روش شناسی کلامی شیخ صدوق

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسندگان

چکیده

شیخ صدوق عالم بلندآوازه و متکلّم جلیل القدر شیعه است که در قرن چهارم هجری قمری می‎زیسته است. آثار کلامی ارزشمند و متعدّدی از وی به یادگار مانده است. از آثار او به دست می‎آید که وی در تبیین و اثبات معارف عقیدتی اسلام، هم از ادلّۀ نقلی معتبر بهره جسته است و هم از عقل و استدلال‎های عقلی. در دیدگاه رایج، شیخ صدوق متکلّمی نص‎گرا معرّفی می‎شود، در حالی‎که صحیح آن است که روش وی، جامع میان عقل و نقل است، هر چند مباحث اعتقادی را از دریچۀ روایات مطرح می‎کند، ولی در بسیاری از آثار خود، بحث‎های عقلی مهم و قابل توجّهی دارد و در موارد متعدّد، به تأویل ادلّۀ سمعیِ مخالف عقل پرداخته است. این مقاله به منظور تبیین روش کلامی شیخ صدوق، در ضمن بیان نقش علوم مختلف در اندیشۀ کلامی وی، به بررسی منزلت هر کدام از عقل و نقل در روش کلامی وی پرداخته است و در پایان، شیوۀ مواجهۀ او با دیگر مکاتب اعتقادی را مورد مطالعه قرار داده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

1

چکیده [English]

1

کلیدواژه‌ها [English]

  • 1

مقدمه

شخصیّت و آثار

محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، معروف به «شیخ صدوق»، در حدود سال 306 ق در شهر مقدّس قم متولّد شد و در سال 381 ق در شهر ری وفات نمود. او با دعای حضرت حجّت(ع) به دنیا آمد (صدر: 1434ق، 262؛ صدوق: باب 13: 31، 529؛ همو: 1435ق: 16).

شیخ صدوق از مقام علمی و معنوی والایی برخوردار بود. شیخ الطّائفه ابوجعفر محمّد طوسی در وصف ایشان می نویسد: «شیخ صدوق جلیل القدر، حافظ احادیث، بصیر نسبت به رجال و راویان و ناقد روایات (تشخیص دهندۀ درست از نادرست آن ها) بود. در محفوظات و کثرت علم همانند او در میان قمی‎ها دیده نشد. وی حدود سیصد تألیف دارد» (شیخ طوسی: بی تا، 157).

شیخ صدوق در طول عمر پر برکت خویش، شاگردان بسیاری تربیت نمود. یکی از کسانی که از محضر درس وی استفاده نموده‏اند، «شیخ مفید» می‎باشد. شیخ مفید روایات متعدّدی را از شیخ صدوق شنیده و نقل کرده است (مفید: 1413ق : 43؛ جبرئیلی: 1389ش، 129). با آن که بسیاری از آثار و کتب شیخ صدوق، بر اثر حوادث روزگار به دست ما نرسیده است، تعداد معدود باقی مانده از آثار او، گنجینه‎ای غنی و بزرگ است که در زمینه‎های مختلف علوم اسلامی، رهنمای پژوهشگران است. در این‎جا، برخی از کتب او را در یک تقسیم‌بندی موضوعی ذکر می‌کنیم:

الف. اعتقادی: همچون: التّوحید، کمال‌الدّین و تمام النّعمه، الإعتقادات و فضائل الشیعه؛

ب. اخلاقی: همچون: ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، حقوق الإخوان، و صفات الشّیعه؛

ج. فقهی: همچون: من لایحضره الفقیه؛

د. گوناگون: همچون: عیون أخبار الرّضا%، معانی الأخبار، علل الشّرائع، و الهدایه.

تبیین، اثبات و دفاع از عقاید و آموزه‎های اعتقادی، اهداف اساسی علم کلام را تشکیل می‎دهند. و آثار گرانبهای باقی مانده از شیخ صدوق گواهی می‎دهد که وی در هر سه زمینۀ مذکور، به نحو شایسته‏ای عمل نموده، کلام اسلامی و شیعی را به زیبایی عرضه نموده است و در برابر انواع شبهات و انحرافات، با قوّت تمام از آن دفاع کرده است و مجاهدانه در محافظت از مرزهای عقیدتی شیعیان کوشیده است.

روش تألیف کلامی

آثار کلامی به جامانده از او بر دو قسم است: الف. آثار و کتب کلامی محض؛ ب. کتبی که در کنار ذکر مباحث اعتقادی، موضوعات دیگری همچون مباحث اخلاقی و فقهی نیز ذکر شده است. در دستۀ اوّل، این کتب قرار می‌گیرند: التّوحید، کمال‌الدّین و تمام النّعمه، فضائل الشّیعه، و الإعتقادات. در دستۀ دوم می‌توان به معانی الأخبار، عیون أخبار الرّضا%، علل الشّرائع، الهدایه، و کتاب النّبوّه اشاره کرد. البتّه لازم به ذکر است که شیخ صدوق کتب دیگری همچون: الخصال، و الأمالی نیز دارد که مشتمل بر معارف عقیدتی می‎باشند امّا آن کتب در این‌جا به عنوان اثر کلامی ذکر نشده‌اند؛ زیرا اوّلاً مطالب عقیدتی آن کتب، اندک است و ثانیاً شهرت آن‎ها، عقیدتی نیست و از کتاب‌های فقهی یا روایی و مانند آن‌ها محسوب می‎شوند.

شیخ صدوق در بیشتر کتب خویش، معارف و مسائل مختلف عقیدتی را در قالب ذکر متن کامل احادیث مرتبط با آن‎ها بیان می‎کند. این روش در کتاب‎های التّوحید، کمال‌الدّین و تمام النّعمه (به جز مقدّمۀ آن)، معانی الأخبار، عیون أخبار الرّضا%، علل الشّرائع، فضائل الشّیعه، و کتاب النّبوّه مشاهده می‎شود. البتّه گاه در ذیل برخی از احادیث، به بیان توضیحات و استدلال‎های لازم که در مواردی مفصّل است، می‎پردازد. وی در الهدایه (چهار باب نخست که مربوط به عقاید است) و الأمالی (المجلس الثّالث و التّسعون) عقاید شیعه را به صورت اجمالی و مختصر، با عباراتی که در اکثر موارد، متّخذ از عبارات قرآنی و روایی است، بیان کرده، در موارد معدودی، متن آیه یا حدیث مورد استناد را نیز ذکر می‌نماید. در الإعتقادات، عقاید امامیّه را مفصّل‎تر از الهدایه بیان کرده، در بیشتر موارد، متن آیات و روایات مورد استناد را نیز ذکر می‎نماید. وی در مقدّمۀ کمال‎الدّین و تمام النّعمه که مقدّمه‎ای طولانی است (حدود 120 صفحه)، مباحثی دربارۀ مهدویّت و غیبت با استفاده از عقل و نقل مطرح کرده، دیدگاه‎های معارض را بیان و رد می‎نماید. او در این مقدّمه، بیش از دیگر آثار خود، در تأیید کلام خود، سخنانی از متکلّمان شیعه را به تفصیل نقل کرده است.

امّا نحوۀ تنظیم و تبویب مسائل کلامی در آثار شیخ صدوق بدین شرح است:

الاعتقادات: این کتاب، بیانگر اعتقادات شیعۀ امامیّه در 45 باب است و به ترتیب مشتمل است بر: مباحث توحید، صفات و افعال الهی، معاد، عدل (وی مبحث عدل الهی را در بین ابواب مربوط به معاد، با عنوان باب الإعتقاد فی العدل آورده است)، نبوّت، امامت و مباحث دیگری همچون نفی غلوّ، و تقیّه. نکتۀ دیگر آن که وی در این کتاب، مباحث مربوط به امامت و امامان( را در کنار مباحث مربوط به انبیاء( قرارداده است و هر دو را در ابوابی مشترک قرار داده است، مانند «باب الإعتقاد فی الأنبیاء و الرّسل و الحجج و الملائکه(».

التّوحید: این کتاب، مشتمل بر 67 باب است و به ترتیب از توحید و نفی تشبیه، صفات الهی و سپس افعال الهی سخن گفته است.

کمال الدّین و تمام النّعمه: این کتاب، مشتمل بر یک مقدّمه و دو جزء است. در مقدّمه، پس از اثبات ضرورت وجود خلیفۀ الاهی و عصمت او و تبیین جایگاه او بر اساس قرآن کریم، به اثبات غیبت و حکیمانه بودن آن می‏پردازد و در ادامه، پس از ابطال برخی از مذاهب انحرافی در باب مهدویّت (کیسانیّه، ناووسیّه، واقفیّۀ بر امام موسی بن جعفر8 و واقفیّۀ بر امام حسن عسکری%)، شبهات متعدّد در باب امامت و غیبت امام عصر+ مخصوصاً شبهات زیدیّه را پاسخ می‎دهد.

مصنّف در کتاب کمال الدّین و تمام النّعمه پس از مقدّمه، در دو جزء و در مجموع با 59 باب به نقل روایات و حکایاتی به منظور اثبات امامت حضرت حجّت+ و رفع استبعاد از مسألۀ غیبت آن حضرت می‎پردازد. مطالب کلّی مطرح در این کتاب شریف در قالب روایات به ترتیب در حول محورهای زیر می‎باشد: بیان غیبت‎های برخی از انبیا(، انتظار ظهور پیامبر خاتم6 توسّط برخی ازموحّدان پیش از بعثت، علّت احتیاج به امام%، خالی نبودن زمین از حجّت، نصوص اهل بیت( دربارۀ امامت و غیبت امام عصر+، شواهد ولادت آن حضرت، توقیعات، معمّرین، ثواب شخص منتظر، و موضوعات دیگری در باب مهدویّت.

معانی الأخبار: این کتاب که مشتمل بر دو جزء است، به بیان روایاتی پرداخته است که در آن‎ها، معنای آیه، حدیث یا الفاظ مرتبط با معارف دینی تبیین شده است. بخشی از روایات این کتاب شریف، مربوط به معارف عقیدتی است که بیش‏تر در جزء اوّل آمده است امّا بیش‎تر روایات جزء دوم و بخشی از روایات جزء اوّل، به دیگر معارف اسلامی همچون اخلاق و فقه اختصاص دارد. وی در جزء اوّل معانی الأخبار، ابتدا روایات توحید و صفات و افعال الهی را ذکر کرده، سپس معاد و پس از آن، روایات مرتبط با نبوّت و امامت را آورده است.

