نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در دنیای امروز که عصر حاکمیت اطلاعات و ارتباطات نامگذاری شده و انفجار اطلاعاتِ مبتنی بر علم غیر نافع، اجازه ورود به مرحله گذار به علم حقیقی نمیدهد، دنیای تحت سیطره جهل، تقریباً با در دست گرفتن تمام فناوریهای روز و بهرهگیری از تمام داشتهها و یافتههای علمی، فرهنگی و سیاسی موجود در سرتاسر جهان- با ابزارهای پیشرفته- از مذهب در امور انتزاعی گرفته تا پلورالیسم رسانهای فراگیر، و حتی تبدیل ضد ارزش به ارزش در جاسوسی میان ملل- در لفافه خدمت به جامعه و آزادی بشر- به دنبال حاکمیت مطلق لیبرالدموکراسی بر مدار اومانیسم، و در قالب استثمار فرهنگی میباشد.
بنابراین، جنگی در عالم میان ارزش و ضد ارزش برقرار است، که به منظور شناخت آن، نیازمند درک درست مبانی و اصول هر کدام هستیم.
در این میان، مبانی معرفتی دین اسلام که نمایانگر اصول رصین ارزشهای توحیدی است، بحری عمیق است که به صورت تشکیکی، سالکین را به خود جذب میکند؛ به نحوی که هر چه بر میزان این مبانی معرفتی بیفزاییم، و تعمیق فلسفی و حِکَمی ایجاد کنیم- به طور متناسب- اثر مستقیم در بسط و تعالی فکر و اندیشه، و توسعه فزاینده در سلامتی جسم خواهد داشت؛ و این مطلبی است که هم به تجربه و با بررسی زندگی علمای ربانی مشاهده شده، و هم در مبانی نظری آن قابل اثبات است.
تعریف معرفت دینی
پیش از تعریف معرفت دینی لازم است به دین و معرفت- به صورت جدا- اشارهای گذرا داشته باشیم.
دین فینفسه امری بسیط است، و از آدم تا خاتم6 یکی بوده، و خواهد بود. دین الهی، مجموعه عقاید و اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است تا انسان در پرتو تعالیم آن، هوا و هوس خود را کنترل و آزادی خود را تأمین کند (جوادی آملی: 1380، ص 26).
اگر بخواهیم با منطق فازی مبتنی بر گزارههای چند عاملی و ترکیبی به دین بنگریم، باز هم تنها عامل سعادت بشریت، دین الهی است؛ چه اینکه اگر دین در میان نباشد، فلسفه مادهگرا که جز برای این دنیا برنامه ندارد، به طور طبیعی بشر را در گرداب نیهیلیسم دچار میکند.
در تعریف راهبردی دیگری، دین عبارت است از اصول علمی و سنن و قوانین عملی که برگزیدن و عمل به آنها، تضمین کننده سعادت حقیقی انسان است. از این رو لازم است دین با فطرت انسانی هماهنگ باشد تا تشریع با تکوین مطابقت داشته باشد، و به آنچه آفرینش انسان اقتضای آن را دارد پاسخ گوید؛ چنانکه مفاد آیه فطرت[1] همین است (طباطبایی: 1397، 16: 193).
از طرف دیگر، معرفت در لغت به معنای ادراک مطلب و مطلق آگاهی یافتن است. این واژه در اصطلاح نظریهپردازان و حکمای اسلامی به معنای مطلق علم و آگاهی است، چه این آگاهی با واسطه باشد و چه بیواسطه، و متعلق آن هم چه از امور حسی باشد و چه غیر حسی (مصباح یزدی: 1378، 1: 152-151).
معرفت بنا به نگاه و تعریف مشترک حکمای اسلامی، همان امر یقینی مطابق با واقع و نفسالامر است. معرفت حقیقی، یقین مطابق با واقع و ثابت است؛ یعنی اولاً یقین باشد نه شک و ظن، ثانیاً با واقع، مطابق باشد، ثالثاً یقین ثابت و غیر قابل زوال باشد (ر. ک: ابن سینا، 1378، ج 1، ص 215).
