه، و از این فضل الهی و گرایش و هوشیاریِ زائد، تنها برخی بهره میبرند. پذیرش یا عدم پذیرش توبه افراد از سوی خداوند نیز حکیمانه است؛ یعنی خدا میداند چه کسی از روی جهالت گناه کرده و بدون سهلانگاری توبه میکند تا حکیمانه مشمول لطف الهی شود و توبهاش پذیرفته گردد، و نیز میداند چه کسی از رویِ عناد و لجبازی گناه کرده و توبه را ترک میکند (جوادی آملی، همان، 18: 30).
آیتالله سبحانی معتقد است آثار سازنده و تربیتیِ اعتقاد به شفاعت، یکی از توجیهات و مبانیِ شفاعت (که از مصادیقِ عفو و مغفرت الهی است) میباشد:
اعتقاد به شفاعتی که مقیّد به شروطی معقول است؛ نه شفاعت به طور مطلق، میتواند امید به نجات و سعادت در اثر بازگشت از مسیر عصیانِ پروردگار را در قلوب گنهکاران زنده نگه دارد، همانطور که اعتقاد به باز بودنِ مسیرِ توبه نیز این ثمره را دارد. و در نقطه مقابل، اگر مجرم معتقد باشد که در اثر ارتکابِ یک یا چند گناه، دیگر راهی برای جبران و نجات وجود ندارد و او به هر حال در آتش خشم و عذابِ خداوند خواهد سوخت، در اینصورت، نه تنها انگیزهای برای ترکِ گناه و بازگشت به سوی پروردگار ندارد، بلکه ممکن است بیشتر از گذشته به ارتکاب گناه بپردازد. به خلاف زمانی که معتقد باشد در اثر انجام توبه واقعی از گناهان یا کسب استحقاقِ برخورداری از شفاعتِ اولیای الهی میتواند به نجات و سعادت دست یابد، که در اینصورت انگیزهای قوی برای ترکِ گناهان خواهد داشت (سبحانی، 1421، 4: 242-244؛ همو، بیتا: 40-41).
4. رحمت
«رحمت» در لغت به معنای تجلّیِ رأفت و ظهور مهربانی و شفقت، با لحاظ خیر و صلاح است. در خصوصِ رحمت الهی باید آنرا مجرّد از رقّت قلب دانست (فراهیدی، 1405، 3: 224؛ ابنمنظور، 1426، 12: 230؛ راغب اصفهانی، 1412: 347؛ طریحی، 1375، 6: 69). رحمت الهی، درآیات قرآنی و روایات اسلامی، در معنای مهربانی همراه با خیرخواهی و به عنوان مبنای برخی از افعال خداوند مانند اِنعام[9]، هدایت[10] و عفو به کار رفته است. رحمت، بیش از صد مورد در قرآن کریم به عنوان مبنای عفو خداوند ذکر شده، که در مقایسه با سایر مبانی، از فراوانیِ بیشتری برخوردار است. این تأکید و کثرت میتواند حاکی از این باشد که رحمت، بنیادیترین مبنای عفو الهی است. قابل ذکر است که نه تنها عفو خداوند، بلکه همه نعمتهای الهی بر همین مبنا استوار است. البته با این تفاوت که عفو و مغفرت، رحمتِ رحیمیّه و خاصّ خداوند است و اختصاص به افراد صالح دارد، ولی نعمتهای مادّی، رحمتِ رحمانیّه و عامّ الهی است و اختصاص به گروه خاصّی ندارد. با تحقیق در مفهوم و موارد کاربردِ رحمت رحیمیّه در معارف دینی، این حقیقت روشن میشود که این رحمت، خود، ریشه در محبّتِ ویژه خداوند نسبت به مؤمنین، صالحین و مستحقّینِ عفو و مغفرت دارد، و مبتنی بر آن است. در اینجا برای نمونه، چند مورد از آیاتی که در آن رحمت الهی، به عنوان مبنای عفو و مغفرت او معرّفی شده است را میآوریم: (وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیم)[11] و (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ)[12] و (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ)[13].
شهید مطهّری، عمومیّت مغفرت الهی را ناشی از عمومیّت رحمتِ او دانسته و در تبیینِ این حقیقت مینویسد:
اصل مغفرت، یک پدیده استثنائى نیست، یک فرمول کلى است که از غلبه رحمت در نظام هستى نتیجه شده است. از اینجا دانسته مىشود که مغفرت الهى، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امکان و قابلیّت آنها- فرا مىگیرد. این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، براى همه رستگاران مؤثّر است؛ به همین دلیل، قرآن کریم مىفرماید: (مَن یُصرَف عَنهُ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ) (انعام: 16) یعنى اگر رحمت نباشد، عذاب از احدى برداشته نمىشود. رمزِ مغفرت خواهى انبیاء و ائمّه معصومین: نیز در عمومیّت و شمول اصل مغفرت است و در حقیقت مىتوان گفت که هر کس مقرّبتر است از این اصل بیشتر استفاده مىکند و بهطور کلّى هر کس قُربش بیشتر است، از اسمای حسناى الهى و صفات کمال او بیشتر از دیگران استضائه مىنماید (مطهری، 1380، 1: 255-258).
