نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسندگان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
یکی از مسائلی که در بحث نبوت مطرح میشود راههای اثبات صدق مدعی نبوت است. راههای مختلفی برای اثبات صدق مدعی نبوت مطرح شده است، مثل: راه معجزه، راه جمع قرائن و شواهد، و راه تنصیص پیامبر سابق یا معاصر. از میان این راهها، معروف ترین راه بعد از راه معجزه، راه تنصیص است. نوشتار پیش روی، میزان دلالت راه تنصیص را برای اثبات صدق مدعی نبوت میکاود. برای نیل به این مقصود ابتدا پیشینهی راه تنصیص را در آیات قرآن و آثار متکلمان بررسی نموده است. پس از آن بررسیهای متکلمان را از راه تنصیص مورد نقد و بررسی قرار داده، و در آخر، نظر مختار را ابراز داشته است.
1. معنای تنصیص
تنصیص از ماده «ن ص ص»، در لغت به معنای بالا بردن و ظاهر کردن یک چیز است. به گفته ابن منظور، نص، یعنی چیزی را بالا بردن؛ و هر چیزی را که ظاهر شود نص گویند (ابن منظور:1414 ، 7: 97). فراهیدی نیز تعبیری به همین مضمون دارد (فراهیدی: 1409، 7: 86). تنصیص علاوه بر این، به معنای تعیین نیز به کار رفته است (ابن منظور:1414، همان).
در آثار متکلمان، تعریف مستقل و روشنی برای راه تنصیص وجود ندارد، ولی از فحوای سخنان آنان به دست میآید که تنصیص- در باب نبوت- عبارت است از این که، شخصی که پیامبریاش از طریق معجزه یا راه اطمینان بخش دیگری، ثابت شده است، فردی را به عنوان پیامبر الهی، معرفی کند، و بر پیامبری او شهادت دهد.
2. راه تنصیص در قرآن
صغرای راه تنصیص در چند آیه از قرآن گزارش شده است. در آیات متعددی از قرآن کریم به وجود بشارتهای روشن درباره پیامبر اسلام، در کتابهای آسمانی گذشته، تصریح شده و اهل کتاب به خاطر چشم پوشی از این نصوص و بشارتها مذمّت شدهاند. این آیات عبارتند از:
1. }الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یعْرِفُونَهُ کَما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ، وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یعْلَمُون{ (بقره: 146)؛ کسانى که به ایشان کتابدادهایم، همان گونه که پسران خود را مىشناسند، او[ محمد6] را مىشناسند؛ و مسلماً گروهى از ایشان حقیقت را نهفته مىدارند، و خودشان[هم] مىدانند.
اکثر مفسران، بر این عقیدهاند که مرجع ضمیر در «یعرفونه» رسول اکرم6 است[1]، ولی از ابن عباس و قتاده نقل شده است که مرجع آن را، قبله دانستهاند. (رازی: 142، 4: 112) دیدگاه اول، بر دیدگاه دوم رجحان دارد، زیرا این شناخت، به شناخت پسران تشبیه شده است. این تشبیه زمانی نیکو خواهد بود که به انسان تشبیه شده باشد نه به کتاب. درباره کتاب گفته نمی شود: فلانی کتاب را میشناسد یا میداند همانطور که پسرش را میشناسد. ضمن اینکه سیاق کلام که درباره رسول خدا6 است، از موضوع قبله بیگانه است. پس معنای آیه این است که اهل کتاب به سبب بشارتهایی که در کتابهایشان از پیامبر6 داشتند پیامبر را میشناختند همان طور که پسران خود را میشناختند و برخی از آنها حق را در حالی که میدانستند، کتمان کردند (طباطبایی: 139، 1: 327).
فخرالدین رازی در ترجیح دیدگاه اول بر دیدگاه دوم، دو، وجه را بیان کرده است:
اول اینکه ضمیر باید به نزدیک ترین مذکور بازگشت کند که در اینجا علم است. و مراد از این علم نبوت است. گویا خداوند فرموده: إنهم یعرفون ذلک العلم کما یعرفون أبناءهم. اما امر قبله ذکر نشده است. وجه دوم اینکه خداوند نفرموده که امر قبله در تورات و انجیل آمده است بلکه خبر پیامبر اسلام در تورات و انجیل آمده است. پس انصراف این معرفت به امر نبوت اولویت دارد (رازی: 1420، 4: 112).
وجوهی را که وی برای اولویت قول اول ذکر میکند، قابل مناقشه است زیرا ایشان علم را که در ذیل آیه ی قبل آمده است، به نبوت معنا کرده است. در حالیکه منظور از علم ـ همانطور که صاحب مجمع البیان گفته است ـ آیات و وحی قرآنی است (طبرسی: 1372، 1: 422). در این صورت، معنای آیه این میشود که اهل کتاب محتوای وحی قرآنی را میدانستند همانگونه که فرزندان خود را میشناختند. اشکال این قول این است که تشبیه آگاهی از محتوای وحی به شناختن فرزندان مناسبتی ندارد. اشکال دوم این است که ضمیر در یعرفونه –چنانکه بیان شد- به رسول الله بر میگردد.
قول صحیح در ضمیر یعرفونه این است که به شخص رسول مکرم6 برمیگردد و معنای آیه این است که اوصاف و ویژگیهای پیامبر اسلام6 به روشنی در کتب آسمانی انبیاء گذشته موجود بوده و انبیای سابق توسط کتابهای آسمانی خود از نبوت وی خبر داده و بر آن تنصیص کرده اند و اهل کتاب از این بشارتها کاملاً مطلع بوده آنچنان پیامبر6 را میشناختند گویی پسران خود را میشناسند.
2.}الَّذینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یعْرِفُونَهُ کَما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یؤْمِنُون{ (انعام: 20)؛ آنان که ما کتابشان دادیم رسول اللَّه را مىشناسند همانطورى که فرزندان خود را مىشناسند، و کسانى که به نفس خود زیان کردهاند ایمان نمىآورند.