معرفتِ مورد نظر در این نوشتار، مجموعه تأملات ثابتِ مطابق با واقع و نفسالامر است، که در عین دوام و مانایی، با غور و تدقیق در پدیدههای منتج از حقیقت وجود، به شناخت اصیل و باور راستین میرسد، شناختی که فراتر از علم و حس است به واسطه خاصیت در برگرفتگی امور ماورایی و متافیزیکی؛ مثل معرفت به روح در انسان، معرفت به رابطه روح و بدن، و معرفت به صحت 4=2×2.
معرفت دینی شناختی از سنخ حقیقت وجود و نفسالامری است، که مرکب از امور ذهنی مقولات پیشینی (اصول اعتقادی دینی که به تناسب فطرت در عقل بشر وجود دارد)، انتزاعی و استنباط عملی است که از گستره دین (مجموعه شناختهای عقاید، اخلاق و احکام) و گزارههای آن حاصل میآید.
دایره معرفت دینی یک دایره محدود در فضای نظریهپردازی و یا بیارتباط با حوزه کاربرد در زندگی بشر نیست. اساساً با پذیرش قاعده تلازم به واسطه موازنهای که میان عقل و شرع وجود دارد، معرفت دینی در پی القای این مطلب است که هر آن چیزی که لازمه سعادت بشریت است به مثابه پدیدهای ذو وجه، کاربرد آن برای عقل تأیید میشود.
بنابراین دایره شمول معرفت دینی به گستردگی جولان عقل و سیلان تأملات بشری در حوزه توحیدیت است. اگر محیط اندیشه را محاط بر مجموعهای از گزارههای قابل استفاده با قدرت تجزیه و تحلیل، ترکیب، ابداع و خلق در نظر بگیریم، در صورت پذیرش در قالب یک اصل بدیهی نظمدهنده و هدایتکننده و ممیز صلاح از فساد، به گستردگی حوزه معرفت دینی پی خواهیم برد.
با این نگاه، علم دینی به معنای هر علمی که جهت عبودیت و ربوبیت الهی داشته باشد، در دایره معرفت دینی میگنجد؛ چرا که مبنای شناختی در علم دینی، پیشفرضی ثابت است، و ملاک آن، مطابقت با واقع و نفسالامر است. به این ترتیب که علم دینی در کثرات و شاخههای آن، بر صراطی از معرفت دینی استوار است، چون ملاک مطابقت با واقع و ثبات، مندمج در آن است.
از نتایج تأملات وابسته به دین که همان عقل تجریدی غربال شده است، نتیجه گستردگی قلمرو کنش و واکنش علم به شناخت و شناخت علمی پدیدار میگردد.
کوتاه سخن آنکه با حرکت خزنده معرفت دینی در اندیشه فزاینده بشری، آنقدر جوشش شناخت نفس و انفس، و ابداع در طبیعت، و تغییر عالمانه تسلطآمیز، فراوان میشود که محاسبه آن مثل این است که بخواهیم اعداد را از یک تا بینهایت شمارش کنیم.
همانطور که در خارج از ذهن چیزی به نام عدد نداریم و آنچه هست معدود است، و در معنای معقولات ثانیه فلسفی درک میکنیم، معرفت دینی نیز- بر عکس معرفت حسی و تجربی- قابل شناخت لمسی و حسی نیست، بلکه از معلول و کارکردهای آن به علت و حقیقت آن میرسیم.
این فینفسه و ذات بودن مبنای معرفت دینی در فلسفه اسلامی، متمایز با شهود معرفتی در فلسفه غرب است. از دیدگاه کانت، تنها به واسطه صورت شهود حسی است که ما میتوانیم از اشیاء شهود قبل از تجربه داشته باشیم، لیکن به واسطه آن تنها میتوانیم اشیاء را چنانکه بر ما پدیدار میشوند بشناسیم، نه آنگونه که در نفسالامر هستند (کانت: 1370، 120).
لذا گستردگی نفوذ معرفت دینی در فلسفه اسلامی، اولاً قابل محاسبه نیست و فضایی مشابه بینهایت بودن قدرت تفکر است، چون فکر مجرد است و در مسائل انتزاعی، رابطه میان خالق و مخلوق، هر چند مخلوق محدود است، اما رابطه بینهایت است. مخلوق؛ محدود است، اما در طی مسیر ارتباط با خالق، این رابطه به انتها نمیرسد. نقش معرفت دینی کارگردانی استمرار این ارتباط است.