5. عدالت
تعلّقِ عفو الهی به برخی از انسانها، و عدم تعلّقِ آن به برخی دیگر، دلیل بر ظلم یا تبعیض خداوند نیست؛ چرا که خدا بر اساس معیارهای حق و شایستگیهای اکتسابی، از گناهانِ انسانها چشمپوشی میکند؛ معیارها و صلاحیّتهایی که خداوند، در دنیا، توسّط عقول، انبیا و امامان حق:، آن را بیان کرده است، و گروهی از انسانها با اختیار و اراده آزادِ خود، آن را کسب نموده، و گروهی دیگر، به همین نحو، از کسبِ آن سر باز زده و خودداری میکنند. با این توضیحات، معلوم میشود که عفو و مغفرت الهی، نه تنها ظالمانه نیست، بلکه عینِ عدالت است. آیاتی از قرآن کریم بر این نکته دلالت دارد که هیچ کدام از بندگان، در حسابِ اُخرویِ خود موردِ ظلم قرار نمی گیرند: (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ)[14].
خداوند، براى هر امّتى رسولى فرستاده، پس، بعد از آمدن رسولِ آنها و تبلیغ رسالت و اتمام حجّت، به عدل بین آنها حکم می شود. کسانى که ایمان آوردند، خداوند، آنها را به سعادت دارَین و فوز نشأتَین و بهشت ابدى رستگار میکند و کسانى که ایمان نیاوردند و تکذیب کردند، به بلیّات دنیوى هلاک می شوند و به عقوبات اُخروى و عذاب ابدى گرفتار میآیند. به هیچکدام از این دو دسته ظلم نمیشود وخداوند به عدل و قسط بین آنها حکم میکند. کفّار، زائد بر استحقاقِ خود معذّب نمیگردند و از حقّ مؤمنین چیزى کاسته نمیشود، بلکه مورد تفضّلات الهى واقع میشوند و مؤمنینِ گنهکار و مستحقّ عذاب، موردِ مغفرت و عفو قرار میگیرند (طیّب، 1378، 6: 397). و چه بسا، خداوند، گناهانِ آنها را بر ناصبین و مخالفین و ظالمین به آنها بار میکند و آنها را نجات می دهد، و این منافى با عدل نیست، بلکه عین عدل است، چون آنها به اینها ظلم کردند و باید تدارک شود. اگر ظالم، عمل صالح داشته باشد به مظلوم میدهند و اگر ندارد، گناهان مظلوم را بر او بار میکنند، و اگر مظلوم هم گناه ندارد یا به مقدار ظلم نمیشود، به مظلوم خطاب میشود که: هر که از بستگان تو آلوده به معاصى هستند، [معاصیِ آنها را] بیاور و بر ظالم بار کن تا تدارک ظلم تو بشود (طباطبائی، 1374، 1: 246؛ مطهری، همان، 1: 265؛ طبرسی، 1360، 5: 178-180).
6. علم
علم خداوند از جهات متعدّد، مبنای عفو او محسوب میشود. همچنان که آیات فراوانی از قرآن کریم بر این نکته دلالت میکند، مانند آیات شریفه (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)[15] و (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ)[16].
جهات مبنا بودنِ علم الهی و کارکردها و آثار آن در عفو و مغفرت خداوند، عبارت است از:
الف) عفو خداوند، بر اساس علم او به مستعدّین رحمت و مغفرت
عفو و مغفرت پروردگار شامل هر کسی نمیشود، بلکه به افرادی تعلّق میگیرد که از صلاحیّتها و شایستگیهای خاصّی برخوردار باشند تا مستعدّ رحمت و مغفرت الهی گردند. علم خداوند به این افراد، موجب میشود تا عفو و غفران الهی در جای خود محقّق شود. در تفسیر اطیبالبیان، ذیل آیه (وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) (توبه: 15) آمده است:
«اللَّهُ عَلِیمٌ» یعنی خدا میداند که چه کسی موفّق به توبه میشود و لیاقت مغفرت دارد و کیست که قساوت قلب او به درجهاى رسیده که موفّق نمیشود و لیاقت ندارد (طیب، همان، 6: 190).
