روش کلام عقلی امامیه در عصر حضور

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسندگان

چکیده

روش‏شناسی در علوم از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است، و علم کلام نیز از این قاعده مستثنا نیست. در میان روش‏های کلامی، همیشه روش عقلی جایگاه مهمی داشته است. در عصر حضور اهل‏بیت: با توجه به حجیت سخنان آن بزرگواران، کلام نقلی امامیه  بیشتر مورد توجه بوده است، و از این روی روش عقلی شایع در آن دوره، کمتر مورد بررسی و تحلیل پژوهشگران واقع شده است. در مقاله پیش‏رو عصر حضور ائمه: به چند دوره تقسیم شده، و ویژگی‏ها و نمونه‏هایی از کلام عقلی هر دوره بررسی و مورد تحلیلِ روش‏شناسانه قرار گرفته است. همچنین متکلمان شاخص عقل‏گرا در میان اصحاب ائمه: معرفی شده‏اند.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

روش‏شناسی علوم از دانش‏هایی است که از اهمیت والایی برخوردار است، تا آنجا که در عصر جدید به عنوان شاخه‏ای مستقل از علوم دانشگاهی به شمار می‏رود. در جهان اسلام از دیرباز کم و بیش درباره روش‏شناسی به صورت عام یا خاص بحث‏هایی مطرح شده است. متکلمان اسلامی نیز بخش‏هایی از تحقیقات خود را در این‏باره سامان داده‏اند؛ مباحثی چون ابزارها یا راه‏های معرفت، که در آغاز کتب کلامی بدان‏ها پرداخته شده است. اما این موضوع در دوران معاصر اهمیت بیشتری یافته و مقالات و کتاب‏های مستقلی در این وادی نگاشته شده است.

در این میان به نظر می‏رسد «روش عقلی در کلام امامیه در عصر حضور» بیشترین صلاحیت برای تحقیق را داراست، چرا که کمترین آثار در این مورد نگارش یافته و اطلاعات اندکی در این‏باره موجود است. این در حالی است که برهه یاد شده، برهه‏ای بسیار مهم و موثر است؛ چرا که وقایع این زمان در برابر دیدگان معصومان: به وقوع پیوسته و از عکس‏العمل و رویکرد آن حضرات در برابر این رویدادها، می‏توان به نظر حقیقی اهل‏بیت: درباره این روش کلامی پی برد. البته به دست آوردن اطلاعاتی که بتواند به گونه‏ای روشن ما را در این زمینه راهنمایی کند، کاری بس دشوار است، زیرا تاریخ مدوّنی که نظرات متکلمان امامی دوران حضور را نقل و عکس‏العمل ائمه: را در مقابل آن بیان کرده باشد، وجود ندارد، و این مساله را می‏بایست از میان روایات و نقل‏های تاریخی پراکنده بیرون کشید. مقاله حاضر می‏کوشد بخش‏هایی از این مسئله را مورد کاوش قرار دهد.

مفاهیم و کلیات

لازم است قبل از طرح بحث، مفاهیم و کلیات مرتبط با موضوع پژوهش به صورت مختصر تبیین گردد.

1) امامیه

مراد از امامیه، شیعه اثناعشریه است، که امامت را حق منصوص و مخصوص امیرالمؤمنین و دیگر امامان معصوم از خاندان آن حضرت: می‏داند.

2) روش عقلی کلامی

روش عقلی در کلام، شیوه‏ای است که در تبیین و اثبات مسایل کلامی و اعتقادی، برای عقل اصالت و تقدم قائل است؛ یعنی نه تنها در مسائلی که اثبات نبوت و وحی بر آن متوقف است به عقل استناد می‏کند، بلکه در مسائلی که برای اثبات آنها از نقل وحیانی نیز می‏توان بهره گرفت (ولی برای عقل هم قابل فهم و اثبات هستند) نیز استناد به عقل را بر نقل مقدم می‏دارد، و اصولاً به بهره‏گیری از نقل در چنین مسائلی چندان اهتمام نمی‏ورزد. البته در مسائلی که فهم و اثبات آنها از دسترس عقل بیرون است به نقل استناد می‏کند.

این روش کلامی در آثار متکلمانی چون ابواسحاق نوبختی، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابوالصلاح حلبی، سدید الدین حمصی، ابن میثم بحرانی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی و ... آشکار است.

3) جایگاه تفکر عقلی از منظر ائمه معصومین:

از آنجا که بحث حاضر مربوط به روش عقلی کلامی امامیه در دوران امامان معصوم: است، ضروری است پیش از پرداختن به روش عقلی متکلمان از اصحاب ائمه، جایگاه تفکر عقلی را از نگاه امامان معصوم: بیان نماییم.

جستجو در فرمایشات معصومان: نشان می‌دهد که بیشترین روش بکار رفته در اثبات عقائد دینی به وسیله آن بزرگواران، استدلال عقلی بوده است. البته با توجه به درجات مختلف مخاطبان، سطح این استدلال‏های عقلی نیز متفاوت است. لذا گاهی به یک پرسش پاسخ‏های مختلفی داده شده است. از باب نمونه در مورد این پرسش که آیا خداوند متعال می‏تواند دنیا را در تخم مرغی جای دهد، بدون اینکه دنیا کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود، سه گونه پاسخ داده شده است (صدوق، بی‏تا: 132).

خطبه‏های توحیدی امیرالمؤمنین7، گفتگوهای امام صادق7 با مادی‏گرایان عصر خود چون ابن ابی‏العوجا و دیگران، و مناظرات متعدد امام رضا7 با علمای ادیان مختلف و دانشمندان سنی، نمونه‌هایی بسیار عالی از استدلال‏های عقلی را ارائه می‌دهد.

بخش‏هایی از این سخنان خردپرور در اصول کافی (کتاب التوحید و غیره)، توحید صدوق و الاحتجاج طبرسی آمده است (برای نمونه: ن.ک. صدوق، همان: 326).

طبعاً این روش باعث شد که اصحاب ائمه: نیز در زمینه‌ عقائد از همین راه بهره جویند، و با توجه به توانایی‌ها و استعدادهای خود، مقلّدانه یا خلاقانه از استدلال‏های عقلی استفاده کنند.

دفع توهم

 در برخی روایات از دخالت دادن عقول ناقصه در دین خدا و اعمال رأی و قیاس به شدت نهی شده است (صدوق، 1395، 1: 324). چه بسا عده‏ای گمان کنند که این روایات با آنچه پیش از این بیان شد، ناسازگار است. امّا با مراجعه به موضوع روایات مورد نظر، روشن می‌شود که در این احادیث به هیچ وجه سخن از نفی اعتبار عقل و جلوگیری از دخالت آن در اعتقادات نیست، بلکه دسته‏ای از روایات یاد شده ناظر به قیاس فقهی است، که پیامد آن بدعت در شریعت است. بدیهی است که قیاس یاد شده هرگز مورد تایید خود عقل نیز نخواهد بود، زیرا مصالح و مفاسد احکام بر عقل معلوم نیست تا نسبت به آنها حکمی داشته باشد. دسته‏ای دیگر از روایات ناهیه، ناظر به معرفت و شناخت کنه ذات و صفات خدای متعال است، که در این مورد نیز خود عقل، احاطه بر ذات و صفات الهی را محال و ناممکن می‏شمارد.