نحوه استدلال به این آیه همان است که درباره آیه اول ذکرشد.
3. }الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىَِّ الْأُمِّىَّ الَّذِى یجَِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَاةِ وَ الْانجِیلِ یأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ ینهَْئهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یحُِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَ یحَُرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَئثَ وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ کاَنَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونِ{ (اعراف: 157)؛ همان کسان که آن رسول پیغمبر ناخوانده درس را که وصف وى را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مىیابند پیروى کنند، پیغمبرى که به معروفشان وا مىدارد و از منکر بازشان مىدارد و چیزهاى پاکیزه را حلالشان مىکند و پلیدىها را حرامشان مىکند تکلیف گرانشان را با قیدهایى که بر آنها بوده است بر مىدارد، کسانى که بدو ایمان آورده و گرامیش داشته و یاریش کردهاند و نورى را که به وى نازل شده پیروى کردهاند آنها خودشان رستگارانند.
این آیه از آیاتی است که به روشنی دلالت میکند که اهل کتاب اوصاف پیامبر اسلام6 را از طریق کتابهای آسمانی خود میدانستند. در این آیه هشت ویژگی برای پیامبر اسلام6 ذکر شده است که عبارتند از رسول، نبی، امّی، آمر به معروف، ناهی از منکر، حلال کننده همه طیبات، حرام کننده همه خبایث و ناپاکیها، و کسی که غلها و زنجیرها [موانع سعادت] را از دست و پای بشر باز میکند.
از ظاهر آیه استفاده میشود که این هشت ویژگی همان ویژگیهایی هستند که پیامبر اسلام6 در تورات و انجیل به این ویژگیها توصیف شده است.
علامه طباطبایی، در تفسیر این آیه میفرماید:
این آیه بحسب ظاهر سیاق، بیان جمله }وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یؤْمِنُونَ{ است، و ظاهر آن نیز بیان بودنش را تأیید میکند، برای اینکه رسول خدا6 را پیغمبری درس نخوانده معرفی میکند که امر به معروف و نهی از منکر کرده و هر پاک و پاکیزهای را بر بشر حلال و هر ناپاک و پلیدی را حرام میکند، و موانع و غل و زنجیرهایی را که مانع سعادت بشر است از دست و پای آنان باز میکند، و همه اینها آیات و نشانههای نبوت آن حضرت و خاتمیت نبوت او است، و همان آیاتی است که خداوند قبلاً در تورات و انجیل برای ایشان بیان کرده بود (طباطبایی: 139، 8: 278).
صاحب تفسیر کبیر این مطلب را به صورت احتمال میپذیرد: «قول خداوند که فرمود }یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ{ استیناف است. و ممکن است به این معنا باشد که آنچه در کتابهایشان مییابند، این است که آنها امر به معروف میکنند» (رازی: 142، 15: 381).
3. }وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَبٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ کانُوا مِن قَبْلُ یستَفْتِحُونَ عَلى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا کفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الْکَفِرِینَ{ (بقره: 89)؛ و چون کتابى از نزد خدا بیامدشان، کتابى که کتاب آسمانیشان را تصدیق میکرد، و قبلا هم علیه کفار آرزوى آمدنش مىکردند تکذیبش کردند آرى بعد از آمدن کتابى که آن را مىشناختند بدان کفر ورزیدند پس لعنت خدا بر کافران.
این آیه اثبات میکند که اهل کتاب چنان شناختی از پیامبر اسلام6 و از حدود زمان و مکان آمدنش داشتند و منتظر آمدن او بودند که در جنگهایی که با مشرکین عرب داشتند از خدا درخواست میکردند که هر چه زودتر این پیامبر موعود مبعوث شود، و آنها را در مقابل آزارهای مشرکین عرب یاری کند. اگرچه بعد از بعثت پیامبر اسلام6 به او کفر ورزیده و او را انکار کردند.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه مورد بحث میفرماید:
از سیاق برمىآید که مراد از این کتاب، قرآن است. و نیز از سیاق استفاده میشود که قبل از بعثت، کفار عرب متعرض یهود میشدند، و ایشان را آزار مىکردند، و یهود در مقابل، آرزوى رسیدن بعثت خاتم الانبیاء6 مىکردهاند، و مىگفتهاند: اگر پیغمبر ما که تورات از آمدنش خبر داده مبعوث شود، و نیز به گفته تورات به مدینه مهاجرت کند، ما را از این ذلت و از شر شما اعراب نجات میدهد. و از کلمه (کانوا) استفاده میشود این آرزو را قبل از هجرت رسول خدا6 همواره مىکردهاند، به حدى که در میان همه کفار عرب نیز معروف شده بود و معناى جمله: }فَلَمَّا جاءَهُمْما عَرَفُوا{، این است که چون بیامد آن کسى که وى را مىشناختند- یعنى نشانیهاى تورات که در دست داشتند بر او منطبق دیدند- به آن جناب کفر ورزیدند ( طباطبایی: 139، 1: 222).
5. }وَ إِذْ قَالَ عِیسى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنى إِسرائیلَ إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَیکم مُّصدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَى مِنَ التَّوْرَاتِ وَ مُبَشرَا بِرَسولٍ یأْتى مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَینَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ{ (صف: 6)؛ و چون عیسى بن مریم8 به بنى اسرائیل گفت: من فرستاده خدا به سوى شمایم در حالى که کتاب آسمانى قبل از خود یعنى تورات را تصدیق دارم و به آمدن رسولى بعد از خودم که نامش احمد است بشارت مىدهم ولى همین که آیات روشن برایشان آورد گفتند این سحرى است آشکار.