الهدایه: 6 باب نخست آن به مباحث اعتقادی ارتباط دارد و بقیّۀ ابواب به فقه عملی و احکام مربوط می باشد. در الهدایه، مباحث توحید و صفات و افعال الهی، نبوّت، امامت، تقیّه، و اسلام و ایمان را به ترتیب مطرح کرده است ولی از معاد سخن نگفته است.

فضائل الشیعه: کتابی است کوچک مشتمل بر 45 حدیث درباره آثار سعادت بخش محبّت به امیرالمؤمنین% و اهل بیت( و منزلت والای شیعیان. مطالب این کتاب، هرچند ظاهر عقیدتی ندارد ولی غایت کلامی دارد. وی در این کتاب، ترتیب موضوعی خاصّی برای بیان احادیث قرار نداده است.

عیون أخبار الرضا%: این کتاب که مشتمل بر 69 باب است، به نقل روایات امام رضا% در زمینه‏های مختلف معارف اسلام از جمله معارف اعتقادی می‎پردازد. ابواب مربوط به عقاید در این کتاب، در مواردی، دارای ترتیب موضوعی است. به عنوان مثال، پس از ابواب توحید، ابواب عصمت انبیاء( آمده است و در مواردی، ابواب عقیدتی در لا به لای ابواب مربوط به اخلاق و تاریخ و... آمده است.

علل الشرائع: این کتاب که مشتمل بر دو جزء است، علل و حکمت‏های برخی از معارف و احکام دینی را بیان می‌کند. ابواب مربوط به مسائل عقیدتی، بیش‎تر در جزء اوّل آمده است و به ترتیب، موضوعات مربوط به آفرینش و پرستش، انبیاء و امامان( را مطرح کرده است، هرچند در مواردی، موضوعات غیر اعتقادی نیز در لا به لای آن‎ها ذکر شده است. امّا در جزء دوم این کتاب، اکثر ابواب، مربوط به احکام فقهی می‎باشد. کتاب علل الشّرائع حتّی در بخش علل احکام عملی آن، چون بیانگر فلسفۀ احکام و حکیمانه بودن تشریع می‎باشد، در علم کلام می‎تواند مورد استفاده قرار گیرد.

کتاب النبوّه: این کتاب، در ضمن 20 باب، به بیان روایات و احادیثی دربارۀ سرگذشت برخی از انبیاء( و معجزات و تعالیم آن‏ها و نیز سرنوشت اقوام آن‎ها می‌پردازد. باب نوزدهم این کتاب، به معجزات و دلائل نبوّت حضرت محمّد6 اختصاص دارد.   

الأمالی: این کتاب، دربردارندۀ مجالس بیان حدیث شیخ صدوق می‌باشد. برخی از احادیث این مجموعه، مربوط به عقاید می‎باشد امّا دارای فصل مستقل نمی‌باشد و در ضمن احادیث مربوط به اخلاق، احکام و... ذکر شده است. البتّه شیخ در ابتدای المجلس الثّالث و التّسعون(93)، عقاید امامیّه را بر وجه ایجاز، به ترتیب توحید، نبوّت، امامت و معاد بیان می‎کند و در ضمن آن‎ها، برخی دیگر از مسائل اعتقادی، همچون: تعریف اسلام و ایمان و معراج النبیّ6 را نیز مطرح می‎کند. وی اقرار به نماز و منزلت آن را هم در زمرۀ عقاید امامیّه بیان می‏کند.

با توجّه به مطالب مذکور، می‏توان به طور کلّی، نحوۀ تنظیم و ترتیب مباحث اعتقادی توسّط شیخ صدوق را در موارد ذیل خلاصه نمود:

1. وی بحث توحید و خداشناسی را نخستین مبحث قرار داده است.

2. در میان مباحث مربوط به خداشناسی، ابتدا توحید، سپس صفات الهی و پس از آن، افعال الهی را ذکر کرده است.

3. پس از مباحث خداشناسی، گاه ابتدا معاد را ذکر کرده است و پس از آن، نبوّت و امامت را و گاه بر عکس، ابتدا نبوّت و امامت را مطرح کرده و سپس معاد را.

4. وی در برخی از مجموعه‎های کلامی خود، مبحث معاد و عدل را ذکر نکرده است.

5. وی مباحث نبوّت را بر مباحث امامت مقدّم نموده است، هر چند در برخی از کتب خود، هر دو را در کنار هم در ابوابی مشترک مطرح نموده است.

نکتۀ دیگری که در مورد روش تألیف کلامی شیخ) باید مورد توجّه قرار گیرد، آن است که وی برخلاف برخی از متکلّمان که در تألیف کتب کلامی خویش، مباحث منطقی و فلسفی را قبل از ورود به مباحث کلامی مطرح نموده‎اند، مستقیماً به طرح مباحث اصول و فروع عقیدتی اسلام پرداخته است.

کارکرد علوم در مباحث کلامی

شیخ صدوق از دانش‎های متعدّدی آگاهی داشته، از آن‎ها در دانش کلام بهره جسته است. در این‎جا نمونه‎هایی از استفادۀ او از دانش‏های گوناگون در جهت تبیین و اثبات گزاره‎های کلامی را در ذیل دو محور علوم عقلی و علوم نقلی ذکر خواهیم کرد:

الف. استفاده از علوم عقلی

1. منطق

نگاهی گذرا به آثار کلامی شیخ نشان می‎دهد که وی بدون آن‏که چندان به اصطلاحات خاصّ منطق اشاره کند، از لوازم تفکّرصحیح از حیث ساختار و محتوا بهره گرفته است. او از شکل‎های مختلف استدلال در آثار کلامی خود استفاده کرده است. به عنوان نمونه، می‎توان استفادۀ وی از قیاس اقترانی در عبارت ذیل را مورد توجّه قرار داد: «از جمله دلایل محدَث بودن اجسام آن است که اجسام از یکی از حالات ذیل، خالی نیستند: یا مجتمعند یا مفترق، و یا متحرّکند یا ساکن، و اجتماع و افتراق و حرکت و سکون، محدث می‏باشند. پس علم پیدا می‎کنیم که جسم محدث است؛ به دلیل حادث بودن امری که از جسم، منفک نمی‏شود و بر آن مقدّم نمی‎گردد»(صدوق: باب 42: 7، 489؛ همو: باب 61، 12، 630؛ همو: باب 8، 22، 160).

در استدلال‏های کلامی شیخ، استفاده از قیاس استثنایی، فراوان دیده می‎شود. به عنوان نمونه، وی در باب اثبات قدرت الهی چنین می‌نویسد: «اگر امکان داشته باشد که صانع عالم، قادر نباشد، باید پرواز کردن برای ما بدون ابزار پرواز ممکن باشد و نیز ادراک کردن بدون وجود حواس برای ما میسّر باشد. امّا از آن‌جا که ممکن دانستن این امور، خروج از عقل می‎باشد، بخش نخست نیز همانند آن خواهد بود» (صدوق: باب 9: 17، 185؛ همو: باب 42: 6، 486 و 487؛ همو: باب 36: 5، 435). همچنین در مبحث حدوث اجسام، از یکی از احکام منطقی به نام تضاد بهره می‏‎برد: «اجتماع و افتراق ضدّان هستند و اضداد در وجود با یکدیگر ضدّیّت دارند. از این رو، وجود هر دو در یک حال، به دلیل تضادّشان امکان ندارد، در حالی که این امر، در صورت نفی، حکم آن دو نمی‎باشد؛ زیرا انتفای اضداد در یک حالت انکار نمی‎شود، چنان‎که وجود آن‏ها انکار می‌‎گردد» (صدوق: باب 49: 7، 491). همچنین استفاده از موادّ مختلف استدلال، همچون: یقینیّات و مسلّمات در قالب صناعت برهان و جدل، در مکتوبات و مناظرات وی کاملاً مشهود است که نمونه‎هایی از آن‎ها را در ادامه، در بحث از منزلت عقل از دیدگاه شیخ و روش مواجهه او با آرای دیگران ذکر خواهیم کرد.

2. معرفت شناسی

معرفت شناسی به صورت یک علم مدوّن از علوم جدید محسوب می‏شود و در آثار قدما به اصطلاحات و مباحث خاصّ علم معرفت شناسی به صورت منسجم پرداخته نشده است. با این حال، مطالبی در آثار آن‎ها یافت می‎شود که صبغه معرفت شناسانه دارد. هر چند کارکرد مستقیم مباحث معرفت شناسی در مباحث کلامی شیخ صدوق مشاهده نمی‎شود، امّا با مطالعه آثار و اندیشه‎های او، می‎توان نکاتی را در زمینه معرفت شناسی و نیز معرفت شناسی دینی از منظر وی به دست آورد.

از برخی استدلال‏های عقلی وی که مبتنی بر بدیهیّات‏‎اند و در ادامه این نوشتار، نمونه‏هایی از آن‏ها را ذکر خواهیم کرد، معلوم می‎شود که وی از طرفداران نظریّه مبناگرایی خطاناپذیر می‏باشد(حسین‎زاده: 1385ش، 156 و212).

از دیدگاه شیخ، عقل انسانی بدون ارتباط با وحی الهی، نمی‏تواند به شناخت همه حقایق دست یابد (صدوق: 1392ش، باب 54، 94، 164). در عین حال، عقل انسانی، توانایی شناخت اجمالی خداوند متعال را دارد. او در «الهدایه» و «الاعتقادات»، یکی از صفات الهی را «خارج من الحدّین: حدّ الإبطال و حدّ التّشبیه» ذکر می‏کند که از احادیث شریف استفاده نموده است (صدوق: 1435ق، باب1، 34؛ 1390ش،34 ؛ 1432ق، باب1: 12). از این عبارت فهمیده می‏شود که وی تأکید دارد که ذهن و عقل انسان، توان شناخت اجمالی خداوند متعال را دارد. مطلب دیگری که می‏توان نتیجه گرفت، آن است که از منظر وی، انسان می‎تواند به فراتر از محسوسات و مادّیّات علم پیدا کند.