دوم آنکه شناخت مستقیم معرفت دینی و آگاهی محسوس نقش آن در تعالی عقلانیت و تعاطی اسرار خلقت، با کیفیت ظاهر مجهولهای که دارد، بی نهایت است. از راه آثار و نتایج ملکه معرفت دینی بر عقل تجربی و در مرحله عالی آن بر عقل تجریدی، اتقان و میزان اثر حضور دین در اندیشه حاصل میشود.
به عبارت گویاتر، این معرفت دینی است که جنبش انتزاعی ذهن را نظم میدهد، هدایت میکند، مواد اولیه را در قالب پیشفرضهای تغییرناپذیر ارائه میدهد و انقلاب ذهن را به گستردگی رابطه مخلوق با خالق، جولان داده، و شاخصه عقلانیت دینی را ملکه تأملات بشری قرار میدهد.
ضرورت تعمیق فلسفی معرفت دینی به بسترسازی تدریجی آن
اینکه قرآن کریم در عبارات فراوانی تأکید بر }لَایفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا{[2]، }أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ{[3]، }أَکْثَرُهُمْ لَا یعْقِلُونَ{[4]، }أَکْثَرَهُمْ یجْهَلُونَ{[5] و عباراتی مشابه این مضامین میکند، نه به این معناست که بسیاری از مردم عقل ندارند که این منافی با عدل الهی است، بلکه به این معناست که بسیاری از مردم، عقل و علم و فهم و درک خود را به کار نمیگیرند، لذا میفرماید: }لَا یکَادُونَ یفْقَهُونَ حَدِیثًا{[6].
گویایی این جمله حتی اگر به صورت حداقلی آن را بپذیریم حکایت از واقعیتی دارد که نشان میدهد این بسترسازی معرفت دینی در جامعه است که ضامن بقای اندیشه اسلامی در جهت تحقق آرمانهای معرفتی، به خصوص در جهانبینیدهی و حکومتداری میباشد.
اگر به تاریخ تحلیلی صدر اسلام و پس از آن مراجعه کنیم نمونههای فراوانی از وقوع بحران و فجایع پیش آمده برای جامعه و مردم خواهیم یافت که دلیل عمده، و بلکه در مواردی تنها علت بحران، دور بودن از قدرت تحلیل معرفتی- سیاسی به واسطه همان عدم شناخت حوزه گسترده دین میباشد.
چیزی که امام حسن مجتبی7 را شکست داد،[7] نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود، مردم تحلیل سیاسی نداشتند، چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین7 را آنطور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود... همه مردم که بیدین نبودند، تحلیل سیاسی نداشتند. (امام خامنهای، دیدار با دانشآموزان و دانشجویان، 12 آبان 1372).
در بررسی نقش پایدار معرفت دینی و اثر آن در نهادینهسازی عقلانیت در جامعه، به مسئله تعمیق مبانی معرفت دینی میرسیم.
تعمیق به معنای نفوذ در لایههای اندیشه معارف الهی است، و تعمیق فلسفی معرفت دینی یعنی باور به اعماق دین، ایمان عمیق به نقش آن و یقین به اثرگذاری کاربرد آن با تعمیق مبانی معرفتی. با رسوخ این تعاریف، عقلانیت به صورت خودکار، پایه رفتار و روح جامعه میشود و این موضوع، نیازمند بسترسازی تدریجی در بلندمدت است، تا اثرات آن در سبک و سلوک زندگی دینی نیز نمایان شود.