بنابراین در روایات ائمه: دلیلی بر بی‌اعتباری عقل یافت نمی‏شود، بلکه برعکس روایات متعددی وجود دارد که مؤید اعتبار عقل و صحت آن است.

کلام عقلی در میان اصحاب ائمه:

 روش عقلی در میان اصحاب ائمه: به دو گونه است:

1) بکارگیری استدلال‏های عقلی فراگرفته از معصومان: در برابر مخالفان، به عنوان استدلال عقلی، و نه به عنوان صرف استناد به سخن معصوم7.

2) بکارگیری آن دسته از استدلال‏های عقلی موافق با مبانی ائمه: که مستقیماً از خود امام7 فراگیری نشده، بلکه اصحاب به‏خاطر جولان فکری و ذهن نقاد خود و بر طبق مبانی اعتقادی اهل بیت: به آن دست می‌یافتند. بدیهی است که در این قسم از براهین عقلی، نقش عقل روشن‌تر و پررنگ‌تر است و به همین دلیل در میان صحابه تنها افرادی خاص که ذهن‏های قوی و دانش کافی داشته‌اند از این روش بهره می‌برده‌اند.

عصر حضور و ادوار آن

منظور از عصر حضور، دورانی است که امامان معصوم: در میان مردم به صورت آشکار حضور داشته‏اند، یعنی از زمان امیرالمؤمنین تا زمان امام حسن عسکری:، در برابر دوران غیبت که زمان امامت امام زمان7 است و تا امروز ادامه دارد.

برای بررسی روش عقلی در میان اصحاب، باید زمان حضور اهل بیت را به پنج دوره تقسیم کرد و هر دوره را به صورت جداگانه بررسی نمود.

1- دوران امیر مومنان؛ 2- دوران حسنین و امام سجاد؛ 3- دوران صادقین؛ 4- دوران امام کاظم و امام رضا؛ 5- دوران امام جواد تا دوران غیبت امام عصر:.

ملاک این تقسیم‏بندی تفاوت‌های این دوره‌ها از نظر شکل‌گیری و رشد روش عقلی کلامی در جامعه اسلامی و شیعی و تفاوت رویکردها نسبت به این روش است.

1. دوره امیر مؤمنان7

در این دوره شماری از متکلمان امامیه که از اصحاب برجسته پیامبر اکرم9 بودند در پاره‏ای از مسائل اعتقادی به روش عقلی احتجاج کرده‏اند.که برای نمونه به برخی از آنها اشارتی می‏رود:

1. 1. استدلال سلمان فارسی

شاید برترین صحابی پیامبر9 پس از اهل بیت آن حضرت: سلمان فارسی باشد. شخصیتی که در روایات از اهل‏بیت شمرده شده است (مجلسی، 1404، 10: 121)، و محدث (همان، 22: 350) و افقه اصحاب (همان) نام گرفته است. در برخی از منابع، احتجاجاتی عقلی از سلمان نقل شده که به یکی از آنها اشاره می‏کنیم:

در کتاب شریف احتجاج طبرسی روایت مفصلی از امام صادق7 نقل شده است که احتجاجات دوازده نفر از اصحاب پیامبر9 را برضد حاکمیت ابوبکر بیان می‏کند. یکی از برجسته‏ترین سخنان این مجموعه، که در آن از استدلال‏های عقلی نیز استفاده شده، استدلال سلمان است:

ای ابوبکر! هنگامی که برایت امری پیش آید که بدان آگاهی نداری به که پناه خواهی آورد؟... برای پیشی گرفتن از کسی که از تو داناتر و به پیامبر نزدیک‏تر و به تأویل کتاب خدا وسنت رسولش آگاه‏تراست چه عذری داری؟ (طبرسی، 1424، 1: 192).

در این استدلالِ سلمان، به دلیل لزوم تقدیم اعلم در امر امامت استناد شده، که دلیلی عقلی است و متکلمان متأخر امامی نیز از آن سود جسته‏اند.

2. 1. استدلال ابن‏عباس

وی از علمای اصحاب پیامبر و امیرالمومنین8 بوده و پسر عموی آن دو بزرگوار است و در میان اهل سنت به «حبر الأمّة» مشهور است. در عرصه‌های مختلف علوم اسلام، به‏ویژه تفسیر قرآن، از او روایات متعددی نقل شده است. در میان برخی از سخنان و گفتگوهایی که از او نقل شده، رگه‌هایی از استدلال عقلی (به‏ویژه در زمینه خلافت امیرالمومنین7) به چشم می‌خورد.

ابن ابی‏الحدید در شرح نهج البلاغه، و ابن اثیردر الکامل از عبدالله بن عمر، از پدرش گفتگویی را که میان او و ابن‏عباس درباره جانشینی رسول خدا9 اتفاق افتاده نقل می‏کنند. در بخش‏هایی از این مناظره ابن‏عباس از دلایل عقلی برای اثبات نظر خود بهره می‏برد. به عنوان نمونه در جایی که عمر می‏گوید: مردم چون می‏ترسیدند شما (بنی هاشم) در صورت اجتماع نبوت و خلافت، در حقشان اجحاف کنید، حق خلافت را از شما سلب کردند! پاسخ می‏دهد: ما اگر قرار بود از موقعیت خود سوءاستفاده کنیم بدون خلافت هم این امکان را داشتیم و می‏توانستیم از خویشاوندی با پیامبر برای اجحاف به مردم استفاده کنیم.

 این بیان ابن‏عباس، استفاده از یک ملازمه عقلی بین دو امری است که از لحاظ تعلق قدرت با یکدیگر برابرند و قدرت بر یکی ملازم با قدرت بر دیگری است و یک استدلال عقلی محسوب می‏شود (ابن‏ابی‏الحدید، 1404، 12: 52).

در بخش دیگری از این گفتگو ابن‏عباس می‏گوید:

آیا (در اثبات اولویت در خلافت) عرب بر عجم به نزدیک‏تر بودن خود به پیامبر استدلال نکردند؟ و آیا قریش بر دیگر عرب به سزاوارتر بودن خود نسبت به رسول خدا تمسک نجست؟ پس ما (بنی هاشم) نیز از دیگر قریش به جانشینی پیامبر سزاوارتریم (همان)

در اینجا نیز ابن‏عباس با یک دلیل عقلی (جدلی) اثبات می‏کند که اگر دو استدلال قبلی که مورد استفاده شما بوده، صحیح باشد، باید استدلال سوم را نیز بپذیرید.