ب) علم خدا به نیاز انسان به آمرزش (برای رسیدن به هدایت و کمال)
دومین جهت برای مبنا بودن علم الهی نسبت به عفو و مغفرتِ او، این است که خداوند، خود، انسان را آفریده و از طبایع و غرایز و امیال درونیِ او کاملاً آگاه است، بنابراین، میداند که انسان برای رسیدن به هدایت و کمالِ مطلوب، به رحمت و مغفرتِ او نیاز دارد. علامه طباطبائی در این زمینه مینویسد:
قرآن کریم، حال انسان را از نظر دعوت شدن و پذیرفتن هدایت تحلیل کرده، و دیده که انسان از نظر پذیرفتن هدایت او و رسیدنش به کمال و کرامت و سعادتی که باید در زندگی آخرتیش نزد خداوند داشته باشد، به تمام معنا فقیر است. خدای تعالی میدانست که بشر اگر به حال خود واگذار گشته، دستگیری نشود، در پرتگاه شقاوت و خطرِ سقوطِ دوری از خدا قرار می گیرد. به همین جهت، باب توبه را فتح نمود، توبه از کفر و شرک و توبه از فروعات آن، که همان گناهان باشد (طباطبائی، همان، 4: 386 و 382).
7. فضل
یکی دیگر از مبانی و پایههای عفو و مغفرت خداوند، که موجب صدور این فعل از ذات اقدس الهی میگردد، صفت «فضل» است که از صفات جمال و کمال پروردگار به حساب میآید. آیات قرآنیِ متعدّدی بر مبنا بودن فضل الهی برای عفو و مغفرتِ او دلالت میکند. از جمله، آیات شریفه (و الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ)[17] و (وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ)[18] و (لَوْلا جاءُو عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ)[19].
کلمه «فضل» به معناى زائد از حدّ اقتصاد و میانه است. به هر عطیّهاى که دادنش عقلاً واجب نبوده و گیرندهاش مستحقّ آن نباشد، فضل گفته مىشود. این کلمه بیشتر در امور پسندیده استعمال مىشود، همچنان که کلمه «فضول» در امور ناپسند بکار مىرود (راغب اصفهانی، همان: 639). بنابراین، از این جهت همه نعمتهاى مادّى و معنوى خدا فضلِ خدا خوانده شده که کسى چیزى از خدا طلبکار و مستحق نیست، او هر چه مىدهد به فضل خود مىدهد و زائد بر استحقاق مىدهد (طباطبائی، همان، 3: 410).
در مورد واجب و یا تفضّل بودنِ «قبول توبه جامع شرایط» توسّط خداوند (به عنوان یکی از مصادیق عفو و مغفرت الهی) در بین مفسّران و متکلّمان اسلامی بحثهای فراوانی صورت گرفته است. در ادامه به برخی از آنها اشارتی میرود:
آنچه معتزله برآنند وجوب پذیرش توبه کامل بر خداست و اشاعره قبول توبه کامل را تفضّل محض میدانند. شیخ مفید و شیخ طوسی مبنای تفضّل را پذیرفتهاند. علّامه حلّی در برخی از کتابهای کلامی خویش تفضّل را ترجیح داده، و محقّق طوسی در برخی نوشتارهای خود مانند تجرید توقّف کرده است. شیخ بهایی در اربعین خود، نظر مفید و طوسی را استظهار کرده و دلیل وجوب قبول را معیوب دانسته است. با این تفصیل، نمیتوان بدون تفکیک نهاییِ عناوین و موضوعات مختلف بحث، فتوا داد و آن نظر نهایی را گرچه میتوان از لابلای سخنان صدرالمتألّهین استفاده کرد، ولی چون، نکته محوری آن، میراث گرانسنگ شیخ الرّئیس است و خودِ صدرالمتألّهین، این نکته فاخر را از آن حکیم سترگ به ارث برده است. لازم است آن را به صورت یک اصلِ لازم ملحوظ داشت و آن، همان فرق دقیق بین «واجب علی الله» و «واجب عن الله» است؛ یعنی قبول توبه نصوح و انابه تام و نَدَم کامل به عنوان امری قطعی و ضروری از خداوند صادر خواهد شد، نه آن که بر خداوند لازم است چنین کند. مثلاً صدور عدل، «واجبِ از خداست»، نه «واجبِ بر خدا»؛ و صدور ظلم، «ممتنعِ از خداست»، نه «ممتنعِ بر خدا»، و در جریان پذیرش توبه، چنین تفضّلی «از» خداوند ضروری است، نه آن که «بر» او ضروری و واجب باشد (جوادی آملی، همان، 3: 447).
ضروری بودنِ قبول توبه جامع شرایط «از» جانبِ خداوند به این سبب است که خداوند، خود، وعده به آن داده و او هرگز خُلف وعده نمیکند. امّا ضروری نبودن قبول توبه جامع شرایط «بر» خدا، به این دلیل است که هیچ عاملی از خارج، نمیتواند امری را بر خداوند تحمیل و واجب کند.
8. مالکیّت و مَلِکیّت (خَلق و تدبیر و ولایت)
مالکیّت مطلقه که برآمده از خالقیّت الهی است و نیز مَلِکیّت مطلقه که به معنای تدبیر و ولایت نسبت به ما سوی الله و نشأت گرفته از مالکیّت مطلقه پروردگار است، در آیات قرآنیِ متعدّدی مبنای تحقّق فعل عفو الهی قرار گرفته است: (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)[20]، (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)[21]؛ (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثمَّ إلیه تُرجَعون)[22]؛ (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً)[23].