از آیه استفاده میشود که حضرت عیسی% بشارت آمدن پیامبر بعد از خود را به بنی اسرائیل داده است. در این آیه دو نکته وجود دارد که در آیات مشابه وجود ندارد:
الف. جمله «اسمه احمد» با کمک سیاق دلالت دارد بر اینکه این تعبیر را عیسى% از رسول خدا6 کرده است و نیز دلالت دارد بر اینکه اهل تورات و انجیل آن جناب را به این نام و نیز به نام «محمد» میشناختند (طباطبایی: 139، 19: 253). از این نکته استفاده میشود که اهل کتابی که در زمان بعثت پیامبر اسلام6 زندگی میکردند حضرت را نه فقط با اوصاف و ویژگیها بلکه با نام میشناخته اند به نحوی که جای هیچ گونه تردیدی برایشان باقی نمانده بود.
ب. آیه بشارت آمدن پیامبر اسلام6 را از زبان حضرت عیسی% نقل میکند و دلالت ندارد بر این که اوصاف پیامبر اسلام6 و بشارت به آمدن او در تورات و انجیل آمده است.
3.}محَمَّدٌ رَّسولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینهُمْ تَرَاهم رُکَّعاً سجَّداً یبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً سِیمَاهُمْ فى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السجُودِ ذَلِک مَثَلُهُمْ فى التَّوْرَاتِ وَ مَثَلُهُمْ فى الانجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطئَهُ فَئَازَرَهُ فَاستَغْلَظ فَاستَوَى عَلى سوقِهِ یعْجِب الزُّرَّاعَ لِیغِیظ بهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ مِنهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیمَا{ (فتح: 29)؛ محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند علیه کفار شدید و بى رحمند و در بین خود رحیم و دلسوزند، ایشان را میبینی که همواره در رکوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدایند. علامتشان در رخسارشان از اثر سجده نمایان است، این وصف ایشان است در تورات و اما وصف آنان در انجیل این است که چون زراعتى هستند که از شدت برکت پیرامونش جوانههایی میزند و آن جوانهها هم کلفت میشود و مستقیم بر پای خود میایستد به طوری که برزگران را به شگفت میآورد (مؤمنین نیز این طورند)، این برای آن است که کفار را به خشم آورد، خدا به کسانی که ایمان آورده و از آن بین به کسانی که اعمال صالح هم میکنند وعده مغفرت و اجری عظیم داده.
این آیه شریفه پنج صفت از صفاتی که پیامبر و اصحاب او در تورات و انجیل به آنها توصیف شده اند را ذکر میکند. و تنها آیه ای است که اثبات میکند علاوه بر ویژگیهای پیامبر اسلام، ویژگیهای اصحاب حضرت هم در کتابهای آسمانی گذشته وجود داشته است.
7. }أَ وَ لَمْ یکُن لهَُّمْ ءَایةً أَن یعْلَمَهُ عُلَمَوا بَنى إِسرئیلَ{ (شعرا: 197)؛ آیا برای ایشان همین نشانه کافی نیست که دانشوران بنی اسرائیل قرآن را میشناسند؟.
سوره مبارکه شعراء از اولین سورههایی است که قبل از هجرت در مکه بر رسول خدا6 نازل شده است. در آن زمان هنوز قوم یهود دشمنی و عداوت خود را با رسول خدا و مسلمانان ابراز نکرده بودند و اگر مشرکین مکه درباره بشارتهای رسول خدا6 در تورات از علمای یهود سؤال میکردند امید آن بود که علمای یهود مشرکین را از آن بشارتها آگاه کنند، و در این صورت حقیقت بر آنها آشکار شده و اسلام بیاورند. آیه شریفه میفرماید آیا اینکه علمای بنی اسرائیل از طریق کتاب آسمانی خود از نزول قرآن اطلاع داشتند نشانه حقانیت پیامبر اسلام6 نیست تا مشرکین حقیقت را دریابند و به حقانیت دعوت پیامبر اسلام اعتراف کنند؟
3. جمع بندی مفاد آیات تنصیص
از دقت در مجموع آیات ذکر شده که درباره بشارتهای کتابهای آسمانی گذشته در باره پیامبر اسلام6 میباشد نکاتی استفاده میشود که درخور توجه است:
یکم. اوصافی که قرآن از کتابهای آسمانی گذشته برای پیامبر اسلام6 ذکر کرده، چنین است: نامش احمد است، از مقام نبوت و رسالت برخوردار است، امی است، امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر است، حلال کننده همه طیبات، و حرام کننده همه خبایث است، بردارنده غل و زنجیرهای جهالت و ضلالت از فکر، عقیده، صفات روحی و رفتار انسانهاست.
دوم. قرآن مجموعه ای از اوصافی را که تورات و انجیل برای پیامبر اسلام6 ذکر کرده اند نقل کرده و به مجمل گویی کفایت نکرده است. این اوصاف برخی درباره شخصیت حقیقی رسول اکرم6 است، مانند نام مبارک ایشان، امّی بودن ایشان و ... و برخی درباره شخصیت حقوقی ایشان است، مانند مقام رسالت و نبوت، آمر به معروف و ناهی از منکر بودن، حلال کننده پاکیها، حرام کننده خبائث و ناپاکیها و ... و برخی درباره اصحاب و پیروان ایشان است، مانند نمازگزار بودن، شدید بودن با کفار، مهربان بودن با مؤمنین و. .
سوم. اوصافی که قرآن از زبان تورات و انجیل برای پیامبر اسلام6 و اصحابش ذکر میکند از بارزترین ویژگیهای پیامبر6 و یارانش میباشد، مانند رابطه آنها با خدا، رابطه مؤمنین با کفار، رابطه مؤمنین بین خودشان و سرعت رشد و گسترش تمدن اسلامی.