از دیدگاه شیخ، منابع معرفت دینی عبارتند از:

1. حسّ و تجربه، برای حصول علم به برخی از مقدّمات استدلال‏های کلامی، همچون: استدلال بر علم الهی (صدوق: 1390ش: باب 10، 9، 190)؛

2. سمع و نقل (قرآن و حدیث) (صدوق: 1435ق : باب 32، 243؛ باب 33، 252؛ باب 45، 377)؛

3. عقل و برهان (شاهد آن، استفاده‏های مکرّر وی از عقل و برهان در تبیین و اثبات معارف کلامی می‎باشد که نمونه‎هایی از آن‎ها را در بحث «منزلت عقل در اندیشه کلامی شیخ» ذکر خواهیم کرد)؛

4. شهود و وجدان (شاهد آن، احادیثی است که وی در مورد امکان رؤیت قلبی خداوند نقل می‏کند) (صدوق: 1390ش، باب8، 143).

3. فلسفه

متکلّمان عقل گرای اسلامی، اعمّ از شیعی، اشعری و معتزلی، به دو دسته تقسیم می شوند: الف. متکلّمان عقل گرای فلسفی: این دسته از متکلّمان، قبل از ورود به مباحث کلامی و نیز در ضمن آن ها، مستقیماً به طرح مباحث فلسفه و دیدگاه های فلاسفه پرداخته اند. ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، ابن میثم بحرانی، خواجه نصیرالدّین طوسی (از متکلّمان شیعه)، ابوالهذیل علّاف، نظّام، ابوالحسین (از متکلّمان معتزله)، عضدالدّین ایجی، سعدالدّین تفتازانی و فخرالدّین رازی (از متکلّمان اشعری) از زمره ی این متکلّمان به شمار می روند. ب. متکلّمان عقل گرای غیر فلسفی: این دسته از متکلّمان، در عین اعتقاد به روش تفکّر عقلی، به بحث درباره آرای فلاسفه در باب مسائل فلسفی نپرداخته اند. شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی (از متکلّمان شیعه)، امام الحرمین جوینی، قاضی ابوبکر باقلانی، عبدالقاهر بغدادی (از متکلّمان اهل سنّت) از جمله متکلّمان عقل گرای غیر فلسفی به شمار می روند. در آثار کلامی موجود از شیخ صدوق، طرح مباحث خاصّ فلسفی و بررسی دیدگاه فلاسفه درباره آن‏ها مشاهده نمی‎شود. امّا با این وصف، در لا به لای نوشته‏های او، مطالب فراوانی یافت می‎شود که صبغۀ فلسفی که همان هستی‏شناسی برهانی است، دارد و در قلمرو مسائل فلسفه جای می‏گیرد (ربّانی گلپایگانی: 1390ش، 270-310). به عنوان نمونه، شیخ برای اثبات قدیم بودن وجود خداوند متعال، از قاعده علّیّت و بطلان تسلسل بهره جسته است: «یک دلیل بر این‏که خداوند تبارک و تعالی قدیم است آن است که اگر خداوند حادث باشد، قطعاً لازم است که محدثی داشته باشد؛ زیرا فعل جز به سبب فاعل محقّق نمی‏شود. سخن درمورد محدث خداوند همچون سخن در مورد خود خداوند می‏باشد و در این مطلب، پذیرفتن وجود داشتن یک حادث، قبل از حادث دیگر است بدون آن‏که به اوّلی ختم شود. پس صحیح است که باید صانعی قدیم موجود باشد» (صدوق: 1390ش، 36، 97).

شیخ صدوق در پرتو نور احادیث اهل بیت(، که هر گونه جزئی را از خداوند نفی کرده‎اند و خداوند را احدیّ المعنی معرفی نموده‎اند، به بساطت خداوند متعال اشاره می‎نماید (صدوق: 1390ش، باب 3، 3؛ ربانی گلپایگانی: 1420ق، 90): «فهو کذلک موجودٌ غیر منقسم فی الوجود و لا فی الوهم» (صدوق: 1390ش، باب 3106). او در جایی دیگر، با عبارت «کلّ منقوصٍ محدَث»(صدوق: 1390ش، باب 29، 351)، در حقیقت، تعبیر دیگری از قاعدۀ فلسفی «کلّ محدودٍ معلول» (طباطبائی: 1382ش، 2، 216) را بیان می‎کند. این قاعده از سخنان فلاسفه در اثبات مسأله «واجب الوجود بالذّات واجب الوجود من جمیع الجهات» به دست می آید.

ب. استفاده از علوم نقلی

1. علوم ادبی

شیخ صدوق در تبیین معنای لغوی برخی از کلمات قرآن و سنّت مخصوصاً در حوزۀ معارف اعتقادی علاوه بر نقل روایات از حضرات معصومین(، در مواردی، خود به تحقیق و بررسی معنای لغوی می‎پردازد. به عنوان نمونه، در معانی الأخبار، باب معنی قول النّبی6: «من کنت مولاه...»، معانی واژۀ «مولا» را ذکر می‏کند و با ذکر دلیل، معنای مورد نظر در حدیث غدیر را «مالک الطّاعه» معرّفی می‏کند. هم‎چنین در تبیین دیدگاه امامیّه در باب «بداء» چنین می‎نویسد: «آن بدائی که عقیدۀ به آن، به امامیّه نسبت داده می‏شود، تنها عبارت است از آشکار شدن امر او. عرب می‏گوید: بدا لی شخصٌ، یعنی: برای من آشکار شد. نه آن‏که عقیدۀ امامیّه، بدای پشیمانی باشد. خداوند از آن بسیار بلند مرتبه‏تر است» (صدوق: 1429ق،99).

برخی دیگر از موارد استناد وی به علم لغت، عبارت‏اند از:

الف. تبیین معنای امام: معانی الأخبار، باب معنی الإمام المبین، ذیل ح 1، ص 193.

ب. تبیین معنای عترت، آل، أهل، ذرّیّه و سلاله: کمال الدّین و تمام النّعمه، باب اتّصال الوصیّه من لدن آدم% و أنّ الأرض لاتخلو من حجّه، ذیل ح 65، ص 273.

ج. تبیین معنای واحد: التّوحید، باب معنی الواحد و التّوحید و الموحّد، ذیل ح 3، ص 103.

همچنین در موارد متعدّدی، در تبیین برخی از کلمات و الفاظ عقیدتی، از اشعار عرب به عنوان شاهد استفاده کرده است و این امر نشان می‎دهد که شیخ صدوق، از اشعار عرب آگاهی بسیاری داشته است، مانند آنچه در کتاب التّوحید، باب 29: باب أسماء الله تعالی، ذیل ح 9 آمده است.

 2. تاریخ و علم ملل و نحل

شیخ صدوق برای اثبات برخی از عقاید و یا ردّ اشکالات و شبهات معارضان، از مستندات تاریخی استفاده نموده است. نمونه بارز آن را می‎توان در کتاب معروف او: «کمال الدّین و تمام النّعمه» مشاهده نمود که وی مسأله امکان و جواز وقوعی غیبت امام عصر+ را از طریق بیان غیبت‏های برخی از انبیای عظیم الشّأن( (صدوق: 1429ق، باب 1 - 8، 158-193) و نیز ذکر برخی از معمّرین (صدوق: 1429ق، باب 15 - 23، 551-672) اثبات نموده است. همچنین برای اثبات ولادت و امامت حضرت حجّت+ علاوه بر استناد به روایات و احادیث اهل البیت(، به حکایاتی از کسانی که آن حضرت را قبل از غیبت ایشان دیده‎اند، استناد می‌نماید (صدوق: 1390ش، باب 10-11، 452 – 506).

شیخ صدوق از ادیان و مذاهب گوناگونی که در عصر وی و قبل از آن وجود داشته، آگاهی داشته است. او در آثار خود، از مذاهب و فرقه‎های مختلفی نام می‎برد و به نقد دیدگاه‎های آنان می‎پردازد. برخی از آن‎ها عبارتند از: مشبّهه(صدوق: 1390ش ، 218)، مفوّضه (صدوق: 1435ق، باب 37، 308)، کیسانیّه (صدوق: 1429ق ، 62)، ناووسیّه (صدوق: 1429ق ، 66)، واقفیّه (صدوق: 1429ق ، 66)، زیدیّه (صدوق: 1429ق ، 96)، معتزله (صدوق: 1429ق ، 90).

3. رجال و درایه

رسالت علم رجال و علم درایه، یاری رساندن به شخص مستنبط در امر تشخیص روایات صحیح از غیر آن است. شواهد متعدّدی از آثار شیخ صدوق می‎توان ارائه نمود که نشان می‎دهند وی از مسائل این دو علم، به خوبی آگاه بوده است و علاوه بر آن، به صحّت روایت، مخصوصاً در حوزه استنباط معارف اعتقادی، بسیار اهمّیّت می‏داده است.

شیخ صدوق به صفات و احوال رجال احادیث آگاهی داشته است و از آن در بررسی احادیث کلامی استفاده کرده است. به عنوان نمونه، در کتاب عیون أخبارالرّضا% در ذیل یکی از احادیث، به معرّفی اجمالی علیّ بن محمّد بن الجهم پرداخته، می‎نویسد: «این حدیث از طریق علیّ بن محمّد بن الجهم، با وجود ناصبی بودن و بغض و عداوتش نسبت به اهل البیت( عجیب است» (صدوق: 1391ش، باب 15، 180).[1]

او در الإعتقادات، یک باب را با عنوان «باب الإعتقاد فی الحدیثین المختلفین»، به بیان عوامل بروز اختلاف و تعارض در میان روایات مأثور از اهل بیت(، همچون: تقیّه و جعل حدیث اختصاص داده، در آن بیان کرده است که اعتقاد ما در مورد اخبار صحیح اهل بیت( این است که موافق کتاب خداوند تبارک و تعالی می‏باشند و متّفق المعانی و غیر مختلف می‎باشند (صدوق: 1435ق، باب 45، 377).