الگوی پژوهش
اگر بخواهیم نگاه فرایندی تا نهادیسازی فرهنگ معرفت دینی را تبیین کنیم، میتوان به فرایند طولی زیرساخت معرفتی فلسفی- حِکَمی اشاره کرد، که در نمودار زیر قابل مشاهده است:
فرایند طولی زیرساخت معرفتی
1 |
شناخت |
تعمیق مبانی معرفت دینی |
بصیرت |
آگاهی |
تمایز شاخصهای ارزشی با آموختههای دینی |
بکارگیری اصول و مبانی دین در زندگی |
الگوی زندگی دینی |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
کسب و شهود |
تحلیل و تنبیه |
تمییز و تطابق |
مبتنی بر مقتضیات زمان و مکان |
فرهنگسازی نهادی معرفت دینی |
همانطور که در این فرایند ترسیم شده، شکلگیری معرفت در خلأ حاصل نمیشود. دستیابی به معرفت، مبنا و مبانی معرفتی میخواهد، و مبانی معرفتی در صورت تعمیقیافتگی، شناخت فراگیر و پایا و مانا شکل میدهد؛ که میشود مرحله اول و وادی زیرساخت فرایندی؛ یعنی برساختهای از شناخت.
پس از این مرحله، نیاز به بسترسازی بلندمدت- یعنی ذهنیسازی مقوله در امور اکتسابی- است، که لازمه اکتساب علم است. کیفیت علم نیز بسته به حضوری و حصولی بودن آن، تبیین میشود. اگر علم حصولی باشد که نیازمند کسب و وصول است، و اگر علم حضوری مراد باشد، نیاز به شهود دارد، که مطلق آگاهی است.
موفقیت در مرحله قبل، مستظهر به بصیرت درک و دریافت مبانی است، که با تحلیل و تنبه از مقامات حاصل میشود.
پس از پایان مراحل سهگانه اشاره شده، به مرحله تمییز و تطابق میرسیم، که لازم است تقارب امر ذهنی ایجاد شود. هرچه مرحله تمییز، آگاهانهتر باشد، عملیاتیسازی یافتهها در جهت تطابق، به خواست فطری نزدیکتر خواهد بود.
مجموع این مراحل مدخل درک الگوی زندگی دینی با قوامیافتگی فرهنگ معرفت دینی خواهد بود؛ به این کیفیت که با به کارگیری اصول و مبانی دین در زندگی فردی و اجتماعی، که تابع ملحوظ قرار دادن عنصر زمان و مکان است، به سبک و سلوکی از زندگی دینی بر قوام معرفت دینی میرسیم، که با استمرار قواعد آن در طول زمان و ملکهسازی درونی آن تا مسیر ملکه شدن بیرونی، معرفت دینی به فرهنگی نهادی تبدیل میشود.
این تبیین، اجمالی از فرایند طولی زیرساخت معرفتی فلسفی- حکمی بود، که لاینفک از اصل توحید است.
هرگاه آگاهی و معرفت دینی ارزش و اعتبار جهانشناختی خود را از دست بدهد، سنت نیز از حیات و نشاط ساقط میگردد... چه اینکه آگاهی و معرفت دینی، خود بیشترین اقتضا را برای عبودیت و باروری ایمان به همراه دارد؛ }إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء{[8]. (پارسانیا: 1379، 89).
بنابراین به این مطلب رسیدیم ک جهانبینی توحیدی و تفکر وحدانی بر مدار تسلیم مطلق در برابر اراده حقتعالی، اوج و قله است، که دو بال مبانی معرفتی و نظم و استمرار در شناخت قلبی و سلوک عملی، الگوی زندگی دینی را در مسیر تعالی و کمال رقم خواهد زد. این مفهوم مطابق با نمودار زیر نشان داده میشود:
پیشنیازهای مسیر تعالی و کمال
ایمان و تسلیم |
نظم و استمرار در شناخت قلبی و سلوک عملی |
تعمیق مبانی معرفت دینی |
معرفت دینی و معرفت دینی با تعمیق فلسفی
موضوع معرفت دینی در حالت اول کوتاهمدت بوده و نسیم آن، وزشی است که به خاطر نبود بنیانهای بیرونی موضوع و تعارضات و تحولات پیشروی بشر- به عنوان موضوع درونی- نمیتواند خاصیت پایداری عقلانیت را در جامعه تضمین کند.
راهحل، برونرفت به مرحله گذار است؛ یعنی تعمیق معرفت دینی. این تعمیق با بسترسازی فلسفی آن شکل میگیرد. منظور از فلسفه در این پژوهش، حکمت الهی است؛ حکمتی که با نگاه حداقلی، دو ویژگی کلی دارد:
الف) رویارویی بشر با تحولات آتی و تعارضات احتمالی ناشی از عدم سازگاری مبنایی پیشفرضها و مسائل مستحدثه؛ با قرار دادن مبنای اندیشه به صورت تصاعدی و پیشرونده، قدرت پذیرش شرایط متفاوت، و برخورد منطقی با موضوع فراهم میشود.