بررسی و تحلیل

با بررسی آثار و اخبار این دوره به روشنی درمی‌یابیم که استفاده از روش عقلی و استدلال‏های مبتنی بر آن، تنها از عهده تعداد بسیار محدودی از صحابه پیامبر9 و امیرمومنان7 برمی‏آمده، و دیگران در مواجهه با استدلال‏های یاد شده چاره‌ای جز پذیرش نداشته‌اند ـ و این به معنای روشن بودن حجیت عقل در میان آنان است- زیرا آنان نه توانایی اقامه چنین استدلال‏هایی داشته‌اند و نه انگیزه‌ای برای آن در خود احساس می‌کرده‌اند. حتی یهودیان و مسیحیانی که در امر دین با مسلمانان به مناظره می‏پرداختند، کمتر در صدد بیان ادله عقلی بودند، بلکه بیشتر به دنبال طرح سوالاتی بودند که از متن کتاب‏های آسمانی خود استخراج می نمودند. در مقام پاسخ نیز پیامبر یا وصی پیامبر تنها کسانی بودند که توان پاسخ‏گویی به آن را داشتند. و اگر احیاناً شبهات عقلی معدودی هم از جانب اهل کتاب طرح شده است، پاسخ آن از طریق قرآن کریم و یا خود پیامبر و امیر مومنان8داده ‌شده است، زیرا صحابه (به ویژه خلفای ثلاث) توان پاسخ‏گویی به این سؤالات را نداشته‏اند (ن.ک. مجلسی، همان، 10).

گفتنی است وقتی روش حاکم بر همان معدود براهین عقلی صادر شده از سوی اصحاب را بررسی می‏کنیم در می‏یابیم که این استدلال‏ها صرفاً بر اساس داده‌های عقل فطری بنا شده‏اند و هیچ‏گونه جنبه آموختنی در مقدمات استدلال و صورت آن به چشم نمی‌خورد، و آنچه عامل موفقیت و راهیابی این استدلال‏ها به واقعیت بوده، فطانت و قوت ذهن چنین افرادی بوده است.

2. دوران حسنین و امام سجاد:

شاید این برهه از تاریخ شیعیان، اندوه‏بارترین و مظلومانه‌ترین صفحات تاریخ تشیع باشد، نه فقط از این جهت که حادثه‌ای چون واقعه دلخراش عاشورا در این دوران اتفاق افتاده است، بلکه چون اهل بیت: در این دوران نه تنها به عنوان خلیفه و امام امت شناخته نمی‏شدند، بلکه حتی به عنوان مرجع علمی نیز در میان مسلمانان مورد مراجعه و اقبال نبودند. و با وجود آن که از دوران نبی اکرم9 زمان چندانی نگذشته بود، اما سفارش‏های مکرر ایشان درباره لزوم مراجعه به اهل بیت در امر دین رنگ باخته بود. تا جایی که شاید در مجموعه روایات فقهی شیعه، تعداد روایاتی که در زمینه احکام شرعی‌ از سید الشهدا7 نقل شده به عدد انگشتان دست نمی‏رسد. با چنین شرایطی، طبیعی است که انتظار پرورش یافتن اصحابی که از دین، دفاع عقلانی نمایند چندان منطقی نخواهد بود؛ به‏خصوص که همان معدود اصحاب باقیمانده که به اهل بیت: اعتقاد قلبی داشتند نیز یا تحت تعقیب بودند و یا از دم تیغ جلادان اموی گذشته بودند. کسانی چون حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی، میثم تمار و شهیدان کربلای حسینی7. ناگفته نماند که در این میان هر از چند گاهی سخن حق بر زبان یکی از این خوبان جاری می‌گشت و به مقتضای کلمه حق نزد امام جائر، از حق اهل بیت: دفاع می‌نمودند، اما عمده این سخنان یادآوری فضائل و اولویت اهل بیت و دون پایگی و بی لیاقتی امویان و اطرافیان ایشان بود که همگی مایه‌های نقلی داشته و بر اساس مقدمات منصوص شکل گرفته بود. هرچند بیان و روش استدلال به گونه‌ استدلال اقناعی عقلی ارائه می‌شد.[1] از این دست مناظرات می‌توان به احتجاج عدی بن حاتم طائی با عبدالله بن زبیر در حضور معاویه (مجلسی، همان، 33: 251) و احتجاجات برخی دیگر از اصحاب مانند ابن عباس و... با معاویه اشاره کرد.

بنابراین در این دوره روش عقلی در میان شیعیان مجالی برای ظهور و بروز نیافت تا کیفیت آن مورد بررسی قرار گیرد.

3. دوران صادقین8

دوره امامت امام باقر و امام صادق8 که حدود پنجاه سال به طول انجامید، دوران شکوفایی علمی در جهان تشیع است. ضعف حکومت‏های موجود و جابجائی خلافت از بنی امیه به بنی عباس در دوران این دو بزرگوار، و عوامل مختلف دیگر باعث شد شرایط مناسب برای نشر حقایق فراهم گردد و مسلمانان از دریای دانش امامان معصوم: بهره‌مند گردند.

از سوی دیگر در همین برهه زمانی، انواع تفکرات و دانش‏های عقلی و تجربی از سرزمین‏های دور و نزدیک به میان جامعه اسلامی راه یافته و باعث ایجاد سوالات و شبهات متعدد و شکل‌گیری نحله‌ها و طرز تفکرهای گوناگون گشته بود، امری که ضرورت تمسک به استدلال‏های متقن عقلی به عنوان تنها منبع مورد قبول نزد اکثر نحله‌های فکری را بیش از پیش برجسته می‌ساخت. طبیعی است که در چنین دورانی و با چنین شرایطی گرایش به علم کلام و استفاده از روش عقلی در میان اصحاب ائمه افزایش چشم‏گیری پیدا کند و تشویق‌ها و راهنمایی‌های صادقین8 نیز راه را برای شکل‌گیری و هموار شدن مسیر روش عقلی کلامی باز نماید. در اینجا به عنوان نمونه برخی از استدلال‏های عقلی اصحاب ائمه: را ذکر نموده و سپس به تحلیل روش عقلی حاکم بر این استدلال‏ها می‌پردازیم:

1 .3. استدلال‏های هشام بن حکم:

شاید مشهورترین متکلم شیعی در دوران امام صادق7 بلکه در کل زمان حضور ائمه: هشام بن حکم باشد. شخصیتی که با ابتکارات کلامی و استدلال‏های ابداعی و حاضر جوابی‌های خود در برابر مخالفین، مورد توجه خاص امام7 قرار گرفته و نزد ایشان از منزلت ویژه‌ای برخوردار گشت، به گونه‌ای که بر اصحاب پر سابقه نیز ترجیح داده ‌شد و تا آنجا مورد عنایت امام7 قرار ‌گرفت که مفتخر به لقب «ناصرنا بقلبه و لسانه و یده» گردید (کلینی، 1388، 1: 171).

او با بسیاری از اصحاب مذاهب و فرق و ادیان گوناگون هم‏آورد شد و با روش‏های مختلف استدلال، آنها را شکست داد، و برخی را نیز به مذهب حق رهنمون شد. در اینجا به برخی از استدلال‏های عقلی ایشان اشاره می‏شود:

الف) مناظره مشهور هشام بر لزوم نصب امام، در برابر عمروبن عبید:

در این مناظره هشام به عنوان یک جوان پرسش‏گر به محفل علمی عمرو بن عبید وارد می‏شود، و از او در مورد یکایک اعضای اصلی بدن و کارکرد آنها می‏پرسد، تا این که از وظیفه قلب می‏پرسد، و هنگامی که عمرو پاسخ می‏دهد: قلب داده‏های جوارح را تحلیل کرده و صحیح و غلط آنها را مشخص نموده و با این کار تردیدها را برطرف می‏نماید و از این روی بقیه جوارح از قلب بی‏نیاز نیستند، هشام از این پاسخ عمرو برعلیه او استفاده کرده و او را به چالش می‏کشد. هشام می‏پرسد: پروردگار حکیمی که برای اعضا و جوارح انسان رهبر و سرپرستی مثل قلب قرار داده تا بین آنها هماهنگی ایجاد نماید و آنها را از سرگردانی نجات دهد، چگونه ممکن است جامعه بشری را با وجود این همه اختلاف و تردید و تحیر بی‏سرپرست رها کند؟ (کلینی، همان، 1: 169).