این اوصاف به گونه ای است که هر انسان بی غرضی که ذهنش مشوب به شبهات نباشد و تحت تأثیر هواهای نفسانی هم نباشد با مشاهده آنها تردید نمی کند که پیامبر و یارانش همان کسانی هستند که وصفشان را در تورات و انجیل یافته است. امام صادق% میفرماید:
این آیه درباره یهود و نصارا نازل شده است، چرا که خداوند در تورات و انجیل و زبور، ویژگیهای محمد و اصحاب و مهاجرتش را برای آنها نازل کرده بود. و این قول خداوند است که: محمد رسول الله و الذین معه أشداء على الکفار، رحماء بینهم تریهم رکعا سجدا، یبتغون فضلا من الله و رضوانا، سیماهم فی وجوههم من أثر السجود، ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الإنجیل، و این صفت رسول خدا و اصحابش در تورات است. اما زمانی که خداوند ایشان را مبعوث کرد اهل کتاب او را شناختند [اما به او کافر شدند] کما این که خداوند متعال میفرماید: فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به (قمی: 13631، 33).
چهارم. اگر این صفات در تورات و انجیل کنونی هم موجود نباشد نمیتوان در صحت این مطالب تردید نمود، زیرا صحت مطالب قرآن با معجزه پیامبر6 ثابت شده است در حالی که همگان به محرّف بودن تورات و انجیل اذعان دارند.
4. جایگاه راه تنصیص در آثار متکلمان اسلامی
راه تنصیص بعد از راه اعجاز مشهورترین راه برای اثبات صدق مدعی نبوت است، و علمای بزرگی از امامیه، معتزله و اشاعره به آن توجه کرده و آن را در آثار خود مورد توجه قرار داده اند. به طور قطع منشأ این توجه و فراگیری، عنایت قرآن به راه تنصیص است که در آیات متعددی در قرآن کریم به این راه اشاره شده، و قرآن کریم بشارتهای تورات و انجیل را درباره پیامبر خاتم به روشنی ذکر کرده است.
در اینجا نمونههایی از عبارتهای متکلمان اسلامی را درباره راه تنصیص- که در خصوص نبوت پیامبر گرامی6 میباشد- بازگو میکنیم:
1- 4. عمرو بن بحر جاحظ (م 200 ق)
من به بشارتها و ویژگیهایی که در تورات و انجیل و زبور درباره پیامبراسلام6 آمده است استدلال نمی کنم چرا که مسیحی و یهودی ای که در شام مسلمان میشود به همان چیزهایی استدلال میکند که آنکه در عراق مسلمان شده است به آن استدلال میکند بدون اینکه همدیگر را دیده باشند یا بشناسند. و همچنین کسانی که در حجاز و یمن مسلمان میشوند [نیز همین گونه هستند]. و اگر اخبار و احتجاجات آنها را با همه تفاوتی که در الفاظ و معانی دارند مقایسه کنی خواهی دید که مساوی و مانند هم هستند (جاحظ: 2002، 152).
2- 4. فخرالدین رازی (م 606 ق)
سومین دلیلی که برای اثبات نبوت محمد6 نقل شده است، استدلال به بشارتهایی است که در تورات و انجیل آمده است. انتقاد بر این استدلال به این صورت است که بنا بر ادعا اوصاف محمد6 یا به صورت تفصیلی در تورات و انجیل آمده است به این نحو که پیامبری در سال فلان، در شهر فلان، ظهور میکند که دارای اوصاف چنان و چنان است؛ و یا اوصاف او به نحو اجمال بیان شده است. هر دو فرض باطل است. فرض اول باطل است چون ما در سراسر تورات و انجیل چنین توصیفی نمی یابیم ... فرض دوم هم قابل قبول نیست زیرا اولاً چنین توصیفی دلالت بر نبوت ندارد. بلکه تنها دلالت بر ظهور انسانی شریف و ممتاز میکند. ثانیاً بر فرض که دلالت بر نبوت داشته باشد نمی توان ثابت کرد محمد6 مصداق واقعی آن اوصاف است بلکه شاید فرد دیگری مدّ نظر بوده است (رازی: 1411، 501ـ 502).
3- 4. سدید الدین حمصی (م قرن 7 ق)
از نشانههایی که نبوت پیامبر6 را تأکید میکند مطالبی است که در کتابهای انبیاء سابق درباره ایشان آمده است. از جمله بشارت به آمدن ایشان، انتشار دعوتش، ظاهر شدن دینش، آبادانی سرزمینش و... اگر انسان با انصاف در آنچه خداوند ذکر کرده است (مانند اینکه به زودی پیامبری از برادران بنی اسرائیل مبعوث خواهد شد. خداوند از کوه فاران آمد... ) تأمل کند، یقین میکند که مقصود از این مطالب جز پیامبر اسلام6 و امت ایشان نمی تواند باشد (سدید الدین حمصی، المنقذ من التقلید، ص 504 و 518).
4- 4. محقق حلی (م 676 ق)
مبحث سوم درباره آنچه به وسیله آن بر صدق مدعی نبوت استدلال میشود، و آن دو امر است: معجزه و نص نبی. بنا بر تحقیق قسم دوم به قسم اول بازگشت میکند. چرا که آنچه که دلالت بر نبوت نبی لاحق میکند معجزه ای است که دلالت بر صدق نبی سابق کرده است. پس نبوت پیامبر دوم با معجزه ای که نبوت اول را ثابت کرده است؛ ثابت میشود. گر چه بین این دو [اثبات نبوت نبی سابق با معجزه خودش و اثبات نبوت نبی لاحق با معجزه نبی سابق] تفاوت اندکی وجود دارد (محقق حلی: 1414، 161).