مالکیّت مطلقه خداوند که منشأ مَلِکیّت و ولایت مطلقه اوست؛ از جهات مختلف، مبنای تحقّق عفو الهی به حساب می آید:
الف) مالکیّت مطلقه، زیربنای اَفعال و تصرّفاتِ عادلانه (و از جمله، عفو و مغفرتِ عادلانه)
خداوند متعال، مالک عالَم است، یعنى داراى مِلکیّتى است مطلق، که بر تمامى موجودات عالم گسترده است، آن هم از جمیع جهات وجودشان، براى اینکه وجود اشیاء از جمیع جهات قائم به خداوند است و از وجود او بى نیاز نبوده، جداى از او استقلال ندارد و چون چنین است، تصرّفاتی که در آنها اِعمال کند، ظلم نیست، پس خداوند متعال هر چه بخواهد مىتواند انجام دهد، و هر حکمى که اراده کند مىتواند صادر نماید، و همه اینها بر حسب تکوین است. درست است که به غیر از خداوند، موجودات دیگر نیز افعال تکوینى دارند و هر فاعل تکوینى مالک فعل خویش است، امّا این مالکیّت موهبتى است الهى. پس در حقیقت، پروردگار داراى مِلکى مطلق و بالذّات است و غیر خدا مالکیّتش به غیر است و مِلک او در طول مِلک خدا است، به این معنا که خدا مالک خود او و مالکِ آن مِلکى است که به او تملیک کرده، و تملیک او مثل تملیک ما نیست که بعد از تملیک به دیگرى، خودمان مالک نباشیم، بلکه او بعد از آن هم که چیزى را به خلق خود تملیک مىکند، باز مسلّط بر آن است (طباطبائی، همان، 15: 461؛ 2: 670؛ 4: 13). از جمله تصرّفاتی که خداوند نسبت به برخی از بندگان اِعمال میکند، عفو و مغفرت است.
«مُلک» از شؤون قدرت است، همچنان که «مِلک»، از فروع خلقت و ایجاد و یا به عبارتى از قیمومت الهیّه است. خداى تعالى خالق همه اشیاء و پدید آورنده آنها است، پس هیچ چیزى نیست مگر آنکه خودش و هر اثرى که دارد از آنِ خداى سبحان است. اوست که دهنده هر دادهاى است، و منع کننده هر چیزى است که نداده، پس او مىتواند در هر چیزى تصرّف کند، این همان «مِلک» است. علاوه بر اینکه خداوند متعال خالق اشیاء و آثار آنها است، قادر است بر اینکه هرگونه تصرّفى را - که اراده کند- بنماید، زیرا هر چیزى که فرض شود ذاتش و آثار ذاتش از اوست، پس او مىتواند حکم خود را در آن چیز به کرسى بنشاند، و اراده خود را به اجرا در آورد، و این، مُلک و سلطنت است. پس خداوند مالک است، چراکه قیّوم بر هر چیز و سلطان و مَلِک است و براى اینکه قادر بر نفوذ دادنِ مشیّت و اراده خویش بوده و از آن عاجز نیست (همان، 5: 539).
ب) لزوم ملک و ولی بودن شفاعت کننده
شفاعت کننده باید مالک و ولیّ باشد، پس همه شفاعتها از آنِ خدا و منتهى به اوست. در آیه (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ أَفَلا تَتَذَکَّرُونَ)[24]. ذیل آیه یعنی (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ) کاشف از این است که ولایت و شفاعت نیز مانند استواء بر عرش، از شؤونِ تدبیرست.
«ولىّ» به معناى کسی است که مالک تدبیرِ امرِ چیزى باشد، و معلوم است که امور ما و آن شؤونى که قوام حیات ما به آنهاست، محکوم و تحت تدبیر نظام عامّى است که حاکم بر همه هستى است، و نیز محکوم به نظام خاصّى است که خود ما انسانها داریم، و نظام هر چه باشد چه عامّش و چه خاصّش از لوازم و خصوصیّاتى است که خلقت هر چیزى دارد، و خلقت هم هر چه باشد مستند به خداى تعالى است، پس اوست که خصوصیّات هر موجودى و از آن جمله انسان را داده، و در نتیجه، باز اوست که براى انسان نظامى مخصوص به خودش، و نظامى عام مقرّر کرده، پس او مدبّر و ولىّ ماست، که به امور ما رسیدگى نموده و شؤون ما را تدبیر مىکند، همانطور که ولىّ هر چیزى است، شریکى برایش نیست. و «شفیع» عبارت است از کسى که منضمّ به سببى ناقص شود، و سببیّت ناقص را تکمیل کند. پس شفاعت عبارت است از تتمیم سبب ناقص در تأثیرش. وقتى پدید آورنده اسباب و اجزاى آنها، و ربط دهنده بین آنها و مسبّبات، خداى سبحان باشد، پس خدا شفیع حقیقى است، که نقص هر سبب را تکمیل مىکند، پس شفیع واقعى و حقیقى تنها خدا است، و غیر از او شفیعى نیست (طباطبائی، همان، 16: 367؛ 17: 409).