چنان‏که ملاحظه می‏شود بیان یاد شده یک استدلال عقلی روشن برای اثبات ضرورت وجود امام در جامعه است که بر پایه حکمت الهی و حسن وقبح عقلی استوار است.

ب) مناظره هشام با مردی از شام در مسأله امامت:

در ایام حج مردی شامی در خیمه امام صادق7 حاضر شده و ادعا می‏کند که اهل کلام و بینش بوده و آماده برای مناظره است. از این روی حضرت تنی چند از اصحاب را برای مناظره با وی فرا می‏خواند. اصحاب هم ندای امام را اجابت کرده و هر یک با مرد شامی به مناظره برخاسته و بر او غلبه می‏کنند تا این که نوبت به هشام می‏رسد ـ او که با وجود این که در ابتدای دوران جوانی است اما در عین حال بیش از دیگران مورد توجه و عنایت امام7 است ـ هشام پس از اینکه از شامی درباره آگاهی و حکمت خدای متعال نسبت به مصالح بندگان و لزوم اقامه حجت برآنان برای جلوگیری از اختلاف و تشتت در جامعه و اطلاع امت از فرایض الهی اعتراف می‏گیرد آنگاه از وی درباره حجت بعد از رسول خدا سؤال می‏کند. شامی پاسخ می‏دهد:کتاب و سنت. هشام می‏پرسد آیا حکمتی که برای لزوم اقامه حجت بیان شد (رفع اختلاف) اکنون در کتاب و سنت موجود است؟ شامی می‏گوید: بله! هشام می‏پرسد: اگر حجت موجود است پس چرا ما و شما اختلاف داریم و تو از شام آمده‏ای که با ما مناظره کنی؟ در اینجاست که مرد شامی از پاسخ عاجز می‏شود و هشام امامت را برای او تشریح می‏کند. او نیز پس از اخبار غیبی امام7 از چند و چون سفرش، به تشیع می‏گراید (همان: 172).

عقلی بودن این استدلال نیز مانند استدلال پیشین بسیار روشن است.

ج) مناظره هشام با بریهه:

بریهه یکی از راهبان و دانشمندان بزرگ مسیحی در دوران امام صادق7 است. او به دنبال یافتن حق، با همه دانشمندان مشهور مسلمان مناظره وگفتگو می‏کند، اما نزد هیچ‏یک گمشده‏اش را نمی‏یابد، و همه در برابر توان استدلال او سر تسلیم فرود می‏آورند، تا اینکه روزی به سراغ هشام می‏آید و طی دو جلسه مناظره با او به حقانیت تشیع پی می‏برد و پس از حضور در محضر امام صادق و امام کاظم 8ایمان می‏آورد و از شیعیان مخلصی می‏گردد که در هنگام مرگ، امام کاظم7 خود، تجهیز او را به عهده می‏گیرند و او را از حواریین می‏نامند. در مناظره هشام با بریهه استدلال‏های پیچیده عقلی ـ به‏ویژه در باره نفی مقام خدائی حضرت مسیح7 ـ به کار رفته است که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

- هشام در بخشی از استدلال خود برخلاف ادعای بریهه که معتقد به وحدت پدر و پسر است، می‏گوید: پدر از فرزند جداست و آنها دو چیزند نه یک چیز. بریهه می‏گوید: این سخنی است که مردمان نمی‏فهمند. هشام می‏گوید: اگر فهم مردم حجت است پس باید این سخن مردم را بپذیری که زمانی پدر بوده است و پسر نبوده است (چون مردم در مورد پدران و پسران این چنین می‏اندیشند) آیا این را می‏پذیری؟ بریهه پاسخ می‏دهد: نه! هشام می‏گوید: پس چطور به فهم کسانی استناد می‏کنی که حرفشان را قبول نداری؟

- در قسمت دیگری از مناظره، هشام این استدلال فلسفی مشهور که اگر دو چیز در تمام خصوصیات یکسان باشند دیگر دو شیء نیستند و یک چیزند را بر ضد بریهه به کار می‏گیرد. هشام می‏پرسد: آیا پسر تمام دانسته‏های پدر، و پدر تمام دانسته‏های پسر را می‏دانند؟ بریهه می‏گوید: بله. هشام می‏پرسد: آیا پسر بر تمام مقدورات پدر و پدر بر تمام مقدورات پسر قدرت دارند؟ بریهه می‏گوید: بله. هشام می‏پرسد: پس چگونه یکی پدر است و دیگری پسر در حالی که هردو (کاملاً) برابرند؟ (صدوق، همان: 270).

بخش‏های دیگری از این مناظره نیز از نظر عقلی قابل توجه است که در این مقال نمی‏گنجد.

2. 3. استدلال‏های منصور بن حازم

منصور نیز از فقها و متکلمان اصحاب امام صادق و امام کاظم8 بوده است و مناظرات عقلی او مورد تایید معصومان: قرار گرفته است. در اینجا به یک نمونه از این مناظرات و استدلال‏های او توجه کنید:

منصور می‏گوید: به امام صادق7 عرض کردم: خداوند متعال برتر از آن است که با مخلوقاتش شناخته شود، بلکه این آفریدگان هستند که با خدا شناخته می‏شوند. حضرت فرمودند: درست است. عرض کردم: هر کس بفهمد خدایی دارد، خواهد دانست که پروردگارش اموری را می‏پسندد و اموری را ناپسند می‏دارد، و آگاهی از آنها جز با نزول وحی بر خودش یا فرستاده‏ای الهی ممکن نخواهد بود، و اگر بر خودش وحی نازل نمی‏شود پس باید به دنبال رسولی بگردد که حجت الهی و مفترض‏الطاعه باشد. سپس به امام7 عرض کردم: من به مردم (عامه) چنین گفته‏ام: آیا رسول خدا حجت الهی نبود؟ گفتند: بلی چنین بود. گفتم: پس از او حجت کیست؟ گفتند: قرآن. گفتم: مرجئه، قدریه و حتی زنادقه‏ای که قرآن را قبول ندارند نیز با آن احتجاج کرده و غلبه می‏نمایند. پس قرآن حجت نخواهد بود، مگر قیّمی بر آن باشد که هر چه درباره آن گفت همه بپذیرند. حال بگویید قیّم فرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود و عمر و حذیفه درباره قرآن مطلع بودند. پرسیدم: اینها همه آنچه را که باید، درباره قرآن می‏دانستند؟ گفتند: نه! گفتم: جز علی‏بن ابی‏طالب هیچ‏کس را نمی‏یابید که همه علم قرآن را داشته باشد (در حالی که اگر قیّم دیگری در کار بود باید اظهار می‏کرد) پس او قیّم قرآن و حجت مفترض الطاعه بعد از رسول خداست. امام7 فرمودند: رحمت خدا بر تو باد (کلینی، همان، 1: 168).