شیخ صدوق در الإعتقادات، پس از برشمردن اعتقادات امامیّه در باب توحید و صفات الهی، در مورد احادیثی که مخالف با آن‏ها و مخالف با قرآن کریم باشند، تعبیر «مدلّس» را به کار می‏برد (صدوق: 1435ق ، باب 1، 42) که از اصطلاحات علم درایه می‏باشد (سبحانی: 1426ق، 114). شیخ در مقدّمه کمال الدّین و تمام النّعمه، به تعریف حدیث متواتر می‏پردازد: «روایتی که ما آن‏را خبر متواتر می‏نامیم، روایتی است که سه نفر یا بیشتر آن را نقل کنند» (صدوق: 1429ق، 115). او در مورد چند روایت از اهل سنّت که از وجود 12 خلیفه برای پیامبر6 خبر می‏دهند، تعبیر «نقل مستفیض» را به کار می‎برد و چنین نتیجه می‏گیرد که این امر نشان می‏دهد روایات ائمّۀ اثناعشر که در دست امامیّه هستند، صحیح می‏باشند (صدوق: 1429ق، 96- 98).

البته شیخ صدوق) در برخی موارد، احادیثی را نقل کرده است ک در آن‎ها، راویان سنّی مذهب آمده است. (صدوق: 139ش، باب1، ح9: 18) امّا با توجّه داشت که شیخ صدوق) در زمانی زندگی می‏کرد که علمای محدّث شیعه و سنّی در مجالس حدیثی یکدیگر شرکت می‏کردند و از یکدیگر حدیث نقل می‎کردند. از سوی دیگر، گاه یک راوی با وجود فساد عقیده در مذهب، ثقه و صادق بوده و گاه موضوع روایت به گونه‎ای است که معمولاً داعی بر کذب در آن‏ها وجود ندارد مانند فضیلت توحید.

منزلت عقل در اندیشۀ کلامی 

در میان علما و متکلّمان شیعه، در کیفیّت تبیین و اثبات معارف دینی، دو روش وجود داشته است: روش نص‏گرایی و روش عقل‏گرایی. برای نص‏گرایان، سه خصوصیّت ذکر کرده‏اند:

اول آن‏که روایات را، به جز در موارد اندک، بدون بررسی و ارزیابی سندی و محتوایی، نقل می‏کرده‏اند؛

دوم آن‏که به کمترین حدّ ممکن، به عقل تکیه می‏کرده‏اند؛

و سوم آن که خبر واحد را در زمینه عقاید، حجّت و معتبر می‏دانسته‏اند.

در مقابل، عقل‏گرایان، علاوه بر ارزیابی احادیث، به عقل و دلیل عقلی، بیش‎تر توجّه می‎کرده‎اند و خبر واحد را نیز تنها در فقه عملی و احکام، معتبر می‎دانسته‎اند. البتّه لازم به ذکر است که این دو دسته، تنها در پاره‎‌ای از مسائل فرعی عقیدتی، با یکدیگر اختلاف نظر داشته‎اند و هرگز در مسائل اصلی کلام امامیّه، اختلاف نداشته‎اند (جعفر سبحانی: 1424ق، 195-20؛ مفید: 1413ق، 49، 54، 88، 123 و 138).

در دیدگاه رایج، شیخ صدوق عالمی نص‏گرا معرّفی شده است. آیت الله سبحانی در مقدّمه «معجم طبقات المتکلّمین»، شیخ صدوق را از زمره نص‏گرایان برشمرده است (سبحانی: 1424ق، 1، 198). ظاهراً نخستین کسی که چنین نسبتی را به وی داده است، شیخ مفید در کتاب «تصحیح إعتقادات الإمامیّه» می‏باشد (مفید: 1413ق، 49 و 88). شیخ مفید این کتاب را در تبیین و نقد کتاب «الإعتقادات» شیخ صدوق نگاشته است. لازم به ذکر است که شیخ مفید در این کتاب، بیش‏تر آرای شیخ صدوق را پذیرفته است و تنها برخی از نظرات وی را رد نموده است. از مجموع 45 باب الإعتقادات، شیخ مفید در ذیل 31 باب، تعلیقه نگاشته است و در بقیّه ابواب (14 باب)، مطلبی ذکر نکرده است. این نشان می‏دهد که وی مطالب شیخ صدوق در این 14 باب را خالی از اشکال می‏دانسته است. در آن 31 باب نیز که دارای تعلیقه است، در بیش‏تر آن‏ها، شیخ مفید به شرح، تکمیل و تأیید سخنان شیخ صدوق پرداخته است (بیش از 23 مورد) و تنها در حدود 18 مورد، به نقد و ردّ سخنان شیخ صدوق پرداخته است (مفید: 1413ق، 48 و 139). ما در این نوشتار، برآنیم تا با ذکر شواهدی از آثار شیخ صدوق، نادرستی نسبت نص‎گرایی به وی را اثبات نموده، بیان نماییم که هیچ یک از خصوصیّت‎های سه گانه نص‏گرایان، در حقّ وی صادق نیست.

از مجموع آثار و اندیشه‏های شیخ صدوق به دست می‏آید که وی به عقل و کارکرد آن توجّه ویژه‏ای داشته، از استدلال‏های عقلی به طور فراوان استفاده نموده است. او عقل را در دو حوزه عقل نظری و عقل عملی کارآمد می‎داند. در حوزه عقل نظری، شیخ صدوق علاوه بر این‏که در اثبات مسائل مربوط به خداشناسی، به استدلال عقلی پرداخته است، در مسأله امامت نیز که بیش‏تر جنبه نقلی دارد، در کنار استفاده از نقل، از عقل و استدلال عقلی بهره جسته است. ما نمونه‏هایی از استدلال‏های عقلی وی در این دو مبحث را در ادامه، ذیل عنوان «نمونه‏هایی از بهره‎گیری از عقل استدلالی» ذکر خواهیم کرد. در حوزه عقل عملی، شیخ تصریح می‏کند که عقل توان شناخت حسن و قبح اشیاء را دارد (صدوق: 1390ش، باب 61، 629).

با نگاهی به آثار شیخ صدوق، به وضوح می‏توان دریافت که وی هم در قلمرو استنباط معارف اعتقادی و هم در عرصه استدلال بر آن‏ها، به طور فراوان، از چراغ فروزان عقل بهره جسته است. مقصود از عقل استنباطی، تلاش عقلانی در جهت کشف معارف از متون و منابع آن‏ها و تبیین آن‏ها با مقدّمات و گزاره‏های لازم می‏باشد. عقل استدلالی عبارت است از تلاش عقلانی در جهت اثبات مطلوب با صرف نظر از ورود آن در منبعی خاص. به عبارت دیگر، عقل استدلالی همان عقل استقلالی است و عقل استنباطی همان عقل اجتهادی. ما در این‏جا نمونه‎هایی از استفاده وی از عقل را در ذیل دو عنوان عقل استنباطی و استدلالی ذکر می‎کنیم:

الف. نمونه‏هایی از بهره‏گیری از عقل استنباطی

1. شیخ صدوق در معانی الأخبار، باب مربوط به حدیث غدیر، در ردّ معانی لغوی گوناگون کلمه مولا در حدیث غدیر به جز مالک طاعت بودن، از استنباط  و فهم عقلانی کمک می‏گیرد:

« ...روا نیست که پیامبر6 بگوید: هر کس که من پسر عموی او هستم، علی پسر عموی اوست؛ زیرا این مطلب، معروف و معلوم بوده است و تکرار کردن آن برای مسلمانان، عبث و بدون فائده می‎باشد و روا نیست که از کلمه مولا، عاقبت و یا پشت سر و یا جلو را قصد نموده باشد؛ زیرا نه معنایی دارد و نه فائده‏ای. و می‏یابیم که لغت جایز می‎داند که شخص بگوید: «فلانی مولای من است» هنگامی که آن فلانی، مالک طاعت او باشد. پس این معنا همان معنایی است که پیامبر6 از فرمایش خود: «فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه» قصد فرموده است... » (صدوق: 1431ق، 164). او در جای دیگری از همین باب، در پاسخ به این اشکال که «چرا پیامبر6 در حدیث غدیر، نصب علی% به خلافت را به گونه‎ای بیان نفرمود که جای هیچ‎گونه بحثی باقی نماند؟» می‎نویسد: و چه بسا علم به معنا به عقول سپرده شده است تا در کلام تأمّل کنند (صدوق: 1431ق، 168).

2. تبیین حدیث منزلت: «این حدیث دلالت می کند که منزلت علی نسبت به پیامبر در جمیع احوال آن، به همان منزلت هارون نسبت به موسی در جمیع احوال آن می‎باشد مگر آنچه که استثنای در حدیث، آن را به هارون اختصاص داده باشد. از جمله منازل هارون نسبت به موسی این است که هارون برادر تنی موسی بود، و عقل این امر را اختصاص می‏دهد و منع می‏کند از این که پیامبر6 آن‎را از فرمایش خود قصد فرموده باشد؛ زیرا علی برادر تنی پیامبر6 نبود. و از جمله منزلت‎های هارون نسبت به موسی این است که هارون همراه موسی پیامبر بود، و استثنای پیامبر، از این‌که علی% پیامبر باشد، منع می‎کند. و از جمله منزلت‎های هارون نسبت به موسی، بعد از آنچه ذکر شد، اموری ظاهری و اموری باطنی می‎باشند. از جمله امور ظاهری آن بود که هارون افضل اهل زمانش بود و محبوب‎ترین و خاص‎ترین و مورد وثوق‏ترین آنان نزد موسی بود، و این‏که هارون، هنگامی که موسی از میان قومش غایب می‎گشت، جانشین او در میان قومش بود، و این‎که هارون، باب موسی در علم بود، و این‎که اگر موسی می‎مرد در حالی که هارون زنده می‎‏بود، او خلیفه موسی بعد از وفاتش می‎بود. و این روایت، ایجاب می‎‏کند که همه این خصلت‏ها، برای علی نسبت به پیامبر6 ثابت باشد. و آن قسم از منزلت‎های هارون نسبت به موسی که باطنی است، واجب است آن منزلتی که عقل از میان آن‎ها استثنا نکرده است، همچنان که برادری تنی را استثنا نمود، برای علی نسبت به پیامبر ثابت باشد، هرچند به آن احاطه علمی نداشته باشیم؛ زیرا روایت آن را ایجاب می‎کند... » (صدوق: 1431ق، 170).