5- 4. سعد الدین تفتازانی (م 793 ق)
[راه دیگر برای اثبات نبوت] نصوص وارده شده در کتابهای پیامبران گذشته میباشد که به زبان عربی ترجمه شده است. از مواردی که در سفر پنجم آمده این است که خدای تعالی به موسی فرمود: من پیامبری را از فرزندان برادرانشان برمیانگیزم و سخنم را از زبان او جاری میکنم و اوامر من را به آنها خواهد گفت، و هر مردی که سخن پیامبری را که با نام من سخن میگوید نپذیرد از او انتقام خواهم گرفت. مراد از پسران برادران بنی اسرائیل فرزندان اسماعیل میباشد. پس انصراف به انبیایی که بعد از موسی در بنی اسرائیل آمده اند ندارد. و همچنین به عیسی انصراف ندارد، چرا که عیسی از پسران برادران بنی اسرائیل محسوب نمی شود. به موسی نیز انصراف ندارد، زیرا موسی صاحب شریعتی جدید است، پس مراد از این بیانات حضرت محمد است. امثال این نصوص در کتابهای مقدس پیامبران گذشته بسیار است که مؤلفان آگاه به کتب آنها این موارد را ذکر کرده اند. برای مخالفین این امکان وجود ندارد که این نصوص را به پیامبر یا پادشاه دیگری تطبیق دهند و یا اینکه آها را کتمان کنند (تفتازانی: 5، 42).
6- 4. سید شریف جرجانی (م 816 ق)
از راههایی که برای اثبات نبوت پیامبر اسلام6 گفته شده است، خبرهایی است که پیامبران گذشته در تورات و انجیل دربارة نبوت ایشان داده اند. ممکن است به این استدلال اشکال شود که در تورات و انجیل صفات پیامبر6 به صورت کامل (مثل نام، زمان بعثت، مکان بعثت و ... ) نیامده است. توصیف اجمالی ایشان نیز دلالت بر نبوت ایشان نمی کند؛ زیرا فقط دلالت بر ظهور یک انسان کامل میکند. پس آنچه در تورات و انجیل آمده است نبوت پیامبر6 را اثبات نمی کند.
در پاسخ به این اشکال میگوییم تکیه گاه ما در باب اثبات نبوت پیامبر6 راه اعجاز است و راههای دیگر برای تکمیل یقین میباشد (جرجانی: 1325، 8: 260).
7- 4. فیاض لاهیجی (م 1072 ق)
چون نبوّت انبیای سابق، ثابت بود و کتب منزله بر ایشان صحیح؛ و در آن کتب خبر داده شده به وجود پیغمبری، متّصف به صفاتی که مجتمع است در آن حضرت، و آن انبیا مژده داده بودند به قدوم رسولی موصوف به اوصافی که ثابت است در آن سرور، پس ثابت شد صحّت نبوّت آن سرور (لاهیجی: 1072، 398).
از این مطالب، دو نکته استفاده میشود:
الف. غیر از رسائل الجاحظ که در قرن دوم هجری نگاشته شده است، آنچه درباره راه تنصیص در آثار علمای اشاعره و امامیه وجود دارد، مربوط به بعد از قرن هفتم است، و با اینکه قرآن در آیات متعددی درباره این راه اشاراتی دارد معلوم نیست چرا راه تنصیص در آثار قبل از قرن هفتم هجری مغفول واقع شده است؟ پاسخ به این سؤال از رسالت این تحقیق خارج بوده و میتواند موضوع تحقیق جداگانه ای قرار بگیرد.
ب. کسانی که راه تنصیص را مورد توجه قرار داده اند با رویکردهای مختلفی به این راه نگریسته اند. برخی مانند تفتازانی و حمصی رازی به نصوص موجود در تورات و انجیل توجه کرده و از نگاه استدلالی منطقی به تنصیص خودداری کرده اند. برعکس فیاض لاهیجی راه تنصیص را به شکل تقریبا منطقی طرح کرده و از آوردن مصادیق خودداری کرده است. رویکرد سوم که رویکرد فخر رازی و جرجانی است ـ که به احتمال قوی جرجانی این رویکرد را از فخر رازی اخذ کرده است ـ رویکرد تقسیم ثنایی نصوص و نقد آن است. رویکرد چهارم متعلق به محقق حلی است که راه تنصیص را راه جداگانه ای برای اثبات صدق مدعی نبوت ندانسته و بازگشت تنصیص را به معجزه میداند. رویکرد پنجم متعلق به جاحظ است. وی برای اثبات نبوت پیامبر اسلام6 به یکسانی احتجاجات کسانی که از ادیان مختلف و در مکانها و زمانهای مختلف به واسطه نصوص موجود در کتب مقدس، مسلمان شده اند استدلال کرده است که البته از حیث توجه به مصادیق به رویکرد اول شباهت دارد.
5. تحقیق و بررسی
راه تنصیص برای اثبات صدق مدعی نبوت از دو مقدمه تشکیل شده است:
الف) پیامبری که نبوتش ثابت شده است، بر نبوت فردی خاص شهادت میدهد، و او را به عنوان پیامبر الهی معرفی میکند.
ب) شهادت کسی که پیامبریاش ثابت شده است، حق و یقینآور است.
در درستی مقدمه دوم استدلال- با اعتقاد به عصمت پیامبران الهی- تردیدی وجود ندارد ولی صغرای استدلال از جهاتی در خور تأمل است:
الف. نبوت نبی سابق باید با دلایل مفید یقین مانند معجزه اثبات شده باشد. در این صورت اگر کسی که در اصل نبوتش اندک شبهه ای وجود دارد، به نبوت شخصی دیگر تنصیص و تصریح کند قول او مفید یقین نخواهد بود.
ب. نبوت نبی سابق نباید با نص و تصریح نبی لاحق ثابت شده باشد؛ چرا که مستلزم دور خواهد بود. به عنوان مثال اگر مسلمانان به نبوت حضرت موسی و حضرت عیسی8 تنها از طریق نص و شهادت پیامبر اسلام6 ایمان داشته باشند تنصیص حضرت موسی و حضرت عیسی8 برای اثبات نبوت پیامبر اسلام6 قابل قبول نخواهد بود. لذا باید نبوت حضرت موسی و حضرت عیسی8 از راههای دیگری غیر از نص پیامبر اسلام6 که ضمناً مفید یقین هم باشد اثبات شود تا نص حضرت موسی و حضرت عیسی8 درباره پیامبر اسلام مفید بقین باشد.