در این روایت سه مطلب عمده عقلی وجود دارد:

1) سزاوار نیست خدا را با مخلوقاتش بشناسیم، چنان‏که حکما براین مطلب تأکید دارند، و برخی از تقریرهای برهان صدیقین بر همین اساس شکل گرفته است (طباطبائی، 1420: 328).

2) ضرورت وجود نبی برای شناخت تکلیف، این مطلب نیز در کتب کلامی به تفصیل بیان شده و ضرورت تکلیف، و در پی آن ضرورت نبوت از بحث‏های عقلی مفصل در کلام است (حلی، 1425: 470).

3) لزوم وجود امام و سعه علمی او و هم شأنی او با رسول در مفترض الطاعه بودن، این بحث نیز به عنوان دلیل عقلی بر ضرورت امامت در کتب کلامی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است (حلی، همان: 490).

3.3. ابو جعفر محمد بن نعمان الأحول

محمد بن نعمان به «مؤمن الطاق» مشهور است. وی در امر امامت مناظرات مشهوری با مخالفین دارد. مؤمن الطاق با مناظرات قوی خود به شدت مخالفین امامت را عاصی کرده بود، تا حدی که او را به «شیطان الطاق» ملقب کرده بودند. در ادامه به چند مورد از احتجاجات عقلی او اشارتی می‏رود:

الف) ابو جعفر از جمله کسانی است که زید بن علی در دوران قیام خود او را به همکاری دعوت کرد، اما او با یک استدلال قوی عقلی دعوت زید را رد کرد. استدلالی که امام صادق7 نیز بر آن مهر تأیید نهاد. هنگامی که زید از او درخواست کرد به قیام او بپیوندد، مؤمن الطاق گفت: اگر پدر یا برادر شما به پاخیزند من نیز به همراهشان قیام خواهم کرد، اما از شرکت در قیام شما معذورم، چرا که اگر آنها حجت خدا هستند کسی که با غیر ایشان همراه شود هلاک است و اگر حجت خدا نیستند و امامی از جانب خدا تعیین نشده است، در این صورت تفاوتی میان آنان که با تو همراهند با دیگران نخواهد بود. زید پرسید: چگونه ممکن است پدر من که بر من بسیار مهربان بودـ تا حدی که لقمه داغ را سرد می‏کرد و بعد در دهان من می‏گذاشت تا از حرارتش آزرده نشوم ـ از آتش دوزخ بر من نترسیده و از امر امامت چیزی به من نگفته باشد، اما بر تو ترسیده و امر امامت را با تو در میان گذاشته باشد؟ مؤمن الطاق پاسخ داد: آری چون پدرتان ترسید که در صورت دانستن امر امامت با او مخالفت کرده و جهنمی شوید، از این روی به شما چیزی نگفت. اما به من گفت، چرا که اگر می‌پذیرفتم نجات یافته، و اگر نمی‏پذیرفتم و اهل دوزخ می‏شدم، اهمیتی نداشت.

محمد بن نعمان سپس از زید پرسید: آیا شما برترید یا انبیا؟ زید گفت: انبیا. مؤمن گفت: چرا یعقوب به یوسف فرمود: Gیابنی لا تقصص رؤیاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیداF(یوسف: 5). اما به برادران یوسف نگفت که با او مکر نورزید تا آگاه شده و از آن خیانت خودداری کنند، بلکه از ایشان پنهان کرد؟ آری پدر شما نیز به همان جهت این مسأله را از شما پنهان نمود... مؤمن الطاق می‏گوید: وقتی این مکالمه را برای امام صادق7 تعریف کردم امام فرمودند: او را از روبرو و پشت سر و راست و چپ و بالا و پایین فرو گرفتی و راه فراری برایش باقی نگذاشتی (کلینی، همان، 1: 174).

ب) روایت دیگری که حکایت از توان بالای مؤمن الطاق در مناظره دارد، ماجرای مباحثه او با ابن‏ابی‏حذره در یک مجلس عمومی است، که باعث گرایش عده زیادی به تشیع می‏شود. به بخش‏هایی از این گفتگو که جنبه عقلی بیشتری دارد توجه کنید:

در ابتدای مناظره ابن ابی حذره مدعی می‏شود که ابوبکر چهار فضیلت دارد که باعث می‏شود از تمامی اصحاب پیامبر9 از جمله علی‏بن ابی‏طالب7 افضل باشد: او همراه پیامبر در حجره ایشان مدفون است، او همراه پیامبر در غار بود، اوآخرین نمازی را که در زمان حیات پیامبر اقامه شد امامت کرد و او صدیق امت است.

مؤمن الطاق در پاسخ می‏گوید: من ثابت خواهم کرد که علی‏بن ابی‏طالب از همه اصحاب پیامبر افضل است، و اینها که گفتی نه تنها فضیلتی برای ابوبکر نیست، بلکه نقص محسوب می‏شود، و پس از آن با قرآن و سنت و عقل اثبات خواهم کرد که اطاعت علی7 برتو واجب است.

سپس تک‏تک ادعاهای ابن ابی حذره را رد می‏کند: در باب مدفون بودن ابوبکر در حجره پیامبر به مضمون این شعر محمد بن ابی بکر درباره خواهرش استناد می‏کند:

تجمّلتِ تبغّلتِ و لو عِشتِ تفیّلتِ       لکِ التسعُ مِن الثمن و بالکلّ تملّکتِ

و با بیانی زیبا و مستدل غاصبانه بودن دفن ابوبکر در خانه پیامبر را به اثبات می‏رساند. در باب نماز ابوبکر در زمان بیماری پیامبر9 می‏گوید: اگر پیامبر او را به نماز امر کرده بود، پس چرا پس از آن خود آمد و ابوبکر را کنار زد؟ پس یا او به نیرنگ در جای پیامبر به نماز ایستاده بود و یا اینکه واقعه‏ای چون واقعه تبلیغ سوره برائت رخ داده بود.

سپس مؤمن الطاق به اثبات واجب الاطاعه بودن امیرالمؤمنین7 پرداخته و با ارائه دلیل عقلی قوی بر امر امامت، می‏گوید: همه مردم قبول دارند که در هر کار باید از عالمِ به آن تبعیت کرد و اجماع مسلمین بر این است که علی7 اعلم اصحاب پیامبر9 بود به گونه‏ای که همه به او مراجعه می‏کردند و به او نیاز داشتند، در حالی که او از دیگران بی‏نیاز بود. پس همه باید از او اطاعت کنند و قرآن نیز بر صحت این استدلال گواه است آنجا که می‏گوید: Gافمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمونF(یونس: 35). راوی حدیث (سلیمان اعمش) در پایان می‏گوید: در آن روز مناظره عده زیادی به تشیع گرویدند (طبرسی، همان، 2: 308).

عقلی بودن بخش‏های زیادی از استدلال‏های مؤمن الطاق به ویژه قسمت آخر روایت بسیار روشن است.