9. مشیّت و اراده و اذن
هر فعلی اگر بدون اذن خدا صادر شده باشد معنایش این است که خدا به صدور این فعل رضایت نداشته است، و لازمهاش این است که خدا مغلوب عامل دیگری قرار گیرد، ولی میدانیم که خدا مغلوب چیزی نمیشود و تأثیری بر خدا وارد نمیشود. از این دیدگاه که نظر میکنیم مفهوم «اذن» انتزاع میشود. بین مفهوم مشیّت و مفهوم اراده هم اندک فرقی هست و آن اینکه مشیّت قبل از اراده است، مشیّت، خواست باطنی است و اراده، موقع عمل در انسان تحقّق مییابد، در مورد خدا هم، مرحله قبل از فعل، مرحله مشیّت؛ و مرحله وقوع، مرحله اراده است. البته این مفاهیم، همه، انتزاعی است نه اینکه خدا در ذاتش مشیّتی و بَعد، ارادهای تحقّق پیدا میکند، یا خارج از ذات چیزی به نام مشیّت و اراده وجود دارد، اینها را عقل انتزاع میکند (مصباح یزدی، همان: 133 و 200).
در بسیاری از آیات قرآن کریم، به ابتنای عفو و مغفرت الهی بر مشیّتِ خداوندی تصریح شده است. معدودی از آیات نیز به تأثیر اذن و اراده الهی در این مسأله اشاره دارد: (أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ)[25]، (فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِید)[26]، (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِیماً)[27]، (رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً)[28].
سبب اینکه نباید از غفران و رحمت الهى مأیوس بود، این است که هیچ مانعى جلوی اراده و مشیّت خداوند وجود ندارد. هیچ مغفرت و رحمتى نیست مگر اینکه ممکن است فرض شود که مانعى نگذارد آن مغفرت و رحمت به ما برسد، و یا اندازهگیرندهاى بتواند آن را اندازه بگیرد، و یا حدّى برایش معیّن نماید، ولى خداى تعالى چنین نیست که کسى بتواند جلو مغفرت او را بگیرد (لا معقّب لِحُکمه) و یا بدون مشیّت او، امرى آن را تحدید نماید. پس با اینحال دیگر جائز نیست کسى از مغفرت او مأیوس و از روح و رحمتش ناامید گردد، زیرا نمىتوان این یأس و نومیدى را به مانعى که جلو مغفرت خدا را بگیرد توجیه نمود (طباطبائی، همان، 12: 265؛ 13: 163). و این بِدان معناست که هیچ عامل خارجی نمیتواند باعث محدودیّت مشیّت الهی شود؛ هرچند ممکن است که ذات الهی و یا برخی از صفات پروردگار باعث محدودیّت مشیّت او گردد. در بخش بعد، به تبیینِ این نکته خواهیم پرداخت.
قواعد ارتباطی میان مبانی عفو و مغفرت الهی
در ادامه، بر پایه قول مشهور میان متکلّمین امامیّه (برخی از اسماء و صفات الهی، حدود ذاتیِ اسماء و صفات دیگر است)، به اثبات این مطلب که هرکدام از «اسماء و صفات خداوند» برای اینکه بتواند پایه و مبنای فعلِ «عفو و مغفرت الهی» قرار گیرد، از قواعد ارتباطیِ خاصّی نسبت به سایر اسما و صفات پیروی میکند و نیز به ذکر و ارائه برخی از این روابط میپردازیم:
حاکمیّتِ حکمتِ خداوند بر رحمتِ او
اسمای حُسنای الهی در یک سطح نیست، بلکه برخی حاکم بر بعض دیگر است؛ به عنوان نمونه، عفو الهی نسبت به انتقام او صبغه حکومت دارد؛ به طوری که با ظهور اسم «عفُوّ» هرگز اسم «مُنتقم» ظهوری نخواهد داشت. البته تنظیم کننده آن حاکمیّت و این محکومیّت، اسم برتری به نام «حکمت» است؛ اگر اسم «حکیم» ظهور کند، عفو در جای خود و انتقام در جای خویش قرار میگیرد و آن حکومتِ موضعی و نسبی به این حکومتِ برتر تکیه میکند. رحمت خداوند گرچه سابق بر غضب اوست ولی مسبوق به حکمت وی است، زیرا هندسه رحمت الهی حکیمانه است، بهطوری که از آن به توقیفیّت اسمای پروردگار یاد میشود. معنای توقیفیّت تنها در عدم جابجایی اسما نیست، بلکه در رعایت نظم و عدم تأخیر و تقدیم اسم حاکم بر موضع و موضوع، حتّی به یک لحظه هم هست (جوادی آملی، همان، 12: 729؛ 15: 516و 18: 30).