ب) نوع مواجهه با مقایسههای رایج عقلانیت تجربی و عقلانیت تجریدی، که حالت ویژه آن در تمایز پیچیده کشورهای صاحب تکنولوژی و فاقد آن یا دارای بهره اندک از تکنولوژی، بحرانی هویتی ایجاد میگردد.
هر چند دوباره به ویژگی درونی معرفت دینی میرسیم، اما کارکردی بیرونی باعث ایجاد این مسئله میشود؛ چون رابطه میان ظاهر و باطن در انسان، سلسلهمراتبی است و مطابق با قواعد وجود ذهنی در فلسفه، آنچه که ظاهر مییابد، پیش از آن به تأیید باطن رسیده است.
به عنوان مثال: اگر کسی به درجهای از شناخت قدرت باریتعالی برسد، این قدرت باطنی را در زندگی ظاهری نیز لمس خواهد کرد؛ چرا که مطابق با مبانی حرکت جوهری، هر چه انسان از عالم ماده فاصله بگیرد، و به عالم مجردات نزدیک شود، از حالت شتاب و حرکت، به عالم بقا و ثبات نزدیک میشود. (طاهرزاده: 1390، 81).[9] البته عکس این استدلال، قابل فهم نیست.
در جهان معاصر، تقسیم کشورها از جهت توسعه تکنیکی، روشی و از حیث انباشت سرمایه است؛ در صورتی که از جهت مفهومی، معیار تقسیمبندی کشورها، میزان بهرهگیری از عقلانیت و درجه تعمیق معرفت است.
در معرفت دینی با تعمیق فلسفی، نوع نگاه به تکنولوژی به عنوان ابزاری نوع دوم، نمیتواند ملاک پیشرفت قرار بگیرد، بلکه قدرت عقلانیت تجریدی است که مبانی معرفت دینی را قوام میبخشد؛ چرا که مبانی معرفتی به درکی ناب از امور ماورایی و فرا حسی میرسد.
هر که را گامی در این ره پیش بود |
|
|
|
در نهادش نور هستی بیش بود[10] |
|
در ادامه به صورت تحلیلی و ساختاری، به بحث ساختار جامعه اسلامی پرداخته میشود. این بحث به عنوان یکی از نتایج مبانی ارزشی عمقیافته، بحثی تبیینی حول هندسه فکر در جهت بسط فرهنگ معرفت دینی است.
ساختار یک جامعه اسلامی
هر جامعهای برای تنفس و حیات خود، نیازمند ساختار و محتوا است. منظور از ساختار؛ امری فراتر از شکل و قالب یا مجموعهای از روابط درونسیستمی و متغیرها و گزارهها است.
ساختار کلی در واقع همان اصول مبنایی است که محتوا در جهت تحقق آن اصول است، و با اندکی تسامح میتوان آن را زیرساخت تعریف کرد. چنین ساختاری را تکامل پالایش اندیشه تعبیر میکنیم، که در ادامه بحث خواهد شد؛ مبنایی که موجب تکامل هندسه فکر میشود.
با این تعریف؛ ساختار و محتوا همچون دو روی یک سکهاند، به نحوی که ساختار، ارائهگر اصول کلی است در حالت عام، و بیان شکل و قالب است در حالت خاص، که در هر دو مقوله- شاکله و قوام- مشحون از محتوا است؛ مثل ساختار قرآن کریم و محتوای آن.
جامعه اسلامی که رویکرد توحیدی داشته باشد و با تحقیق به شناخت صحیح خدا، انسان و جهان رسیده باشد، جامعهای بر مدار عقلانیت دینی است، که بر مدار خواست فطرت حرکت میکند.
در چنین جامعهای علت اصلی توحیدگرایی با معرفت دینی حاصل شده، و چون با مبانی فلسفه الهی ممزوج یافته و ترکیب شده، به صورت تعمیقی در کالبد روح و روان جامعه ریشه دوانده و در نهایت، چنین جامعهای هندسه فکری متعالی و به اکمال رسیدهای از خود ارائه میدهد، که البته درجه ایدهآل آن در جامعه مهدوی7 به بروز و ظهور مطلوب میرسد.