تحلیل و بررسی

در این دوره در میان شیعیان روش عقلی از لحاظ کمی و کیفی رشد محسوسی یافته است. البته با توجه به اینکه روش استدلال به صورت کلاسیک به اصحاب کلام آموخته نشده بودـ بلکه تنها راهنمایی‏های کلی و تجربه‏های شخصی موجب شکل‏گیری روش استدلال اشخاص می‏شدـ به سختی می‏توان وحدت رویه دقیقی در میان متکلمان از اصحاب ائمه: یافت. در اینجا با یک نگاه کلی در می‏یابیم بین روش استدلال عقلی هشام با دیگر متکلمان تفاوت محسوسی وجود دارد.

شاخصه‏های روش استدلالی هشام عبارتند از: 

1) شمول دایره مناظرات و استدلال‏ها و نظریه‏پردازی‏های او نسبت به حوزه‏های مختلف مباحث کلامی از توحید گرفته تا صفات الهی و امامت و ...؛

2) ابداعی و ابتکاری بودن بسیاری از استدلال‏های او؛

3) استفاده بیشتر از استدلال‏های حلّی در کنار دلایل نقضی؛

4) عدم انحصار استدلال‏های عقلی هشام در مناظرات و مباحثات و گرایش او به اظهار نظر و پاسخ‏گویی به سوالات شیعیان در زمینه‏های اعتقادی[2] تا جایی که برخی از تعابیر و نظریات او مورد نقد خود ائمه: نیز قرار گرفته است.[3]

در حالی که روش استدلالی دیگر اصحاب معمولاً فقط در حیطه مسائل امامت دور می‏زند (به جز برخی موارد نادر)، و صرفاً جنبه مناظره و مباحثه با ارباب نحله‏های کلامی دارد و روش آنها نیز غالباً نقضی است تا حلّی (به ویژه مومن الطاق).

نکته جالب توجه این که روش مناظره و استدلال چند تن از اصحاب امام با مخالفان، مورد بررسی و نقد امام صادق7 قرار گرفته است، که در اینجا به عنوان حُسن ختام این بخش به آن اشاره می‏شود:

پس از پایان یکی از مناظره‏ها امام صادق7 خطاب به حمران، فرمودند: تو سخن را درست پی می‏گیری و در مسیر صحیح پیش می‏روی. به هشام بن سالم فرمودند: تو به دنبال یافتن مسیر درست استدلال هستی، اما آن را نمی‏شناسی. به مؤمن الطاق فرمودند: تو قیاس‏گر زبردستی هستی که سخن باطل را با باطل پاسخ می‏گویی، ولی باطل تو برتر و غالب می‏شود. به قیس ماصر گوشزد کردند: تو مناظره می‏کنی و آنجا که به موقعیتی نزدیک می‏شوی که استدلال به سخن رسول خدا در دسترس توست، ناگهان از آن دور می‏شوی، همچنین تو حق و باطل را با یکدیگر می‏آمیزی، در حالی که حق اندک بهتر از باطل بسیار است. تو و احول دو پرنده ماهرید. یونس (راوی حدیث) می‏گوید: من گمان می‏کردم که حضرت به هشام بن حکم نیز همانند همین سخنان را خواهد گفت، اما ایشان به هشام فرمودند: ای هشام تو به موقعیت سقوط نزدیک نمی‏گردی و هرگاه به زمین نزدیک می‏شوی ناگاه پاهای خود را جمع می‏کنی و دوباره اوج می‏گیری. شایسته است آنان‏که چون توأند با مردم مناظره کنند، پس از لغزش بر حذر باش و شفاعت نیز ان شاء الله در پی خواهد بود (کلینی، همان، 1: 173).

4. دوران امام کاظم و امام رضا8

زمانه امام کاظم و امام رضا8 را می‏توان آغاز دوره اقتدار عباسیان و سیطره ستمگرانه ایشان دانست، امری که منجر به ایجاد محدودیت جدی برای اهل بیت: و اصحاب ایشان گشته و بسیاری از علویان را به کام مرگ و دام زندان‏های مخوف عباسی کشاند و باعث ترس و تقیه و پنهان‏کاری بیش از پیش در میان شیعیان گشت، تا جایی که امام کاظم7 با فرستادن پیغامی به هشام بن حکم ادامه مناظره و مباحثه او در امر امامت را، شرکت در ریخته شدن خون خود می‏شمارند (کشی، 1348: 270). البته در طول این دوران 55 ساله، شاید 5 سال آخر حیات امام رضا7 که ولایت‏عهدی مامون ظاهراً به ایشان واگذار شد، برای اصحاب فضای آزادانه‏تری پیش‏بینی می‏شد، اما واقعیت این است که این حرکت مامون، نمایشی بیش نبود و فشار بر اصحاب خاص و اثرگذار امام، هر چند در ظاهر کمتر شده بود ولی در موارد احساس خطر از سوی حکومت، هر اتفاقی ممکن بود رخ دهد. با این وجود پایه‏های مستحکمی که در دوران صادقین8 گذارده شده بود، و در ابتدای دوران امام کاظم و در زمان حضور امام رضا8 در مدینه تقویت شد، باعث تربیت نسلی از اصحاب دانشمند و بعضاً عقل‏گرا در میان یاران امام کاظم و امام رضا8 شد.

شایان ذکر است شخصیتی مانند هشام بن حکم که در دوره صادقین مورد اشاره قرار گرفت، از اصحاب موسی بن جعفر7 نیز محسوب شده و در دوران ایشان نیز به مناظرات و مباحثات خود ادامه می‏دهد، بلکه دوران اوج پختگی او همین زمان است. در ادامه به نمونه‏هایی از متکلمان شاخص این دوره اشاره می‏کنیم:

1. 4.  فضل بن شاذان نیشابوری (متوفای 260)

فضل بن شاذان در دوران امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری: می‏زیسته و از متکلمان و فقها و محدثان برجسته شیعی به شمار می‏رود. وی به نقل نجاشی صاحب 180 تالیف است (نجاشی، 1427: 307). در اهمیت فضل همین بس که در بسیاری از کتب کلامی گذشتگان از علماء شیعه نظرات کلامی و فقهی او مطرح و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است (ابن‏شاذان، 1363: 14).

خوشبختانه یکی از کتاب‏های کلامی فضل به نام «الایضاح» به دست ما رسیده است که موضوع آن بررسی و نقد عقائد اهل سنت است. فضل در ابتدا عقائد فرق متعدد اهل سنت را بررسی و سپس به نقد آنها می‏پردازد و از آیات و روایات و استدلال‏های عقلی در این زمینه استفاده می‏کند. نکته جالب توجه در روش فضل این است که برخلاف شیوه معمول کتب کلامی شیعه که عمدتاً در صدد دفاع از عقاید شیعه در برابر شبهات هستند، او روش تهاجمی را در پیش گرفته و درصدد ردّ نظرات اعتقادی فِرَق دیگر برآمده است، و البته در ضمن از عقاید شیعه نیز دفاع می‏کند.