از دیگر نمونه‏ها می‏توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. بیان کردن تقیّه به عنوان عامل وجود اختلاف در سخنان اهل بیت(: معانی الأخبار، باب معنی قول النّبی6: «مثل أصحابی فیکم کمثل النّجوم»، ذیل حدیث، ص 259.

2. تبیین حقیقت جریان درخواست رؤیت خداوند متعال توسّط حضرت موسی%: التّوحید، باب ما جاء فی الرّؤیه، ذیل ح 22، ص 159.

3. تفسیر حدیث امام باقر% درباره علم الهی: «هو کَیَدِکَ منک»: همان، باب العلم، ذیل حدیث 4، ص 187.

4. ردّ تفسیر مشبّهه از آیه }ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ{: همان، باب معنی قول الله عزّوجلّ: }الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى{، ذیل ح 9، ص 522.

5. تبیین معنای صحیح بداء: التّوحید، باب البداء، ذیل ح 9، ص 546.

6. بیان معنای صحیح حدیث «الإمام لا یغسله إلّا الإمام»: عیون أخبار الرّضا%، جلد اوّل، باب 8، ذیل ح 8، ص 89.

7. افضلیّت حضرت رسول الله6 و امیرالمؤمنین% بر جبرئیل امین: علل الشّرائع، ج 1، باب 7 : باب العلّه الّتی من أجلها صارت الأنبیاء و الرّسل و الحجج أفضل من الملائکه، ذیل ح 9، ص 48.

8. تفسیر حدیثی از امام حسین% مبنی بر این که شناخت خداوند، عبارت است از شناخت امام: همان، باب 9 : باب علّه خلق الخلق واختلاف أحوالهم، ذیل ح 13، ص50.

ب. نمونه‏هایی از بهرهگیری از عقل استدلالی

1. نفی هرگونه شباهت خداوند متعال به خلق: «دلیل این که خداوند سبحان در هیچ جهتی از جهات، به هیچ‎یک از مخلوقاتش شباهت ندارد، آن است که هیچ جهتی برای هیچ‎یک از افعال مخلوقات نیست مگر آن‎که حادث است و هیچ جهت حادثی نیست مگر آن‎که بر حدوث ذات واجد آن جهت دلالت می‌کند. پس اگر خدا جلّ ثناؤه به چیزی از آن‎ها شباهت می‎داشت، همان چیز بر حدوثش دلالت می‌کرد، از آن‌جا جهت که بر حدوث ذات واجد آن دلالت می‌کند، زیرا دو شیء متماثل، از آن‌جا که به یکدیگر شباهت یافته‌اند، در عقول یک حکم را اقتضا می‌کنند. این در حالی است که دلیل قائم شده است بر این‎که خداوند عزّوجلّ قدیم است و محال است که خداوند از جهتی، قدیم باشد و از جهتی دیگر، حادث» (صدوق: 1390ش، باب 2: 97).

2. اثبات عدل الهی: «دلیل این که از خداوند عزّوجلّ، ظلم واقع نمی‎شود و آن را انجام نمی‌دهد، آن است که به یقین ثابت شده است که خداوند تبارک و تعالی، قدیمی است غنی و عالم که به هیچ چیز جهل ندارد، و ظلم واقع نمی‎شود مگر از سوی جاهل به قبح آن یا محتاج به انجام آن و منتفع از آن. پس از آن‎جا که خداوند تبارک و تعالی، قدیمی است غنی که سود و زیان در مورد او معنا ندارد و به نیک و بد آنچه واقع شده و خواهد شد، عالم است، صحیح می‎باشد که خداوند جز حکمت انجام نمی‎دهد و جز صواب، ایجاد نمی‎کند» (صدوق: 1390ش، باب 61: 631).

برخی دیگر از نمونه‎ها عبارتند از:

1. نفی جسمیّت خداوند متعال: التّوحید، باب 42: باب إثبات حدوث العالم، ذیل ح 6، ص 488.

2. اثبات قدرت الهی: همان، باب 9: باب القدره، ذیل حدیث 17، ص 185.

3. اثبات علم الهی: همان، باب 10: باب العلم، ذیل ح 9، ص 190.

4. اثبات عینیّت صفات ذاتی الهی با ذات: همان، باب 29: باب أسماء الله تعالی و الفرق بین معانیها و بین معانی أسماء المخلوقین، ذیل ح 14، ص 350.

5. اثبات حکمت الهی: همان، باب 61: باب الأطفال و عدل الله عزّوجلّ فیهم، ذیل ح 12، ص 631.

6. اثبات وحدت صانع (دو دلیل): همان، باب 36: باب الرّدّ علی الثّنویّه و الزّنادقه، ذیل ح 5، ص 435.

7. اثبات حدوث عالم جسمانی (سه دلیل) و پاسخ به اشکالات در این زمینه: همان، باب 42: باب إثبات حدوث العالم، ذیل ح 6 و 7، ص 486 تا 497.

8. اثبات ضرورت وجود حجّت الهی در هر عصر: کمال الدّین و تمام النّعمه، الجزء الثّانی، باب فی نوادر الکتاب، ذیل ح 2، ص 686.

9. اثبات ضرورت وجود امام معصوم: معانی الأخبار، باب معنی عصمه الإمام، ذیل ح 3، ص 233.

10. اثبات حکیمانه بودن غیبت حجّت الهی: کمال‎الدّین و تمام النّعمه، مقدّمه، ص 51.

نکته‏ای که لازم است یادآوری شود، آن است که استفاده شیخ صدوق از عقل، محدود به معارف عقلیِ وارد شده در آیات و روایات نمی‎باشد و چنین نیست که شیخ صدوق برای عقل، حقّ اندیشه‎ورزی و استدلال فراتر از ادلّۀ عقلی‎ای که در قرآن و احادیث آمده است را قائل نباشد. از جمله شواهد این امر، پاسخ‎های عقلی وی به اشکالات متعدّد مربوط به حدوث عالم می‎باشد، در حالی که برخی از این مطالب در احادیث نیامده است. از این شاهد، معلوم می‎شود که مقصود وی در الإعتقادات، در آن‎جا که جواز احتجاج و مناظره را مقیّد به صورتی نموده است که با سخنان ائمّه( یا با معانی کلام آن‌ها انجام گیرد،  آن است که متکلّم باید در مسیر عقاید و آرای اهل بیت( و نه در مخالفت با آن‏ها، به استدلال و مناظره بپردازد.

بنا بر آنچه ذکر شد، معلوم می‎شود که شیخ صدوق، عالمی عقل‎گرا است و خصوصیّت دوم نص‎گرایان (استفاده حدّاقلّی از عقل) در مورد وی منتفی است. بله، تنها چیزی که می‎توان گفت آن است که وی در روش تألیف، نص‎گراست؛ بدین معنا که وی در اکثر آثار کلامی خود، برای تبیین و اثبات مسائل مختلف کلام شیعه، احادیث صحیح مرتبط با آن‎ها را متن اصلی کتاب قرار داده است و تنها در مواردی که لازم دیده است، در ذیل احادیث، توضیحات و استدلال‎هایی را افزوده است. در برخی از آثار خود نیز همچون الاعتقادات، مضامین روایات را متن کتاب خویش قرار داده است (جوادی آملی: 1393ش، 50- 59؛ صدوق: 1435ق، 96 – 109 و 164 - 170).

همچنان که در ابتدای این بحث، ذکر کردیم، خصوصیّت اوّلی که برای نص‎گرایان برشمرده‌اند، عبارت است از: نقل روایات بدون ارزیابی سندی و محتوایی. این خصوصیّت، در مورد شیخ صدوق صدق  نمی‎کند؛ زیرا:

اوّلاً، شیخ صدوق، خود، به اختلاف و تعارض میان برخی از روایات آگاه بوده است و به تبیین چرایی این اختلاف پرداخته است. او در آخرین باب از کتاب الاعتقادات، بیان کرده است که تعارض در میان برخی از روایات، تعارض حقیقی نیست بلکه بدئی و غیر مستقر است، مانند روایات عامّ و خاص، ناسخ و منسوخ و روایات تقیّه. همچنین در ضمن نقل روایتی از امیرمؤمنان علی%، بیان می‌کند که روایات دروغ بسیاری، توسّط برخی از منافقان جعل شده است. از همین روست که شیخ صدوق، تنها احادیثی را که صحیح السّند و معتبر می‎دانسته است، ملاک عقیده و عمل خویش قرار داده است، هم‌چنان که در قسمت مربوط به کارکرد علوم رجال و درایه ذکر کردیم

ثانیاً، شیخ صدوق، خود، به حلّ اختلاف و تعارض میان برخی از روایات پرداخته است. به عنوان نمونه، در مورد روایاتی که با حکم عقل و روایات قطعی ناسازگارند، معتقد است که اگر قابل تأویل باشند، بر معنایی که نزد عقل، صحیح می‌باشد، حمل می‎شوند. به عنوان نمونه، وی در مورد اخبار رؤیت خداوند متعال، قائل به تأویل است. امّا اگر قابل تأویل نباشند، ساختگی و جعلی می‎باشند، هم‎چنان که در الاعتقادات، پس از آن‎که اعتقاد امامیّه در باب توحید و صفات الهی -که مقتضای عقل و نقل معتبر می‌باشد- را ذکر می‎کند، می‎نویسد: «کلّ خبر یخالف ما ذکرتُ فی التّوحید فهو موضوع مخترع؛ هر روایتی که با آنچه در باب توحید ذکر کردم، مخالفت داشته باشد، آن روایت، جعلی و ساختگی است». شیخ در برخی از موارد، تعارض بین روایات را از طریق جمع عرفی حل نموده است. به عنوان نمونه، بین روایات بیانگر وجود حجّت الهی در هر عصر و بین روایاتی که بیان می‎کنند که بین حضرت عیسی% و حضرت محمّد6، فترت واقع شده و نه نبیّی بوده و نه وصیّی، چنین جمع می‎نماید که مقصود دسته دوم روایات، نفی وجود حجّت ظاهر و مشهور می‏باشد. (صدوق: 1429ق، 687) بله، شیخ صدوق معتقد است که اگر ما به معنای حدیث صحیح السّندی از اهل بیت( راه نیافتیم، باید بدان ایمان بیاوریم و علم آن را به آن‎ها واگذار کنیم؛ زیرا سخن آنان سخن خداست.  امّا این مطلب، مطلب حقّی است و دلالت بر ظاهر‌گرایی شیخ صدوق نمی‎کند.