ج. نصی که میخواهد بر نبوت نبی لاحق دلالت کند باید از لحاظ صدور، برای عقل سلیم عرفی مفید اطمینان باشد؛ به نحوی که اگرچه احتمال کذب بودن آن ممکن است اما به قدری این احتمال کم باشد که عقل سلیم عرفی به آن اعتنا نمی کند. به عبارت دیگر مصون از کذب و تحریف باشد.
د. نصی که میخواهد بر نبوت نبی لاحق دلالت کند باید به لحاظ مضمون دارای ویژگیهایی باشد:
1. مبهم و مجمل نباشد؛ 2. کلی نباشد؛ 3. در آن تصریح به نبوت شده باشد؛ 4. فاقد هر خصوصیتی باشد که نص را از دلالت بر مصداق خاص خود دور میکند؛ 5. به خصوصیاتی اشاره کند که مجموع آنها اختصاص به نبی لاحق دارد و در غیر او واقع نمی شود؛ 6. نص دیگری معارض آن نباشد؛ 7. خصوصیاتی که در باره نبی لاحق ذکر میشود بیشتر باید ناظر به شخصیت حقوقی (نقش پیامبری) او باشد و کمتر به شخص حقیقی او پرداخته باشد[2].
نتیجه اینکه اگر صغرای استدلال دارای ویژگیهای پیش گفته باشد استدلال میتواند مفید اطمینان بوده و برای اثبات صدق مدعی نبوت از آن استفاده شود.
6. بررسی اشکالات
اشکال اول: فخرالدین رازی در نقد این طریق گفته است:
بنا بر ادعا، اوصاف محمد6 یا به صورت تفصیلی در تورات و انجیل آمده است؛ به این نحو که پیامبری در سال فلان، در شهر فلان، ظهور میکند که دارای اوصاف چنین و چنان است؛ و یا اوصاف او به نحو اجمال بیان شده است. هر دو فرض باطل است. فرض اول باطل است، چون ما در سراسر تورات و انجیل چنین توصیفی نمی یابیم. اگر کسی بگوید اهل کتاب تورات و انجیل را تحریف کرده اند؛ میگوییم چگونه ممکن است کتابی که در شرق و غرب عالم شهرت دارد، تحریف شده باشد همانطور که قرآن به همین دلیل تحریف نشده است. فرض دوم هم قابل قبول نیست؛ زیرا اولاً چنین توصیفی دلالت بر نبوت ندارد، بلکه تنها دلالت بر ظهور انسانی شریف و ممتاز میکند. ثانیاً بر فرض که دلالت بر نبوت داشته باشد نمی توان ثابت کرد محمد6 مصداق واقعی آن اوصاف است بلکه شاید فرد دیگری مدّ نظر بوده است (رازی: 1411، 501- 502).
از بیان ایشان استفاده میشود که نص نبی سابق تنها در صورتی نبوت نبی لاحق را اثبات میکند؛ که جزئیات نبی لاحق مانند نام، مکان و زمان بعثت و... به صورت تفصیلی بیان شود؛ به نحوی که قابل انطباق بر دیگری نباشد.
نقد و بررسی: بررسی این اشکال در ضمن نکاتی بیان میشود:
الف. ما از میان دو شق تفصیل و اجمال، شق اول را برمی گزینیم. اما بیان تفصیلی لزوما بیان نام پیامبر، سال بعثت و مکان بعثت نمی باشد تا ادعا شود که تورات و انجیل فاقد چنین بیانی هستند. چه بسا تورات و انجیل پیامبر اسلام6 را با صفات و ویژگیهای دیگری بیان کرده باشد به نحوی که هم مصداق واقعی خود را نشان دهد و هم قابل انطباق بر غیر او نباشد.
قرآن کریم ویژگیهای پیامبر اسلام6 را از زبان تورات و انجیل اینگونه گزارش میدهد: امّی بودن، آمر به معروف بودن، ناهی از منکر بودن، حلال کننده پاکیها، حرام کننده خبائث و ناپاکیها، نمازگذار بودن، شدت با کفار، مهربان بودن با مؤمنین... که از مطالعه مجموع این صفات قطع حاصل میشود که مصداق واقعی بشارتهای تورات و انجیل، پیامبر مکرم اسلام6 است.
نتیجه اینکه ملاک در اثبات نبوت نبی لاحق این است که نبی لاحق را به نحوی معرفی کند که عرف مردم بتوانند مصداق واقعی آن را پیدا کنند، حتی اگر نام او در نص ذکر نشده باشد.
ب. جوابی هم که به اشکال مستشکل داده شده است قابل تأمل است. قیاس تورات و انجیل با قرآن قیاس نادرستی است. زیرا اولین انجیل حدود نیمه قرن اول میلادی نوشته شده است (مستر هاکس: 1377،782). همچنین وجود اناجیل متعدد شورای کلیسا را بر آن داشت تا چهار انجیل مشهور فعلی را به عنوان اناجیل معتبر دانسته و مابقی را مردود اعلام کنند (خیرخواه: 1389، 85). این در حالی است که قرآن از اولین روزهای نزول مورد عشق و علاقه مسلمانان بوده و همیشه مورد توجه عامه مسلمانان قرار داشته است به نحوی که مسلمانان علاقه وافری به حفظ سوره یا سورههایی از قرآن داشتند. همین امر باعث میشد که قرآن دست نخورده مانده و از هر نقصان و تحریفی حفظ شود.
ج. فخر رازی عدم تحریف تورات و انجیل را مبنای خود قرار داده و عدم نص تفصیلی برای پیامبر اسلام را مساوی با عدم صدور آن گرفته است. در پاسخ میگوییم آنچه اکنون به نام اسفار پنجگانه تورات، و اناجیل چهارگانه به عنوان بخشی از عهد قدیم و جدید نزد اهل کتاب موجود و معروف است، تورات و انجیل اصل نازل شده بر موسی و عیسی8 نیستند، بلکه گفتارهایی هستند که بعدها، توسط عالمان یهودی و مسیحی نگارش یافتهاند، (خیرخواه: 1389، 89) قرآن کریم نیز بر این که اهل کتاب، کتاب آسمانی خود را تحریف میکردند، تصریح کرده است: }یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ{ (مائده: 41).