تبعیّتِ مشیّت الهی از حکمتِ او
در آیات بسیاری از قرآن کریم، مانند آیه شریفه (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِیماً) (نساء:48) ، مغفرت الهی بر مشیّتِ او معلّق شده است ( نیز ن.ک. بقره:284، آلعمران: 128-129، نساء 116، مائده: 18، انعام: 40، اسراء: 54).
تعلیق مغفرت بر مشیّت برای این است که اگر مغفرت، موافق حکمت و مصلحت و حُسن است، خدا میآمرزد و اگر خلافِ این است، خدا نمیآمرزد (طیب، همان، 4: 208).
حکمت، لازمه علم الهی و منوط بر آن
لازمه وسعت علم الهی و شمول دامنه علمش به تمامى موجودات، این است که علم او به تمامى اقطار و نواحىِ فعلِ خودش نافذ باشد و در هیچ جهت جهل نداشته باشد. لازمه داشتن چنین علمى نیز این است که هر عملى انجام میدهد، متقن و از هر جهت درست باشد، و این همان حکمت است (طیب، همان، 17: 468). چهبسا کنار هم آمدن علم و حکمت در بسیاری از آیات مغفرت[29]، حکایت از این معنا داشته باشد. علامه جوادی آملی مینویسد:
توفیق خاصّ توبه، بر اساس حکمت برای برخی فراهم می شود نه برای همه و از این فضل الهی و گرایش و هوشیاریِ زائد تنها برخی بهره می برند. پذیرش یا عدم پذیرش توبه افراد از سوی خداوند نیز حکیمانه است؛ یعنی خدا می داند چه کسی از روی جهالت گناه کرده و بدون سهل انگاری توبه می کند تا حکیمانه مشمول لطف الهی شود و توبه اش پذیرفته گردد، و نیز می داند چه کسی از روی عناد و لجبازی گناه کرده و توبه را ترک می کند (جوادی آملی، همان، 18: 30).
بنا شدنِ عفو و مغفرتِ عادلانه بر مالکیّت مطلقه
خداى سبحان مالک عالَم است، یعنى داراى ملکیّتى مطلق است، که بر تمامى موجودات عالم گسترده است،آن هم از جمیع جهات وجودشان، براى اینکه وجود اشیاء از جمیع جهات قائم به خداى تعالى است و از وجود او بى نیاز نبوده، جداى از او استقلال ندارد، بنابراین، تصرّفات خداوند در آنها، ظلم نیست. پس خداوند هر چه بخواهد مىتواند انجام دهد، و هر حکمى که اراده کند، مىتواند صادر نماید. از جمله تصرّفاتی که خداوند نسبت به برخی از بندگان اِعمال می کند، عفو و مغفرت است (طیب، همان، 15: 460-463).
نتیجهگیری
حُب، حکمت، رحمت، عدالت، علم، فضل، مالکیّت، ولایت و مشیّت، برخی از مبانیِ کلامیِ عفو الهی است که قرآن کریم برآن دلالت دارد.
این مبانی، کارکردهای مبناییِ متفاوت و بعضاً متعدّدی در راستای تحقّقِ فعلِ عفو الهی دارند.
مبانیِ عفو الهی، نسبتهای خاصّی با یکدیگر دارند. حکمت خداوند، بر رحمت، فضل و مشیّت الهی، حکومت دارد. این حکمت، خود، برخاسته از علم نامحدود خداوند است.
رحمت خداوند، مبنایی زیربنایی و بنیادین برای عفو الهی است و ریشه در محبّتِ ویژه خداوند نسبت به مؤمنین مستحقّ عفو و مغفرت دارد.
فهرست منابع
ابن منظور محمّد بن مکرم (1426)؛ لسان العرب، بیروت، مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.
جوادی آملی، عبدالله (1380)؛ تفسیر تسنیم، قم، مرکز انتشارات اِسراء.
جوینى، عبد الملک (بیتا)؛ الإرشاد إلى قواطع الأدلّة فی أوّل الاعتقاد، بیجا، دارالکتب العلمیّة.
حلّی، جمال الدّین (1370)؛ کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، ترجمه ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیّه.
رازى فخر الدّین (بیتا)؛ الأربعین فی أصول الدّین، بیجا، مکتبة الکلّیّات الأزهریّه.
راغب اصفهانى، حسین بن محمّد (1412)؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق، بیروت، دارالعلم، الدّار الشّامیّة.
سبحانى، جعفر (بیتا)؛ الشّفاعة فی الکتاب و السّنّة، قم، مؤسّسه امام صادق7.
سبحانی، جعفر (1421)؛ مفاهیم القرآن، قم، مؤسّسه امام صادق7.
طباطبایی سیّد محمّد حسین (1374)؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه سیّد محمّد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
طبرسى، فضل بن حسن (1360)؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ترجمه گروهی از مترجمان، تهران، انتشارات فراهانى.
طریحى، فخرالدّین (1375)؛ مجمع البحرین، تهران، کتابفروشى مرتضوى.