 خصوصیّت سومی که برای نص‏گرایان برشمرده‌اند، اعتقاد آنان به حجّیّت خبر واحد در عقائد می‎باشد. امّا باید گفت: شیخ صدوق، خود، از کسانی است که خبر واحد غیر محفوف به قرائن صحّت را در زمینه عقائد و معارف حجّت نمی‎داند. او در مقدّمه کمال الدّین و تمام النّعمه، مطالب مفصّلی از کتاب ابوجعفر محمّد بن عبدالرحمان بن قبه رازی را در تأیید و تکمیل سخنان خود، نقل می‎کند. از جمله سخنانی که از ابن قبه نقل می‎کند، آن است که خبر واحد، علم آور نیست و آن گاهی صادق است و گاهی کاذب (صدوق: 1429ق، 140).

بله شیخ صدوق، در زمینه عقاید، علاوه بر خبر متواتر، خبر واحد صحیح را حجت می‎داند. شاهد این امر، آن است که وی در آثار کلامی خود، برای تبیین و اثبات اعتقادات دینی، به طور فراوان، از اخبار واحد استفاده کرده است. البتّه خود تصریح می‌نماید که تنها روایات صحیح را قابل قبول می‏داند. به عنوان نمونه، در کتاب معانی الأخبار، در باب مربوط به حدیث غدیر بیان می‎کند که دلیل ما بر امامت و خلافت امیر المؤمنین علی%، روایات صحیح می‎باشد.

از مجموع آن‎چه گذشت، آشکار می‎گردد که در منهج کلامی شیخ صدوق، روش ظاهرگرایی، به هیچ یک از معانی آن (1. عدم اهتمام به صحّت سندی روایات؛ 2. عدم اهتمام به بررسی محتوایی و اجتهادی روایات؛ و 3. پذیرش همه روایات حتّی روایات مخالف با حکم عقل)، اعتبار ندارد. این معانی سه گانه برای ظاهرگرایی را از محضر درس حضرت استاد ربّانی گلپایگانی فراگرفته‎ام.

تتمّه: دیدگاه‎های شیخ صدوق و شیخ مفید در الاعتقادات و تصحیح اعتقادات الإمامیّه، همواره مورد توجّه علما و متکلّمان شیعه بوده است و برخی از آنان، میان شیخ صدوق و شیخ مفید به قضاوت پرداخته‎اند.

یکی از آن‎ها، علّامه مجلسی است که پس از نقل سخنان شیخ صدوق و شیخ مفید در باب نفوس و ارواح، میان آن دو قضاوت نموده است و دیدگاه شیخ مفید را نقد و دیدگاه شیخ صدوق را پذیرفته است (مجلسی: 1404ق، 6: 255).

سیّد جزائری نیز از جمله کسانی است که میان شیخ صدوق و شیخ مفید داوری نموده است. او در سه مسأله افعال عباد، قضا و قدر، و اراده و مشیئت، پس از نقل دیدگاه‎های شیخ صدوق و شیخ مفید، نقدهای شیخ مفید به شیخ صدوق را وارد ندانسته است (جزایری: 1430ق، 2: 288- 290 ، 248 – 250 و 354 – 357).

آیت الله صافی رساله‎ای با عنوان «بین العلمین» را به داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید اختصاص داده است. او 16 مورد از مسائل مطرح در الاعتقادات، که دارای تعلیقه از سوی شیخ مفید است، را مورد اتّفاق میان هر دو می‎داند و در بقیّۀ موارد، در بیش از 7 مورد، دیدگاه شیخ صدوق را تأیید می‏کند و در 4 مورد، نظر شیخ مفید را برمی‎گزیند.

آیت الله سبحانی در مقدّمه معجم طبقات المتکلّمین، پس از نقل اجمالی ده مورد از موارد اختلاف میان شیخ صدوق و شیخ مفید می‏نویسد: «این‎ها نمونه‎هایی است از آن‎چه علمین در آن با یکدیگر اختلاف دارند، و چه بسیار که شیخ مفید، عقیده صدوق را ذکر کرده است و با او هیچ مخالفتی نکرده است و چه بسیار که هر دو، در معنا متّفق بوده‎اند لکن صدوق مجمل گفته است ولی مفید، واضح بیان کرده است، و در دسته سوم، با یکدیگر جوهراً و لبّاً اختلاف داشته‎اند، و اختلاف در این مسائل، یا اختلاف در تفسیر آیه است یا در مسأله کلامی‎ای است که با صمیم و اصل عقیده ارتباطی ندارد» (سبحانی: 1424ق، 1: 202 -206).

منزلت نقل در اندیشۀ کلامی

شیخ صدوق در تبیین و اثبات معارف والای عقیدتی اسلام، از منابع اصیل وحیانی و نقلی، به طور فراوان استفاده نموده است. اساساً نقل و استناد به احادیث، حضور چشمگیری در همه آثار شیخ دارد. یکی از عوامل اصلی این امر، آن است که وی، از یک سوی، تسلّط زیادی بر احادیث داشته است و از سوی دیگر، با توجّه به مطرح شدن ادلّه عقلی و تبیین گسترده معارف عقیدتی در احادیث، وی در بیشتر موارد، به ذکر متن احادیث یا محتوای آن‎ها اکتفا نموده است. ما در این‎جا بحث از جایگاه نقل در اندیشه کلامی شیخ صدوق را در ذیل سه عنوان قرآن، سنّت و اجماع مطرح می‏کنیم:

1. بهره‎گیری از قرآن کریم در مباحث کلامی

شیخ صدوق در اثبات و تبیین گزاره‏های کلامی، عنایت ویژه‏ای به معارف قرآن کریم داشته است. او در مقدّمه کمال‎الدّین و تمام النّعمه، ص34 تا 47، معارف عقیدتی متعدّدی را از آیات مربوط به نصب حضرت آدم% به عنوان خلیفه الهی بر روی زمین و فرمان الهی به فرشتگان به سجده (آیات 30 تا 34 بقره) استنباط می‎کند (جوادی آملی: 1380ش، 3: 92). لازم به ذکر است که آیه 30 بقره، هرچند خلافت مطلق الهی و معنایی اعمّ از خلافت ظاهری را بیان می کند، امّا خلافت ظاهری از لوازم آن می باشد. که به برخی از آن‎ها اشاره می‎شود:

الف. ضرورت و اهمّیّت وجود خلیفه الهی: « ...خداوند تبارک و تعالی در کتاب محکم خود می‎فرماید: }وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً...{ (بقرة: 30). خداوند عزّوجلّ از خلیفه قبل از خلیقه (انسان‎ها) آغاز کرده است. این امر دلالت می‎کند که حکمت در خلیفه از حکمت در خلیقه بالاتر است. از همین رو، از خلیفه آغاز فرمود؛ زیرا خداوند سبحان حکیم است و حکیم کسی است که از اهم آغاز می‎کند نه از اعم» (صدوق: 1429ق، 34).

ب. وجوب اطاعت از خلیفه الهی: «و هنگامی که خداوند عزّوجلّ آدم را در زمین خلیفه قرار داد، بر اهل آسمان‏ها اطاعت او را واجب فرمود. پس نسبت به اهل زمین چه گمان هست؟» (صدوق: 1429ق، 35).

ج. تأیید نظریّه انتصاب در امامت و ردّ نظریّه انتخاب: « ....ملائکه با وجود فضیلت و عصمت‎شان، برای انتخاب امام صلاحیّت نداشتند تا این‏که خود خداوند و نه آن‎ها، آن را بر عهده گرفت و با این امر، بر همه خلقش احتجاج فرمود که هیچ راهی برای آن‎ها به سوی انتخاب امام وجود ندارد، هنگامی که برای ملائکه، با وجود صفا، وفا و عصمت‎شان راهی به سوی آن نبوده است... » (صدوق: 1429ق، 39- 40).

د. حکیمانه بودن غیبت امام%: « ...هنگامی که خداوند عزّوجلّ فرمود: }إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً{ با این لفظ معنایی را واجب فرمود و آن معنا آن بود که به اطاعت از او معتقد شوند. ...ابلیس در دل خود این تصمیم نهانی را گرفت که هرگاه به اطاعت از او فراخوانده شود، مخالفتش نماید... و زمانی که خداوند عزّوجلّ آن امر را به ملائکه شناساند، در دل اطاعت از او را نهان نموده، نسبت به وی مشتاق گشتند. ...ایمان به غیب برای صاحبش پاداش بیش‎تری دارد؛ زیرا [در مورد] بیعت با خلیفه در هنگام مشاهده، گاه این احتمال در مورد بیعت کننده می‏رود که تنها به شوق خیر یا مال یا از ترس کشته شدن ... اطاعت می‏کند در حالی که ایمان به غیب و در نهان، از همه آن‏ها ایمن است... در روایت آمده است که خداوند سبحان این سخن را هفتصد سال قبل از خلقت آدم%، به ملائکه فرمود... » (صدوق: 1429ق، 41- 42).

نمونه‎هایی دیگر از استناد وی به آیات قرآن در مباحث کلامی:

1. اثبات وجوب معرفت به غایب بودن حضرت مهدی+ از طریق آیه 86 سوره زخرف: کمال‎الدّین و تمام النّعمه، مقدّمه، ص 49.

2. اثبات صحّت تشبیه ائمه( به انبیاء( از طریق آیات 59 و 83 سوره نساء و آیه 124 سوره بقره: همان، ص 54 و 55.

3. اثبات صحّت امامت حضرت مهدی+ در کودکی، با استفاده از آیات 30، 31 و 12 سوره مریم: همان، ص 109.

4. اثبات وابستگی بقای عالم به وجود امام، با استفاده از آیاتی همچون: آیات 40، 37 و 81 سورۀ هود: همان، جلد اوّل، باب 21: باب العلّه الّتی من أجلها یحتاج إلی الإمام%، ذیل ح 23، ص 240.

5. تبیین معنای رؤیت در مورد خداوند متعال، با استفاده از آیاتی همچون: آیه 22 سوره ق و آیه 45 سوره فرقان: التّوحید، باب 8: باب ما جاء فی الرّؤیه، ذیل ح22، ص 162.