د. این اشکال به صغرای استدلال وارد شده است یعنی وجود مصداق تنصیص را انکار کرده است. از آنجایی که فخر رازی متعرض کبرای استدلال نشده است میتوان احتمال داد که راه تنصیص را منطقاً قبول دارد و تحقق آن را انکار کرده است.
نتیجه اینکه اولاً اشکال فخر رازی صغروی است و به صحت راه تنصیص ضرری وارد نمیکند، ثانیاً اشکالات ایشان به صغرای استدلال نیز وارد نمیباشد.
اشکال دوم: محقق حلّی راه تنصیص را به طریق اعجاز باز گردانده و گفته است:
مبحث سوم درباره آنچه به وسیله آن بر صدق مدعی نبوت استدلال میشود و آن دو امر است. معجزه و نص نبی. بنا بر تحقیق قسم دوم به قسم اول بازگشت میکند؛ چرا که آنچه که دلالت بر نبوت نبی لاحق میکند معجزه ای است که دلالت بر صدق نبی سابق کرده است. پس نبوت پیامبر دوم با معجزه ای که نبوت اول را ثابت کرده است؛ ثابت میشود. گرچه بین این دو [اثبات نبوت نبی سابق با معجزه خودش و اثبات نبوت نبی لاحق با معجزه نبی سابق] تفاوت اندکی وجود دارد (محقق حلی: 1414، 161).
حاصل اشکال این است که تنها راهی که میتواند صدق مدعی نبوت را اثبات کند معجزه است. اما معجزه گاهی بیواسطه نبوت را اثبات میکند، که این در جایی است که معجزه متعلق به شخص مدعی نبوت باشد. و گاهی معجزه با واسطه، نبوت پیامبر را اثبات میکند. این در جایی است که پیامبر صاحب معجزه به نبوت فرد دیگری تنصیص و تصریح کند. پس در واقع نبوت هر دو پیامبر با معجزه اثبات شده است، یکی بدون واسطه و دیگری با واسطه نص پیامبر صاحب معجزه.
نقد و بررسی: در پاسخ به این اشکال گفته میشود اگرچه ممکن است نبوت پیامبر سابق به وسیله معجزه اثبات شده باشد اما در راه تنصیص سخن در این نیست که نبوت پیامبر سابق با چه راهی اثبات میشود، بلکه سخن در این است که آیا نص پیامبر سابق (با قطع نظر از اینکه نبوت او از چه راهی اثبات شده است) نبوت پیامبر لاحق را اثبات میکند یا خیر. به عبارت دیگر در هیچ کدام از مقدمات برهان، مسبوق به معجزه بودن اخذ نشده است تا بگویید بازگشت راه تنصیص به راه معجزه است. شاید بتوان گفت برای صاحب اشکال خلط مفهوم و مصداق شده است. به این معنی که ممکن است در خارج نبوت پیامبر سابق (که میخواهد نبوت پیامبر لاحق را تنصیص کند) به وسیله معجزه ثابت شده باشد اما این غیر از این است که به لحاظ برهانی بازگشت راه تنصیص به راه معجزه باشد.
اشکال سوم: «بعد از هزاران سال این نقلها [اثبات نبوت از راه تنصیص] کم کم ارزش خود را از دست میدهد» (یزدی: 1387، 4: 113).
نقد و بررسی: در این بیان راه تنصیص صحیح تلقی شده است، اما گذشت زمان را علت از بین رفتن اعتبار آن دانسته است. در بررسی این اشکال باید گفت مسئله دو صورت دارد:
الف. نقلها، مفید اطمینان و یقین نیستند. در این صورت استدلال از اساس اشکال دارد و نوبت به اشکال فوق نمیرسد. این شق از محل بحث خارج است.
ب. نقلها مفید یقین و اطمینان عرفی است. این چنین نقلی با گذشت زمان- هرچند زمان طولانی- از ارزش نمی افتد و همچنان مفید اطمینان است. شاهد ادعای ما روایات متواتر و مستفیض مانند حدیث ثقلین است که حتی اگر هزاران سال هم از زمان نقل آنها بگذرد همچنان مفید اطمینان بوده و ارزش خود را از دست نمی دهد.
بنابراین، صرف گذشت زمان از ارزش نص پیامبر سابق نمی کاهد، مگر اینکه به لحاظ سند یا تحریف مضمون دارای اشکال باشد. لذا این اشکال وارد نیست.
7. گستره حجیت استدلال
یکی از مسایلی که باید در هر استدلال مورد توجه قرار گیرد، گستره حجیت و دلالت استدلال است. استاد مصباح یزدی درباره گستره حجیت راه تنصیص میفرمایند: «این راه هم اختصاص به مردمی دارد که پیامبر دیگری را شناخته و از بشارت و تأیید وی اطلاع یافته باشند و طبعاً درباره نخستین پیامبر هم موردی نخواهد داشت» (یزدی: 1377، 220).
بنابراین راه تنصیص تنها برای گروهی کارائی دارد که پیامبر سابق را به نبوت شناخته و از بشارتهای او با خبر باشند، در نتیجه راه تنصیص برای سه گروه از مردم کارایی ندارد:
الف. مؤمنین به حضرت آدم که قبل از او پیامبری نبوده است تا درباره نبوت ایشان نصی وجود داشته باشد، به عبارت دیگر سالبه به انتفاء موضوع است.