طیّب، سیّدعبدالحسین (1378)؛ أطیب البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، انتشارات اسلام.
فراهیدی، أبیعبد الرّحمن خلیل بن أحمد (1405)؛ العین، قم، دارالهجرة.
قاضى عبد الجبّار (بیتا)؛ شرح الأصول الخمسة، بیجا، داراحیاء التّراث العربیّ.
مصباح یزدی، محمّد تقی (1380)؛ خداشناسی، قم، انتشارات مؤسّسه آموزشی پژوهشی امام خمینی;.
مصطفوی، حسن (1360)؛ التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب.
مطهّری، مرتضی (1380)؛ عدل الهی؛ مجموعه آثار(ج1)، تهران، انتشارات صدرا.
[1]. بگو اگر خدا را دوست مىدارید (که باید هم بدارید) باید مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد که خدا آمرزگار و مهربان است (آلعمران:31).
[2]. کیست ستمگرتر از آنکه به آیههاى پروردگارش اندرزش دادهاند و از آن، روى گردانیده و اعمالى را که به دستش از پیش کرده از یاد برده و ما بر دلهایشان پوششها نهادهایم، که آیههاى ما را نمىفهمند و گوشهایشان را گران کردیم، بنابراین، اگر به سوى هدایتشان بخوانیم هرگز و هیچ وقت هدایت نیابند. پروردگارت آمرزگار رحیم است،اگر آنان را به اعمالى که کردهاند مؤاخذه مىکرد در عذابشان تعجیل مىکرد، بلکه موعدى دارند که هرگز در قبال آن گریزگاهى نیابند (کهف: 57 – 58).
[3]. خدا شما را به سوگندهاى بیهودهتان بازخواست نمىکند ولى به آنچه دلهایتان مرتکب شده مؤاخذه مىنماید، و خدا آمرزنده و بردبار است (بقره: 225).
[4] همانا شیطان، آنان از شما که به جنگ (اُحد) پشت کردند و منهزم شدند را به سبب نافرمانى و بدکرداریشان به لغزش افکند و خدا از آنها درگذشت که خدا آمرزنده و بردبار است (آلعمران: 155).
[5]. ر.ک سورههای بقره، 235؛ کهف، 57 و 58، و نحل، 61.
[6]. خداى تعالى پذیرش توبه کسانى را به عهده گرفته که از روی نادانى اعمالى زشت انجام داده و سپس بدون فاصله زیاد توبه کنند، وبه سوى خدا برگردند، اینهایند که خدا هم به سویشان برمىگردد، و خدا دانایى فرزانه است (نساء: 17).
[7]. اگر بخواهی آنان را مشمول حکمِ مشرکان قرار دهی و در آتش بسوزانی [حق داری، چون آنان] بندگان تو هستند و اختیار و تدبیر امرشان به دست توست، و اگر بخواهی اثر این ظلمِ عظیمی که کرده اند را محو ساخته و به این وسیله از ایشان درگذری [باز هم حق داری، چون] تو عزیز و حکیم هستی (مائده: 118).
[8]. عدّهاى دیگر هستند که کارشان محوّل به فرمانِ خدا شده است، به گونهای که یا آنها را عذاب مىکند و یا مىبخشد، چرا که خدا داناى شایستهکار است (توبه: 106). نیز ن.ک. انعام:128، توبه:15، نور:10.
[9]. (وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِید)و او کسى است که بعد از نومیدىِ خلق بر ایشان باران مىفرستد، و رحمت خود را گسترش مىدهد، و تنها او سرپرستى ستوده است (شوری: 28).
[10]. (وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلِیلاً)و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز مواردى انگشت شمار، هر لحظه شیطان را پیروى مىکردید (نساء: 83).
[11]. هنگامیکه مؤمنینِ به آیات ما، نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده است. اگر کسی از میان شما از روی جهالت مرتکب سوئی شود و پس از آن توبه و اصلاح نماید، به تأکید، خداوند غفور و رحیم است (انعام: 54).
[12]. بگو اى بندگانم که بر نفس خود ستم و اسراف کردید، از رحمت خدا نومید نشوید که خدا تمامى گناهان را مىآمرزد، زیرا او آمرزنده رحیم است (زمر:53).
[13]. آنان که عرش را حمل مىکنند و آنان که پیرامون عرش هستند، پروردگار خود را حمد و تسبیح مىگویند و به او ایمان دارند و براى کسانى که ایمان آوردهاند استغفار مىکنند: که اى پروردگار ما سعه رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته، پس کسانى را که توبه کردند و راه تو را پیروى نمودند، بیامرز و از عذاب جهنّم حفظ فرما (غافر:7).