6. اثبات رجعت از طریق آیاتی همچون: آیات 243، 259 و 56 سوره بقره: الاعتقادات، باب 18: باب الاعتقاد فی الرّجعه، ص 142.

2. بهره‎گیری از سنّت در مباحث کلامی

شیخ صدوق در تبیین و اثبات معرفت‎های کلامی، به طور فراوان از حدیث بهره گرفته است؛ تا آن‎جا که در اکثر آثار خود، مطالب کلامی را در قالب ذکر متن احادیث مرتبط بیان نموده است. در مقدّمه کمال‏الدّین و تمام النّعمه، در پاسخ به بیش‏تر اشکالات زیدیّه، از احادیث استفاده نموده است.

شیخ در تبیین مقصود از فرقۀ ناجیه در حدیث هفتاد و سه فرقه، از حدیث ثقلین استفاده کرده، می‏نویسد: «فقد أخرج ص من تمسّک بالکتاب و العترة من الفرق الهالکة و جعله من النّاجیة بما قال: إنّه من تمسّک بهما لن یضلّ؛ به تحقیق، پیامبر6 کسانی را که به کتاب و عترت تمسّک کنند، از فرقه‎های هلاک شونده خارج ساخته و آن‎ها را از فرقه ناجیه قرار داده است؛ به دلیل این سخنش که: هر کس که به آن دو تمسّک نماید، هرگز گمراه نمی‏شود» (صدوق: 1429ق، 689).

ما در این‎جا چند نمونه دیگر از موارد استناد وی به احادیث را ذکر می‏کنیم:

1. تبیین معنای مقصود از عترت در حدیث ثقلین: کمال الدّین و تمام النّعمه، باب اتّصال الوصّیه من لدن آدم% و أنّ الأرض لا تخلو من حجّه، ذیل ح 65، ص 273.

2. اثبات صحّت غیبت و حکیمانه بودن آن: همان، مقدّمه، ص51 تا 53.

3. اثبات صحّت تشیبه ائمّه( به انبیا(: همان، ص 55 تا 58.

4. ردّ کیسانیّه و فرقه‎های واقفیّه (صادقیّه، کاظمیّه و عسکریّه) با نقل اخبار و روایات، همان، ص 62 تا 74.

5. اثبات جواز تقیّه پیامبر6 به استناد روایات صلح نامه حدیبیّه: همان، ص 80.

6. ردّ فترت (وجود دورانی خالی از حجّت الهی): همان، باب فی نوادر الکتاب، ذیل ح 1، ص 685.

7. اثبات بی نیازی امّت از ارسال رسل به واسطه وجود ائمّه معصومین(: همان، ذیل ح 3، ص 689.

3. بهره‏گیری از اجماع در مباحث کلامی

از منظر شیخ صدوق یکی از ابزارهای لازم برای یک متکلّم، شناخت موارد اجماع است تا بتواند از آن‎ها به خوبی در جهت تبیین و نیز اثبات معارف عقیدتی، مخصوصاً در برابر خصم مدد بگیرد. این امر با توجّه به حسن استفاده شیخ از اجماع در موارد متعدّد از آثار کلامی وی، به خوبی آشکار می‏گردد. در این‏جا به دو نمونه از آن‏ها اشاره می‏کنیم:

1. در کمال‏الدّین و تمام النّعمه می‏نویسد: «به طور قطع، امّت اجماع نموده‎اند -به جز کسانی که مخالفت ورزیده‏اند و مخالفت‎شان، در چنین امری به حساب آورده نمی‎شود (سبحانی: 1435ق، 2: 162 -188) - بر این‏که علی% از حکم کتاب خدا جدا نشده است و این‎که رسول خدا6 در هنگام درگذشتش، هیچ کسی را که به کتاب خدا داناتر از علی% باشد، از خود برجای نگذاشته است» و سپس از اجماع مسلمانان با تعبیر «لسان الأمّه» یاد می‎کند (صدوق: 1429ق، 275).

2. در التّوحید، اجماعی بودن اعتقاد به کلام خداوند بودن قرآن و اعتقاد به صادق بودن خداوند در اِخبار خود را یاد آور می‌شوند (صدوق: 1390ش، باب 30: 356).

لازم به ذکر است که از برخی از موارد استناد شیخ صدوق به اجماع، استفاده می‌شود که اجماع از منظر وی، به موارد الزام خصم اختصاص ندارد بلکه خود، یکی از حجّت‌های شرعی برای رسیدن به حکم الهی می‎باشد. به عنوان نمونه، در مقدّمه کمال‎الدّین و تمام النّعمه، ص 87 به اجماع شیعه تمسّک شده است (صدوق: ۱۴۰۳ق، 780).

شیوۀ مواجهۀ کلامی با دیگران

از عواملی که در شناخت شخصیّت و جایگاه کلامی یک متکلّم و اندیشمند دینی، بسیار مؤثّر است، شناخت روش برخورد و پاسخ‎گویی وی در مقابل دیدگاه‎ها و مکاتب موافق و مخالف است. با توجّه به این مطلب، به بررسی اجمالی مواجهه کلامی شیخ صدوق در برابر موافقان و مخالفان عقیدتی می‏پردازیم.

الف. شیوۀ مواجهۀ کلامی با موافقان

شیخ صدوق برای شیعیان عصر خویش، علاوه بر آن که معلّم وارسته معارف مکتب اهل بیت( بود، حقیقتاً یک طبیب عقیدتی حاذق بود و به مجرّد احساس خطر انحراف عقیدتی در میان آن‎ها، به فکر درمان می‎افتاد. یکی از شواهد این امر، مطلبی است که خود وی در مقدّمه کتاب کمال‌الدّین و تمام النّعمه که درباره اثبات ولادت، امامت و غیبت امام عصر+ می‌باشد، در وصف حال برخی از شیعیان زمان خود و علّت تألیف این کتاب بیان کرده است. خلاصه آن مطلب چنین است: پس از زیارت علیّ بن موسی الرّضا، به نیشابور رفتم. در آنجا متوجّه شدم که بیش‎تر شیعیانی که نزد من می‎آمدند، در امر قائم+ و غیبت او گرفتار شبهه شده بودند. از این رو، نهایت سعی خود را به کار گرفتم تا آن‎ها را به واسطه روایات وارد شده در این زمینه، به سوی حق ارشاد کنم. تا این‎که از بخارا، شیخ نجم الدّین قمی نزد ما آمد. وی سخنی در مورد قائم+ از یکی از بزرگان فلاسفه برایم نقل کرد؛ سخنی که موجب حیرت و تردید شیخ نجم الدّین در امر قائم+ به خاطر طولانی شدن غیبت شده بود. من مطالب و روایاتی در اثبات وجود و غیبت آن حضرت، برای او نقل کردم و بدین وسیله، شکّ وی برطرف شد. او از من خواست در این زمینه کتابی بنویسم و من اجابت کردم (صدوق: 1429ق، 32 و 33).

نکتـه دیگر آن است که او در آثار خود، از مطالب و آثار علما و متکلّمان شیعه، فراوان استفاده نموده است و از آن‎ها با احترام یاد می‏کند و در موارد متعدّد، هنگامی که می‎خواهد مطالبی را که از آن‏ها به طور شفاهی شنیده یا در کتاب آن‎ها دیده، در کتاب خویش بیان کند، رسم امانت را رعایت کرده، آن مطالب را مستند به گوینده و نویسنده آن‏ها ذکر می‏کند. به عنوان نمونه، در مقدّمه کمال‏الدّین و تمام النّعمه، پس از نقل اشکال ابن بشّار در مورد غیبت، پاسخ متکلّم شیعی ابوجعفر محمّد بن عبد الرّحمن بن قبه رازی را به طور مشروح نقل می‏کند و سپس سخنانی از برخی دیگر از علمای امامیّه در اثبات غیبت نقل می‎کند (صدوق: 1429ق، 81 -96). هم‎چنین پاسخ‎های متکلّم شیعی ابوسهل نوبختی به منکران غیبت در کتاب «تنبیه» را ذکر کرده (صدوق: 1429ق، 118 -124)، در نهایت، پاسخ‎های ابوجعفر ابن قبه رازی به مطالب ابی زید علوی از زیدیّه را به طور مشروح نقل می‌کند (صدوق: 1429ق، 124 -157).

ب. شیوۀ مواجهۀ کلامی با مخالفان

از مطالعه آثار شیخ صدوق به وضوح استفاده می‎شود که وی به دفاع قوی و استدلالی از حریم ایمانی و عقیدتی شیعه در برابر انبوه شبهات و حملات مکاتب معارض اهتمام والایی داشته است. به عنوان نمونه می‎توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. تألیف کتاب «التّوحید» که مشتمل بر احادیث اهل بیت( در مورد توحید و نفی تشبیه و جبر است، به منظور ردّ کسانی که شیعه را متّهم به اعتقاد به تشبیه و جبر می‎کردند (صدوق: 1390ش، 12).

2. ردّ ثنویّت و شرک با بیان عقلی و نقلی؛ به عنوان نمونه، در باب 36 از کتاب التّوحید با عنوان «باب الرّدّ علی الثّنویّة والزّنادقة» (صدوق: 1390ش، 392).

3. ردّ دیدگاه غلات و مفّوضه در مورد منزلت اهل بیت(، با استدلال قرآنی، روایی و تاریخی (صدوق: 1435ق، باب 37: 308).

4. ردّ مشبّهه با بیان عقلی و نقلی؛ به عنوان نمونه، در التّوحید، باب 2: باب التّوحید و نفی التّشبیه (صدوق: 1390ش، 34).

5. ردّ دیدگاه اهل سنّت در مسأله خلافت رسول الله6 با استناد به نقل معتبر؛ به عنوان نمونه، در معانی الأخبار، باب معنی قول النّبی6: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»، و باب معنی قول النّبی6 لعلیّ%: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلّا أنّه لا نبّی بعدی» (صدوق: 1431ق، 160- 175).