کیفیت استفاده فضل از روش عقلی در این کتاب معمولاً بدین‏گونه است که یکی از ادله اعتقادی فرقه مورد نظر را مطرح کرده و به نقض آن می‏پردازد یا توالی فاسد آن را بیان می‏کند. مثلاً بعضی از اعتقادات ایشان را مستلزم نسبت صفت ظلم به خداوند متعال می‏داند و بر همین اساس آن را تخطئه می‏کند (همان: 348) (استدلالی که شاید کاشف از اعتقاد او به حسن وقبح عقلی باشد) یا اعتقاد به رای و قیاس را عقلاً مستلزم تفضیل اصحاب رأی بر نبی اکرم9 می‏شمارد و آن ‏را امری قبیح می‏داند (همان: 358).

از دیگر ویژگی‏های مهم کتاب الایضاح این است که عقائد «مرجئه» را به صورت مستقل و مفصل مطرح کرده و به صورت پرسش و پاسخ و مناظره مورد نقد قرار داده است. شاید چنین تفصیلی درباره مرجئه در کمتر کتاب کلامی مشاهده شود.

فضل بن شاذان کتب دیگری نیز دارد که عناوین آنها کاملاً گویای دربرداشتن مسائل عقلی بوده و در آنها از روش کلامی عقلی استفاده شده است، مانند کتاب «الاعراض و الجواهر»، کتاب «النقض علی الاسکافی فی تقویة الجسم»، کتاب «الردعلی الثنویه»، کتاب «الرد علی الفلاسفه» و ... (نجاشی، همان: 307). هر چند کتب یاد شده به دست ما نرسیده است، اما برخی از مطالب و نظریات موجود در آنها در کتب کلامی پس از دوران فضل انعکاس یافته است، که همگی حکایت از تفکر عقلی فضل دارد.

نکته دیگری که شایان ذکر است اینکه «یونس بن عبدالرحمان» ـ از اصحاب ویژه موسی بن جعفر و امام رضا8 که در بعضی از روایات از او به عنوان سلمان زمان یاد شده است (حلی، 1411: 29) ـ از کسانی است که فضل او را بخاطر دفاع از مکتب حق ستوده است. وی هم چنین روایت‏گر بسیاری از مناظرات عقلی هشام نیز است (مجلسی، همان، 57: 197؛ صدوق، همان: 270). شاید از این‏گونه تعبیرات بتوان دریافت که یونس نیز تا حدودی از اصحاب روش عقلی کلامی ائمه: به شمار می‏آید هر چند در این باب از او مطلبی یافت نشد.

2. 4. محمد بن حکیم

محمد بن حکیم از اصحاب امام کاظم7 به شمار می‏آید و از روایتی استفاده می‏شود که اهل کلام و مناظره با مخالفان بوده است و به دستور امام موسی بن جعفر8 با آنان مجادله می‏کرده است. شاید از همین روی به گونه‏ای بتوان او را از اصحاب روش عقلی به شمار آورد.

یونس بن عبدالرحمان از حماد نقل کرده است که موسی بن جعفر7 به محمد بن حکیم می‏فرمود در مسجد رسول خدا با اهل مدینه همنشین شده و با ایشان به مناظره بپردازد. سپس هر گاه محمد بن حکیم به نزد حضرت برمی‏گشت حضرت از او درباره آن چه گفته و شنیده بود پرسش می‏کرد و از سخنانش ابراز رضایت می‏نمود (کشی، همان: 449).

تحلیل و برررسی

با توجه به نکاتی که در باره فضل بن شاذان گذشت، در تحلیل روش عقلی این دوره می‏توان گفت که با ورود جدی‏تر فلسفه در عرصه‏های کلامی و استفاده متکلمان فرق مختلف به ویژه معتزله از آن، روش عقلی کلامی شکل فنی‏تری به خود گرفت. با اینکه روش عقلی ابن شاذان فلسفی نیست، اما او در برابر نظرات فلسفی دارای موضع و نظر بوده و همین امر رنگ عقلی قوی‏تری به روش کلامی او می‏بخشد. همین نکته کم و بیش در نظریات کلامی و مباحثات جاری دوره یاد شده به چشم می‏خورد، اما چه‏بسا دیگران در حد ابن شاذان به این عرصه وارد نشده‏اند. با این تحلیل احتمالاً بتوان از این دوره به عنوان دوره پایه‏گذاری روش عقلی فنی یاد کرد.

5. دوران امام جواد7 تا دوران غیبت

این برهه از تاریخ امامیه یکی از سرنوشت‏سازترین دوران تاریخی شیعه به شمار می‏آید، چرا که در پایان این برهه، ارتباط رسمی و ظاهری شیعیان با ائمه: گسسته شد و دوران طولانی و توان فرسای غیبت آغاز گردید. دوره‏ای که عدم دسترسی به امام معصوم7، مشکلات و اختلافات فراوان و کم سابقه‏ای را در میان شیعیان رقم ‏زند.

اهل‏بیت: در دوران منتهی به غیبت ـ که از زمان امام جواد7 آغاز می‏شود ـ برای آماده ساختن جامعه شیعی نسبت به غیبت امام، ارتباط خود را با مردم کمتر کرده و بیشتر از طریق نواب با شیعیان در ارتباط بودند. همین امر باعث شد که عده‏ای از دانشمندان شیعی ناچار شوند برای حل مسائل و مشکلات فکری و اعتقادی خود و جامعه، به تعقل و استدلال‏های عقلانی بیشتر روی آورند، و در این راستا تلاش مضاعفی بنمایند. همین امر زمینه‏ساز ظهور متکلمان عقل‏گرای بزرگی چون شیخ مفید و سید مرتضی در دوران پس از غیبت شد. البته گروهی از علمای شیعه نیز در همین دوره تحت تاثیر ضعیف شدن رابطه شیعیان با ائمه، مسأله تدوین نصوص و روایات وارده از اهل‏بیت: را جدی‏تر گرفتند و پایه‏گذار شکل‏گیری موسوعه‏های بزرگ حدیثی شیعه و تفکر نص‏گرایی در دوران بعد شدند.

به عنوان نمونه‏ای مهم از عقل‏گرایی در این برهه تاریخی به یکی از خاندان‏های علمی، سیاسی مطرح شیعه در این دوران اشاره می‏کنیم، خانواده‏ای که شاید سمبل تفکر عقلانی در زمانه مورد نظر به شمار می‏رفته‏اند.

خاندان نوبختی

خاندان بنی نوبخت از خاندان‏های ایرانی اصیلی بودند که از حدود نیمه قرن دوم در بغداد ظهور کردند و تا حدود اوایل قرن پنجم همواره در میان‏شان شخصیت‏های مهم علمی و سیاسی ظهور کرد؛ افرادی چون ابوسهل اسماعیل نوبختی، حسین بن روح نوبختی (نائب خاص امام عصر7) و ...

تعداد بسیاری از بنی‏نوبخت از شخصیت‏های مشهور کلام شیعی به شمار می‏روند. به تعبیر سید حسن صدر: «آل‏نوبخت علماء حکماء متکلمون من اجل بیوت العلم» (صدر، بی‏تا: 365).

روش کلامی نوبختیان عمدتاً روش عقلی است که از آموزه‏های فلسفی به وفور سود می‏برد تا جایی که توجه و اهتمام آنها به نصوص، بسیار اندک و ناچیز است و البته همین امر باعث شده است که برخی از نظریات ایشان با نظر مشهور و مقبول میان علمای شیعه ناسازگار باشد. مرحوم شیخ مفید در اوائل المقالات به نقد برخی از این نظریات پرداخته است (مفید، 1413: 63)، اما در عین حال از ایشان به نیکی و با تعبیر: بنونوبخت رحمهم‏الله یاد می‏کند (همان: 66).