نمونه کامل این دنیا در دوران ظهور حضرت بقیةالله7 اتفاق خواهد افتاد، و از آنجا... دنیا شروع خواهد شد. ما امروز در زمینههاى مقدماتى عالم انسانى داریم حرکت میکنیم.
ما مثل کسانى هستیم که در پیچ و خمهاى کوهها و تپهها و راههاى دشوار داریم حرکت میکنیم تا به بزرگراه برسیم. وقتى به بزرگراه رسیدیم، تازه هنگام حرکت به سمت اهداف والاست.
بشریت در طول این چند هزار سال عمر خود، دارد از این کورهراهها حرکت میکند تا به بزرگراه برسد. وقتى به بزرگراه رسید که آن، دوران ظهور حضرت بقیةالله7 است، آنجا حرکت اصلى انسان آغاز خواهد شد؛ حرکت سریع انسان آغاز خواهد شد؛ حرکت موفق و بىزحمت انسان آغاز خواهد شد. زحمت فقط عبارت است از همین که انسان در این راه حرکت کند و برود؛ دیگر حیرتى در آنجا وجود نخواهد داشت. (امام خامنهای، اولین جلسه از نشستهای راهبردی، 10 آذر 1389)
همانطور که گفته شد، تکامل پالایش اندیشه که متشکل از اصول و مفروضاتی است، مقدمهساز هندسه فکر معرفتی است که مروج فرهنگ نهادی معرفت دینی خواهد بود. در نمودار زیر، مفروضات این مثلث معرفی میشود:
تکامل پالایش اندیشه
مدیریت نرمافزاری- اسلامی ساختار، قوانین و نیروی انسانی |
نهادینهشدن اصول الهی |
جهانبینی الهی |
1. جهانبینی الهی
نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان و هستی عرضه میدارد، زیرساز و تکیهگاه فکری آن مکتب به شمار میرود. این زیرساز و تکیهگاه اصطلاحاً جهانبینی نامیده میشود (مطهری: 1382، 2: 5).
با توجه به نگاه کلی و تعریف فراگیر از فلسفه به فلسفه الهی، و علم به معنای آگاهی و نه تجربه صِرف؛ میتوان جهانبینی فلسفی و علمی را در جهانبینی مذهبی جای داد. به عبارت دیگر، جهانبینی الهی را اعم از هر نوع جهانبینی تکخدایی قرار داد. در یک جامعه معرفتبنیان، رویکرد اولی و منطق گفتمانی بر مدار جهانبینی الهی شکل میگیرد.
جهانبینی توحیدی در مقابل جهانبینی مادی قرار دارد. در این جهانبینی که ایدئولوژی[11] فرد نیز منتج از اوست، نگرش کلی به مکتب اسلام تعریف میشود. جهانبینی به منزله زیربنای فکر است، و ایدئولوژی به منزله روبنا؛ یعنی در یک دستگاه فکر و اندیشه، جهانبینی حکم طبقه زیرین و ایدئولوژی حکم طبقه روئین را دارد، که بر اساس آن و بنابر اقتضائات آن ساخته شده است (مطهری: 1371، 15).
بنابراین جهانبینی توحیدی با تبیین توحید بما هو توحید- که همان جهانبینی مذهبی است- با برساخته شدن در مسیر تناور پیوند خالقیت و ربوبیت الهی، فرد و جامعه را به سمت تبیین و تسری احدیت و واحدیت الهی پیش میبرد؛ یعنی همان جهانبینی، جهانبانی و جهانآرایی.
انسان که خلیفه خداست، با سه مسئولیت تعریف شده روبه رو است:
1- جهانبینی؛
2- جهانبانی؛
3- جهانآرایی.
مسئولیت اول او به اندیشه بر میگردد که عقل نظری عهدهدار آن است، و مسئولیت دوم و سوم وی به انگیزه برمیگردد که عقل عملی متکفل آن است (جوادی آملی: 1389).