6. ردّ فرقه های شیعی غیر دوازده امامی، با مستندات روایی و تاریخی؛ همچون: کیسانیّه (صدوق: 1429ق، 62-66)، واقفیّه (صدوق: 1429ق، 66-74)، و زیدیّه (صدوق: 1429ق، 93-157). شیخ صدوق در مقدّمه کمال‏الدّین و تمام النّعمه، بیش از دیگر فرقه‏ها به نقد دیدگاه‎های زیدیّه و پاسخ به اشکالات آن‏ها می‏پردازد؛ چرا که در آن زمان، بیش‎ترین و قوی‏ترین اشکالات به امامیّه از جانب علمای زیدیّه مطرح می‎شد. به تعبیر خود شیخ: «هی أشدّ الفرق علینا؛ زیدیّه از همه فرقه‏ها بر امامیّه سخت‌گیرترند» (صدوق: 1429ق، 157).

نکتۀ قابل توجّه آن است که شیخ صدوق در بسیاری از موارد، حتّی اگر اخبار و احادیثی را در یک باب خاص در کتاب خویش نقل می‎کند، این امر را به منظور ردّ عقیده‎ای باطل یا اثبات عقیده‎ای صائب انجام می‎دهد، مانند ابوابی که در کمال‎الدّین و تمام النّعمه، برای اثبات غیبت و امامت امام عصر+ آورده است. نمونه دیگر، باب هشتم از کتاب عیون أخبار الرّضا% است: باب الأخبار الّتی رُویت فی صحّة وفاة أبی إبراهیم موسی بن جعفر%. او در ذیل حدیث هشتم از این باب می نویسد: «إنّما أوردتُ هذه الأخبار فی هذا الکتاب ردّاً علی الواقفیّة علی موسی بن جعفر%؛ فإنّهم یزعمون أنّه حیّ...» (صدوق: 1391ش، 1: 88).

شیخ صدوق در کتب خویش، شیوه‏های مواجهه و محاجّه با مخالفان در برخی از مسائل کلامی را بیان می‏کند. به عنوان نمونه، در کتاب معانی الأخبار، روش صحیح مواجهه کلامی با اهل سنّت در مسأله امامت را این چنین بیان می فرماید: «ما برای اثبات این که پیامبر6 در مورد علیّ بن ابی طالب تصریح فرموده است و او را جانشین خود قرار داده و وجوب اطاعتش را بر خلق لازم ساخته است، به روایات صحیح استدلال می‎ورزیم. و آن‎ها بر دو قسم‎اند: قسمی که خصم ما در نقل آن، با ما اتّفاق نموده و در تأویل آن، با ما مخالفت نموده است، و قسمی که در نقل آن، با ما مخالفت نموده است. در قسمی که با ما در نقل آن موافقت کرده، آن امری که بر ما واجب است، آن است که با تقسیم کلام و بازگرداندنش به لغت مشهور و استعمال معروف، به او نشان دهیم که معنای کلام، همان نص و استخلاف است که ما بدان معتقدیم و نه معنای خلاف آن که خصم بدان معتقد گشته است. و در قسمی که در نقل آن، با ما مخالفت نموده، آن امری که بر ما واجب است، آن است که بیان کنیم که روایت، به نحوی وارد شده است که مثل چنین روایتی، عذر را از میان می‏برد و این که روایت، نظیر همان روایاتی است که خصم در نقل آن‏ها، از مخالفان خود جدا و متفرّد شده‏اند و آن‎ها را قبول کرده‏اند و آن روایات، عذرشان را قطع کرده و به واسطه آن روایات، بر مخالفان خود، استدلال نموده است... » (صدوق: 1431ق، 162). هم‎چنین در کمال‏الدّین و تمام النّعمه، شیوه کلّی پاسخ‌گویی به مخالفان امامت امام عصر+ را بیان می‏کند (صدوق: 1429ق، 74).

شیخ صدوق برای دفاع از حریم اعتقادی شیعه، چه در قالب ذکر اشکالات فرق دیگر و پاسخ‏های آن‏ها در آثار خود و چه در قالب مناظرات، با استفاده از یقینیّات و مسلّمات خصم، به شبهات و سؤالات پاسخ‎های حلّی و نقضی داده است. در این‎جا دو مورد از پاسخ‎های نقضی شیخ را ذکر می‎کنیم:

الف. «زیدیّه گفته‎اند: اگر رسول خدا6 اسامی ائمّه اثناعشر را برای امّت خود، بیان فرموده است. پس چرا آن‎ها از راست و چپ، از او جدا شدند و مرتکب چنین خبط عظیمی شدند؟!

به آن‏ها می‏گوییم: قطعاً شما قائلید که رسول خدا6 علی% را جانشین قرار داد و او را امام بعد از خود قرار داد و در مورد او، نص بیان فرمود و به سوی وی اشاره فرمود و امر او را بیان نمود و او را مشهور ساخت. پس چگونه است که اکثر امّت از او جدا گشتند و از او دور شدند... » (صدوق: 1429ق، 98).

 ب. «مخالفان ما گفته‎اند: عادات و مشاهدات، سخن شما در مورد غیبت را رد می‎کند. ما می‎گوییم: براهمه می‏توانند همانند این اشکال را در مورد معجزات پیامبر6 مطرح کنند و به مسلمانان بگویند: هیچ یک از شما آن‎ها را مشاهده نکرده‎اید» (صدوق: 1429ق، 113).

نتیجه‎گیری

شیخ صدوق برای عرضه و تبیین معارف عقیدتی اسلام و دیدگاه‎های کلامی اهل بیت(، در اکثر آثار خویش، به نقل و ذکر متن احادیث و یا مضمون آن‎ها پرداخته است. با این‎حال، در موارد بسیاری، در ذیل احادیث و نیز در مقدّمه برخی از کتب خویش، به تبیین‏ها و استدلال‏های عقلی پرداخته است و برای عقل، در کنار نقل صحیح، اعتبار و حجّیّت قائل است. او در موارد لازم، تأویل را روا می‎شمرد و استناد به خبر واحد غیر محفوف به قرینه را در عقائد مردود می‎داند.

 

فهرست منابع

  1. قرآن کریم
  2. جبرئیلی، محمّد صفر، سیر تطوّر کلام شیعه، دفتر دوم، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1389ش.
  3. جزائری، سیّد نعمت الله، نور البراهین، جلد دوم، قم، مؤسسّه النّشر الإسلامیّ، 1430ق.
  4. جمعی از پژوهشگران حوزۀ علمیّۀ قم، گلشن ابرار، ج 1، قم، معروف، 1382ش.
  5. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، جلد سوم، قم، اسراء، 1380ش.
  6. ----------، عبدالله، منزلت عقل در هندسۀ معرفت دینی، قم، اسراء، 1393ش.
  7. حسین زاده، محمّد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، قم، مرکز انتشارات مؤسّسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی)، 1385ش.
  8. ربّانی گلپایگانی، علی، قواعد و روشهای کلامی، قم، مرکز نشر هاجر،1390ش.
  9. -----------------، الإلهیّات فی مدرسه أهل البیت(، تهران؛ قم، لوح محفوظ، 1420ق.

10. ---------------- ، جامع نگری در روش شناسی علم کلام (مقاله)، در: مجلّۀ کلام اسلامی، ش 77، قم، مؤسّسۀ امام صادق%.

11. سبحانی، جعفر، أصول الحدیث و أحکامه فی علم الدّرایه، قم، مؤسّسه النّشر الإسلامیّ، 1426ق.

12. ------------، المبسوط فی أصول الفقه، قم، مؤسّسه الإمام الصّادق، 1435ق.

13. ------------، معجم طبقات المتکلّمین، جلد اوّل، تقدیم و اشراف: جعفر سبحانی، قم، مؤسّسه الإمام الصّادق%، 1424ق.

14. صدر، سیّد حسن، تأسیس الشّیعه لعلوم الإسلام، قم، ذوی القربی، 1434ق.

15. صدوق، محمّد بن علی، کتاب النّبوّه، تصحیح: مؤسّسه الضّحی الثّقافیّه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381ش. 

16. ------------------، التّوحید،ترجمۀ محمّد قنبری، قم، وانک، 1390ش.

17. ------------------، الخصال، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۰۳ق.

18. ------------------، عیون أخبار الرّضا، ترجمه وتحقیق: محمّد رحمتی شهرضا، قم، پیام علمدار، 1391ش.

19. ------------------، علل الشّرایع، ترجمه: محمّد علی سلطانی، تهران، ارمغان طوبی، 1392ش.

20. ------------------، فضائل الشّیعه، نجف، مطبعه الآداب، 1397ق.

21. ------------------، تصحیح اعتقادات الإمامیّه، قم، المؤتمر العالمیّ للشّیخ المفید، 1413ق.

22. ------------------، کمال الدّین وتمام النّعمه، تحقیق: علی اکبر غفّاری، قم، مؤسّسۀ نشر اسلامی، 1429ق.

23. ------------------، الأمالی، قم، ذوی القربی، 1431ق.

24. ------------------، معانی الأخبار، تصحیح وتعلیق: علی اکبرغفّاری، قم، مؤسّسۀ نشر اسلامی، 1431ق.

25. ------------------، الهدایه، تحقیق: مؤسّسة الإمام الهادی علیه السلام، قم،  پیام امام هادی%، 1432ق.

26. -----------------، الإعتقادات، قم، مؤسّسه الإمام الهادی%، 1435ق.

27. طباطبائی، سیّد محمّدحسین، نهایه الحکمه، تصحیح و تعلیق: غلام رضا فیّاضی، قم، انتشارات مؤسّسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی)، 1382ش.

28. طوسی، محمّد بن الحسن، الفهرست، تصحیح: محمّد صادق آل بحر العلوم، قم، منشورات الشّریف الرّضی، بی تا.

29. طهرانی، آقابزرگ، الذّریعه إلی تصانیف الشّیعه، بیروت، دار الأضواء، بی تا.

30. اللّجنه العلمیّه فی مؤسّسه الإمام الصّادق%، معجم طبقات المتکلّمین، جلد اوّل، تقدیم و اشراف: جعفر سبحانی، قم، مؤسّسه الإمام الصّادق%، 1424ق.

31. مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، جلد ششم، بیروت، مؤسّسه الوفاء، 1404ق.

32. مفید، محمّد بن محمّد، الأمالی، قم، کنگرۀ جهانی هزارۀ شیخ مفید، 1413ق.

 

 



[1] . عیون أخبار الرّضا (علیه السّلام)، باب 15: ذِیل ح1، ص   .