.[14] زمین به نور پروردگارش روشن مىشود و کتاب را پیشِ رو مىگذارند و پیامبران و شهداء را مىآورند و ین مردم به حق داورى مىشود و به کسى ظلم نمىشود و هر کسى عمل خود را به تمام و کمال دریافت مىکند و چیزى از عمل کسى کم نمىگذارند و او داناتر است به آنچه مردم مىکردند (زمر: 69-70)؛ نیز ر.ک. جاثیه: 22، احقاف: 19، یونس: 47.
[15]. اگر صدقهها را علنى دهید خوب است، و اگر هم پنهانى و به تنگدستان بدهید، البته برایتان بهتر است، و گناهانتان را از بین مىبرد، که خدا از آنچه مىکنید آگاه است (بقره: 271).
[16]. اوست خدایى که توبه را از بندگانش مىپذیرد، و از گناهان عفو مىفرماید، و به آنچه مىکنید دانا است (شوری: 25). نیز ن.ک. بقره: 268 و 284، نساء: 17، توبه: 15، غافر: 7 و نجم: 32.
[17]. شیطان به شما وعده تنگدستى مىدهد، وبه بدکارى وا مىدارد، و خدا از جانب خود آمرزش و فزونى به شما وعده مىدهد، که خدا وسعت بخش و دانا است (بقره: 268).
[18]. به حقیقت، راستى وصدقِ وعده خدا را (که شما را بر دشمنان غالب مىگردانَد) آنگاه دریافتید که غلبه کردید و به فرمان خدا کافران را به خاک هلاکت افکندید و همیشه بر دشمن غالب بودید تا وقتى که در کار جنگ احد سستى کرده و اختلاف انگیختید (برخى در سنگرى که پیغمبر دستور داد ایستاده و گروهى از پى غنیمت رفتید) و نافرمانى حکم پیغمبر نمودید پس از آنکه هرچه آرزوى شما بود (از فتح و غلبه بر کفّار و غنیمت بردن) به آن رسیدید منتها برخى براى دنیا و برخى براى آخرت مىکوشیدید و سپس این عمل ،شما را از پیشرفت و غلبه بازداشت تا شما را بیازماید، و خدا از تقصیر شما (که نافرمانى از پیغمبر خود کردید) درگذشت که خدا را با اهل ایمان عنایت و رحمت است (آلعمران: 152).
[19]. چرا منافقان بر ادّعاى خود چهار شاهد اقامه نکردند پس در حالى که شاهد نیاوردند البته نزد خدا مردمى دروغگویند. و اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و عُقبا شامل حال شما مؤمنان نبود به مجرّد خوض در این گونه سخنان به شما عذاب سخت مىرسید (نور: 13 – 14).
[20]. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مِلک خداست، و خدا شما را به آنچه در دل دارید، چه آشکار کنید و چه پنهان بدارید، محاسبه مىکند، پس هر که را بخواهد مىآمرزد، و هر کس را بخواهد عذاب مىکند، و خدا به هر چیز تواناست.(بقره:284).
[21]. هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است همه مِلک خدا است. هر که را بخواهد می بخشد و هر که را بخواهد عذاب می کند، خدا نسبت (به خلق، بسیار) آمرزنده و مهربان است (آلعمران:129).
[22]. بگو شفاعت همهاش از آنِ خداست. مُلک آسمانها و زمین از اوست و سپس به سوى او باز مىگردید (زمر: 44).
[23]. مُلک آسمانها و زمین از آنِ خدا است. او هر که را بخواهد مىآمرزد و هر که را بخواهد عذاب مىکند و خدا همواره آمرزگار مهربان است (فتح: 14). نیز ر.ک. مائده، 40 و 18.
[24]. خدا آنکسى است که آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست را در شش روز آفرید، سپس به عرش پرداخت. جز او سرپرست و شفیعى ندارید. چرا پند نمىگیرید؟ (سجده: 4).
.[25] مشرکین شما را به سوى آتش دعوت مىکنند وخدا به سوى جنّت و مغفرتى به اذن خود مىخواند و آیات خود را براى مردم بیان مىکند تا شاید متذکّر شوند (بقره:221).
[26]. امّا کسانى که بدبختند در آتشند و براى آنها زفیر وشهیق است و تا آسمانها و زمین هست در آن جاودانند، مگر آنچه پروردگار تو بخواهد که پروردگارت هر چه بخواهد مىکند (هود،: 106 – 107).
[27]. خدا شرک ورزیدن به خود را نمىبخشد و گناهان کوچکتر از آن را از هر کس بخواهد مىآمرزد، و کسى که به خدا شرک بورزد گناهى عظیم را باب کرده است (نساء: 48).
[28]. پروردگارتان شما را بهتر مىشناسد اگر بخواهد به شما رحم مىکند، و یا اگر بخواهد عذابتان مىکند، وما تو را نفرستادهایم که وکیل ایشان باشى (اِسراء: 54). نیز ر.ک. بقره: 284، انعام: 40 – 41، آلعمران: 128 – 129، نساء: 116، مائده: 18.
[29]. مانند آیه 17 سوره نساء: (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً) و 106 آیه سوره توبه: (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) و...