لذا جهانبینی الهی، با نقش معلم و راهبر، انسانها و جامعه را به سمت اندیشه تعالی و کمال لاینقطع در نفس خود، میپروراند، که در تبیین تفسیر انسان به انسان، به تحقق حکمت عرشیه[12] میانجامد.
2. نهادینه شدن اصول الهی
پیش از نهادینهسازی اصول الهی، کلیت اصول الهی باید با شناخت و تبیین معیار شناخت، فرهنگپروری شوند و با ارائه مزیتهای اتکال به این اصول- به صورت محتوم- این اصول نهادینه میشوند.
این مفهوم از معنای }لا اِکْراه فِی الدّینِ{ (بقره: 255) استنتاج میشود، در جمله (لا اکراه فی الدین) دین اجباری نفی شده است، چون دین از یک سلسله معارف علمی [تشکیل شده] که معارف عملی به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف یک کلمه است، و آن عبارت است از اعتقادات، و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است، اکراه و اجبار در آن حکومت ندارد؛ چون اکراه تنها میتواند کسی را مجبور به عملی کند، و کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی، و اما اعتقاد قلبی برای خود علل و اسبابی دیگر از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلاً جهل، علم را نتیجه دهد و یا مقدمات غیر علمی، تصدیق علمی را بزاید (طباطبایی: 1397، 4، 244).
بنابراین هر چند در دین اجباری نیست، اما با ارائه اصول آن و با حفظ شرایط لازم و کافی، انسان فطرتاً به سمت دین حرکت میکند. کافی است اصول الهی به صورت درست و مبنایی تبیین شوند.
نوع انسانها، مشتاق به نهادیسازی اصول در تشبه خود به آن میباشند، و این روح جامعه را خواهد ساخت. امام رضا7 میفرمایند: «لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»[13]. (ابنبابویه: 1378، 1: 307)
در عین حال بحث تبیین و شناسایی و شناساندن، مقولهای عام و مهم است، لذا باید همواره کسانی باشند که این قدرت شناخت را کسب نموده و منتشر نمایند. این مطلب، نیازمند خودسازی مبتنی بر معرفت نفس است، که آنقدر مهم است که صدرالمتألهین آن را سنجه فایدهمندی اعمال میداند، آنجا که چنین مینویسد: هر که معرفت نفس حاصل نکرده باشد، هیچ عمل او را سود نبخشد (ملاصدرا: 1390،24).
این خودسازی قائم بر معرفت نفس نیز با محتوا و مبنا مرتبط است، که این شاخصهای کلان میخواهد. آن شاخصه بزرگ، معرفت دینی با تعمیق فلسفی و حِکَمی است.
3. مدیریت نرمافزاری- اسلامی ساختار، قوانین و نیروی انسانی
در بعد نرمافزاری در سه مقوله اشاره شده، تعادلی همسطح در انتخاب حرکت موزون و پر شتاب نیاز است. این تعادل با شناخت مبانی معرفتی به سمت استخدام تکنولوژی در انتخاب نرمافزار مورد نیاز حاصل میشود.
این فرآیند تحت کنترل انسان است. به عبارت دیگر، قدرت عقلانیت است که با تجهیز خود به سلاح معرفت دینی با گزارههای مبنایی، به مدیریت نرمافزاری اسلامی تبدیل خواهد شد.
بنابر سه پیشفرض ارائه شده، یک جامعه الهی با چنین ساختاری در حالت جزیی، زمینهساز تام و تمام موعود آخرالزمان است؛ و در حالت کلی مسمای جامعه نبوی است.
نتیجهگیری
معرفت که همان شناخت است، به منزله روح و جان آدمی است، که گذر به عمق و هسته سیرت را حاصل میکند.
در این پژوهش که با همین رویکرد معرفتی انجام شد، به نقش اثرگذار و ترکیبی معرفت در تعالی و کمال انسانی رسیدیم. البته معرفتی که چنین نتیجهای در پی دارد، معرفت راستین و حقیقی است که همان معرفت دینی (اسلامی) است.
نتیجه دیگری که حاصل شد، ضرورت عمق و رگ و ریشه داشتن مستمر معرفت دینی است، که همان مبانی معرفت دینی است.