ب. فرد یا افراد مشرک و کافری که هرگز پیامبری را نشناخته اند تا بخواهند از نص و معرفی او برای اثبات نبوت شخص دیگری استفاده کنند. به عبارت دیگر کسانی که بخواهند برای اولین بار یک دین الهی را بپذیرند و به نبوت پیامبری ایمان بیاورند نمی توانند از راه تنصیص برای اثبات نبوت پیامبر استفاده کنند و باید نبوت پیامبر را با اعجاز یا راهی غیر از راه تنصیص اثبات کنند.
ج. کسانی که پیامبر سابق را شناخته و به نبوت او ایمان و اعتقاد دارند اما به هر دلیلی از بشارتهای او درباره پیامبر لاحق اطلاع پیدا نکرده اند.
ایشان در جای دیگر سخن دیگری دارند که قابل توجه است. ایشان میفرمایند:
این بشارتهایی که قبلاً مردم میدادند و بعضی از مردم هم آنها را تصدیق میکردند حجت را بر دیگران هم تمام میکند، یعنی وقتی کسانی آمدند و گفتند در فلان وقت از فلان طایفه کسی با این خصوصیات مبعوث میشود تحقق این وعده شاهد براین است که هم کتابهای سابق راست بود که چنین بشارتی را داده اند و هم این پیامبر در ادعای رسالت خویش صادق است، پس با آن بشارتهایی که اهل کتاب برای مردم نقل میکردند و بعد هم بعضی ازآنها تصدیق کردند حجت بر دیگران هم تمام میشود (مصباح یزدی: 1392، 114).
اگر منظور ایشان از اتمام حجت این باشد که نبوت پیامبر لاحق از راه تحقق بشارتها ثابت میشود، قابل قبول نیست؛ زیرا این احتمال وجود دارد متنبی با شنیدن نشانهها و بشارتها به دروغ خود را پیامبر موعود معرفی کرده باشد. در این حال باز بر مردم واجب است که از یکی از راههای اطمینان بخش، ادعای نبوت وی را راستی آزمایی کنند. تحقق وعدهها، نبوت پیامبر سابق را نیز اثبات نمی کند زیرا ملازمه ای بین إخبار از آینده و اثبات مقام نبوت وجود ندارد.
اما معنای صحیحی را نیز میتوان از سخن ایشان استفاده کرد و آن اینکه معنای اتمام حجت این باشد که با تحقق بشارتها این تکلیف برای مردم منجّز میشود که در دلایل و نشانههای مدعی نبوت مطالعه کنند و نسبت به آن بی تفاوت نباشند. پس گستره راه تنصیص همان است که در بالا گذشت.
8. نتیجه پژوهش و بیان قول مختار
برای اظهار نظر درباره راه تنصیص باید میان مقام ثبوت و اثبات جدا کرد. در مقام ثبوت و نفس الامر نص نبی سابق اگر دارای شرایطی که در پیش گفته شد، مانند یقین به نبوت نبی سابق، اطمینان از اصل صدور نص، خالی بودن مضمون نص از اجمال، ابهام و کلی گویی و... باشد میتواند مفید اطمینان بوده و نبوت پیامبر لاحق را اثبات کند و اشکالات وارد شده بر این استدلال صحیح نمی باشد.
و در مقام اثبات، اگر تأیید قرآن و کلمات معصومین( نباشد؛ نبوت هیچ یک از پیامبران گذشته قابل اثبات نمی باشد؛ زیرا نه معجزاتشان در حال حاضر تحقق خارجی دارند که بتوان از راه معجزه نبوت ایشان را اثبات کرد و نه کتاب آسمانی دست نخورده ای از ایشان باقی مانده تا بتوان از راه مطالعه مضمون دعوت، به پیامبری ایشان اذعان و تصدیق داشت، و نه حتی تاریخ مستندی از ابعاد مختلف زندگی آنها موجود است.
استاد شهید مرتضی مطهری درباره تاریخ انبیاء گذشته میفرمایند:
حضرت عیسى- که نزدیکترین پیغمبر از پیغمبران بزرگ صاحب شریعت به ماست- اگر تأیید قرآن از او نبود که مسلمانان عالم، عیسى را به حکم قرآن یک پیغمبر حقیقى و الهى دانستهاند، اصلاً عیسى را در دنیا نمىشد اثبات و تأیید کرد. خود مسیحیها از جنبه تاریخى اصلاً اعتقاد ندارند به تاریخ میلادى که مثلاً مىگویند از تاریخ میلاد حضرت مسیح 1975 سال گذشته است؛ یک حرف قراردادى است نه حقیقى ... عدهاى از مسیحیهاى جغرافیایى- نه مسیحىاى که ایمانى هم به مسیح داشته باشد- اساساً مىگویند: آیا مسیحى در دنیا وجود داشته یا مسیح یک شخصیت افسانهاى است و او را ساختهاند؟ اصلاً در وجود مسیح شک مىکنند (مطهری: 1378، 16: 44).
لذا از آنجایی که نبوت انبیاء گذشته بدون استناد به متون اسلامی قابل اثبات نمی باشد، نمی توان برای اثبات نبوت پیامبر اسلام6 از راه تنصیص بهره برد.
اگر بخواهیم نبوت پیامبران گذشته را از راه استناد به قرآن و روایات اثبات کنیم، استدلال ما دچار دور خواهد بود، زیرا میخواهیم نبوت پیامبر اسلام6 را به وسیله نص انبیاء گذشته اثبات کنیم که منوط به این است که نبوت انبیاء گذشته از قبل اثبات شده باشد؛ در حالیکه نبوت پیامبران سابق را به وسیله نص نبی لاحق اثبات کرده ایم که دور خواهد بود.
البته ممکن است مطالبی در تورات و انجیل یافت شود که قابل انطباق بر پیامبر اسلام6 باشد. این مطالب میتواند به عنوان قرینه و شاهد در راه جمع قرائن و شواهد مورد استفاده قرار گیرند و یا در مقام جدل از آنها استفاده شود، ولی ارزش استدلالی ندارند.
فهرست منابع