با اینکه از نوشته‏های متقدمان بنی‏نوبخت همچون ابوسهل اسماعیل نوبختی ـ که در زمان امام هادی و امام عسکری8 می‏زیسته و صاحب بیش از سی اثر است ـ کمتر مطلبی به دست آمده است، اما با توجه به نقل‏های متعددی که از شخصیت‏های مختلف این خاندان در کتب کلامی موجود است[4]، و همچنین با مراجعه به کتاب «الیاقوت فی علم الکلام» نگاشته ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، و به ویژه با دقت در آثار ابومحمد حسن بن موسی نوبختی که موضوعاتی کاملاً عقلی و فلسفی دارد[5]، می‏توان دریافت که روش نوبختیان، روش عقلی فلسفی بوده است. طبعاً با این توضیح معلوم می‏شود که آل‏نوبخت در میان متکلمان از اصحاب ائمه: روش منحصر به فردی داشته‏اند که از قاعده کلی حاکم بر اصحاب – حتی عقل‏گرایان ایشان – خارج است و همین روش باعث شده که برخی نظرات ایشان به معتزلیان بسیار نزدیک باشد. بنابراین هر چند روش عقلی بنی‏نوبخت قابل تعمیم به همه اصحاب ائمه در دوران مورد بحث نیست، اما شیوه ایشان در شکل‏گیری کلی روش کلامی امامیه در آن دوران و دوران پس از آن، تاثیر جدی دارد، به خصوص که اشخاصی چون ابوسهل در پایه‏ریزی قواعد و تعالیم اساسی تشیع و تدوین اصول مقبول شیعه در قالب یک مجموعه مدون کلامی و در نتیجه بالا بردن توان پاسخ‏گویی شیعه در برابر مخالفان، نقشی اساسی داشته است (جبرئیلی، 1389: 307؛ نجاشی، همان: 157). بنابراین با توجه به نقش بنیادین و نفوذ جدی و عقیده راسخ و حضور پررنگ نوبختیان در مراکز مهم کلامی شیعه چون بغداد، شاید بتوان روش عقلی نوبختیان را در اواخر دوران حضور یکی از مهم‏ترین و فراگیرترین روش‏های کلامی عقلی در میان امامیه به شمار آورد.

جمع‏بندی و نتیجه‏گیری

از آنچه گذشت در می‏یابیم که روش عقلی در دوران حضور ائمه:در میان متکلمان امامی روشی مقبول و مورد استفاده بوده است، اما تعداد کسانی که توانایی به کارگیری آن را داشته‏اند چندان فراوان نبوده، یا دست کم در تاریخ و روایات سخنی از ایشان به میان نیامده است. اما نکته مهم‏تر این است که روش عقلی ـ که در بسیاری از موارد در محضر امامان معصوم: به اجرا گذاشته می‏شد ـ با تقریر و بلکه با تأیید لفظی ائمه روبرو شده و این محکم‏ترین دلیل بر پذیرش عقل به عنوان یک دلیل معتبر برای اثبات اعتقادات از دیدگاه ایشان به شمار می‏رود، امری که راه را بر هرگونه تضعیف و مخالفت با استدلال عقلی در این زمینه می‏بندد و انتساب هرگونه نظریه دیگر به اهل‏بیت: را منتفی می‏سازد. البته این بدان معنا نیست که هر روشی در راستای به کارگیری استدلال عقلی پذیرفته است، و یا هر موضوعی در حیطه دسترسی عقل قرار دارد، بلکه اجمالاً اصل حجیت عقل و برخی از گستره‏های دخالت او، از این راه روشن می‏شود.


 

فهرست منابع

ابن‏ابی‏الحدید معتزلی (1404)؛ شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی;.

ابن‏شاذان، فضل (1363)؛ الایضاح، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

جبرئیلی، محمد صفر (1389)؛ سیر تطور کلام شیعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

شیخ صدوق (1395)؛ کمال الدین و تمام النعمة، بی‏جا، دارالکتب الاسلامیة.

-           (بی‏تا)؛ التوحید، بیروت، منشورات الاعلمی.

شیخ طبرسی (1424)؛ الاحتجاج، بی‏جا، چاپ اسوه.

صدر، سید حسن (بی‏تا)؛ تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تهران، اعلمی.

طباطبائی، سید محمد حسین(1420)؛ نهایة الحکمة، قم، انتشارات جامعه مدرسین.

علامه حلی، یوسف بن مطهر (1411)؛ رجال العلامة الحلی، قم، دار الذخائر.

-           (1425)؛ کشف المراد، قم، انتشارات جامعه مدرسین.

کشی (1348)؛ رجال الکشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد.

کلینی، محمد بن یعقوب (1388)؛ اصول الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

مجلسی، محمد باقر (1404)؛ بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفاء.

مفید، محمد بن نعمان (1413)؛ اوائل المقالات، قم، کنگره شیخ مفید.

نجاشی (1427)؛ رجال النجاشی، قم، انتشارات جامعه مدرسین.

 



[1]. شایان ذکر است بیان فضایل اهل بیت: برای اثبات اولویت ایشان در امر خلافت نیز نوعی استدلال عقلی محسوب می‏شود، چون برپایه کبرای کلی لزوم تقدیم افضل استوار است که با عقل اثبات می‏شود. لذا برخی از استدلال‏های یاد شده را می‏توان از این جهت عقلی به حساب آورد.

[2]. به عنوان نمونه: هشام بن سالم از هشام بن حکم می‏پرسد: اگر کسی از من سؤال کند که خدای خود را با چه چیز شناختی چگونه پاسخ دهم؟ هشام می‏گوید: بگو: از طریق نفس خود که نزدیک‏ترین چیزهاست به من... و در ادامه با بیانی مستدل و زیبا راه رسیدن از نفس به خدا را شرح می‏دهد (صدوق، همان: 289).

[3]. برای نمونه در چند روایت آمده است که امام7 سخن منسوب به هشام را درباره جسم بودن خدای تعالی رد می‏کنند. هر چند بزرگان امامیه صحت این نسبت را مورد تردید قرار داده‏اند (کلینی، همان، 1: 105).

[4]. از باب نمونه نظرات بنو نوبخت در باب موافات یا ایمان فاسق و یا تحابط کاملاً عقلی بوده و به نظر معتزله نزدیک‏تر است، در حالی که شخصیتی مانند شیخ مفید -که متکلمی عقل‏گراست- در این‏گونه مسائل نگاه جدی به نقل داشته است. همین نکته تفاوت روش نوبختیان با دیگر متکلمان عقل‏گرای امامی را نشان می‏دهد (ن.ک. مفید، همان: 31).

[5]. مانند کتاب الرد علی اهل المنطق، کتاب حجج طبیعیة مستخرجة من کتاب ارسطاطالیس فی الرد علی من زعم أنّ الفلک حی ناطق و.. کتاب فرق الشیعه از آثار مشهور اوست که به دست ما رسیده است (ر.ک. نجاشی، همان: 63؛ جبرئیلی، 1389: 310).