مبانی معرفت دینی که در این جریان حاصل میشود، جریان کلی هندسه فکر را مدیریت و راهبری میکند، و همچنین اثر فزاینده و عمیق بر سلامت جسم و آرامش روح و روان سالک خواهد داشت، که با بررسی تجربههای عملی در زندگی علمای ربانی، مطلب قابل تحقیقی است که به صورت اجمال ارائه شد.
نکته دیگر اینکه معرفت دینی به منظور درک مسیر تعالی و کمال برای سالک، در یک بستر مداوم معنا مییابد، که نیازمند قوامی فلسفی- حکمی است.
بنابراین تجهیز مبانی معرفت دینی در مسیر عمقیافتگی است. این تجهیز به طور خلاصه، و پس از نگاهی کلی به پژوهش، در سه جمله زیر خلاصه میشود:
1- شناخت و علم: اعم از مطالعه، تلمذ و ریاضات شرعی؛
2- درک مبتنی بر تحلیل: همان عقلانیت دینی؛
3- یقین و عمل به نتایج یقینی: اعم از وظایف فردی و اجتماعی.
بنابراین مبانی معرفت دینی در صورتی که تعمیق یابد، نضج عمیق در لایههای درونی جامعه ایجاد میکند، و ریشههای تناور در نظام علی برای تعالی فرد و جامعه تعریف میکند، لذا هرچه این مسیر عمق بیشتری یابد، و مسیر تعمیق فلسفی- حِکَمی بسط بنیانی یابد، چترگستری فرهنگ معرفت و عقلانیت، و تحقق جامعه متفکر و بالنده، امکان معنایی پیدا میکند و در نظام وجوبی، وجودش عینیت مییابد.
بدیهی است تحقق این مبانی تا مرحله عینیسازی آن در لایههای درونی و بیرونی فکر انسانی و بطن اجتماع، نیازمند بازمهندسی در امکانهایی است که در اختیار داریم، از جمله مهندسی مجدد در برگزاری طرحهای معرفتی و از آن مهمتر، ترسیم چشمانداز معرفتی در نظام آموزشی- پژوهشی کشور، که از آموزش و پرورش شروع میشود، و در حوزههای علمیه و دانشگاهها و مراکز علمی تداوم مییابد.
این پژوهش، فتح بابی در این گستره عمیق از موضوعاتی است که در آینده لازم است بررسی شود.
.
فهرست منابع
[1]. }فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ{ (روم، 30): به یکتا پرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت، بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست. دین پاک و پایدار این است ولی بیشتر مردم نمیدانند.
[2]. فتح، 15: آنان جز اندکی نمیفهمند.
[3]. انعام، 37: بیشتر آنان نمیدانند.
[4]. مائده، 103: بیشتر آنان نمیفهمند.
[5]. انعام، 111: بیشتر آنان جهل میورزند.
[6]. نساء، 78: نمىخواهند [معارف الهیه وحقایق را] بفهمند.
[7]. شکست در این فقره، از باب ظاهری و دور شدن جامعه از تداوم حکومت اسلامی بر مدار امامت مراد میباشد؛ چرا که باطل در ظاهر پیروز میشود، اما اعتباری است همچون کف روی آب که دوامی ندارد: }کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَأَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ{ (رعد: 17): خداوند، حق و باطل را چنین مثل میزند: کفها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آنچه به مردم سود میرساند، در زمین میماند.
[8]. فاطر، 28: به درستی که از بندگان خدا فقط عالمان هستند که از خداوند سبحان خشیت دارند.
[9]. نکته: بیان این نکته نیز لازم است، که ثبات غیر از سکون است، لذا بحث ثبات در تغایر مفهومی با حرکت جوهری نیست، که در پژوهش دیگری قابل بررسی است.
[10]. صدرالمتألهین, 1390, منتخب مثنوی، ص 123.
[11]. مجموعه عقاید و باورهای یک فرد و یا دستورالعملها و احکام اجرایی مبتنی بر جهانبینی او (زرشناس، 1383، ص 63).
[12]. حکمت عرشیه، حکمت عمیق است، و محصول گفت و شنودهای فرشی نیست. (جوادی آملی، 1392، ص 283)
[13]. اگر مردم زیباییهای کلام ما را بدانند، از ما تبعیت خواهند کرد.