نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
ابن تیمیه و وهابیان علم پیامبر اکرم6 به منافقان را انکار کردهاند. ابن تیمیه در رد علامه حلی) که در بیان فضایل امیرمؤمنان%، این حدیث را از پیامبر گرامی اسلام6 نقل کرده است: «او فاروق امت من است که حق و باطل را از هم جدا میکند» (حلی: 1379، 74)؛ میگوید: «اگر منظور حلی) این است که علی% مؤمنان و منافقان را از یکدیگر تشخیص میداد، این کار از هیچ بشری حتی پیامبران نیز ساخته نیست؛ زیرا خداوند درباره پیامبرش فرمود: }وَمِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ{ (توبه: 101). بنابراین وقتی پیامبر6 منافقان مدینه و اطراف مدینه را نمیشناسد، پس دیگران چگونه میتوانند بشناسند؟! (ابن تیمیه: 1406، 4: 290)
وی افزون بر این، در موارد دیگر نیز این پندار باطل خود را تکرار کرده است؛ از جمله در «جامع المسائل» میگوید: «هنگامی که تشخیص مؤمنان از منافقان برای بهترین پیامبر6 ممکن نیست، به طریق اولی برای سایران ممکن نخواهد بود».( ابن تیمیه: 1422، 2: 65؛ الرد علی الشاذلی:16) وهابیان نیز به پیروی از ابن تیمیه، سخن یاد شده را تکرار کردهاند. (أبابطین: 240).
دلایل بطلان ادعای وهابیان
این ادعا که ابن تیمیه و وهابیان با تمسک به آیه 101 سوره توبه، آن را مطرح کردهاند عقیدهای باطل است. زیرا با استناد به آیات و روایات فراوان، پیامبر اکرم6 نه تنها به اذن خدای متعال به گفتار و کردار منافقان مدینه و اطراف آن بهطور کامل آگاهی داشت، بلکه آنان را با نام و نشان نیز میشناخت.
1) آیات
در اینجا نخست بعضی از آیات که به صراحت، بر علم پیامبر6 به اعمال، گفتار و اشخاص منافقان دلالت دارد، از جمله آیهای که ابن تیمیه و وهابیان به آن تمسک کردهاند را بررسی میکنیم، و سپس به احادیثی در این زمینه اشاره میکنیم.
یک: آیه 101 سوره توبه
خداوند میفرماید:
}وَ مِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ{ (توبه:101).
و از [میان] اعراب بادیهنشین که اطراف شمایند، جمعی منافقاند و از اهل مدینه [نیز]، گروهی سخت به نفاق پایبندند. تو آنها را نمیشناسی. ولی ما آنها را میشناسیم.
ابن تیمیه و وهابیان با استناد به این آیه شریفه، علم پیامبر6 به تمامی منافقان را به طور مطلق انکار میکنند؛ درحالیکه نه از این آیه و نه از سایر آیات قرآن، چنین مطلبی استفاده نمیشود. بلکه نهایت چیزی که بعضی مفسران از ظاهر این آیه برداشت کردهاند، این است که پیامبر6 تا زمان نزول آیه شریفه، از نفاق برخی از منافقان آگاه نبود و این عدم آگاهی هم به این سبب بود که افراد یاد شده در پوشاندن نفاق خود بسیار مهارت داشتند. (الخازن: 1415، 2: 400)
اما مسئله درباره سایر منافقان چنین نبود. بلکه به تصریح آیات قرآن، پیامبر اکرم6 از همان آغاز رسالت، برخی از منافقان را از لحن گفتارشان: }وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ{ ( محمد: 30) و برخی را از نحوه نماز خواندنشان میشناخت: }وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کسَالَى{ ( نساء: 142). چنانکه برخی را نیز از سرپیچی آنان از دستورهای حضرت6 و عدم حضور در جنگها و غزوات میشناخت.
بنابراین تنها یک گروه اندک از منافقان به سبب شدت مکر و پنهانکاریشان تا مدتی از دید پیامبر ـ به حسب علم ظاهر ـ مخفی مانده بودند؛ (الماتریدی: 1426، 5: 462) اما همانها را نیز خدای متعال پس از نزول آیه یاد شده، مانند سایر منافقان به پیامبر6 شناساند.
طبری از ابن عباس نقل میکند پیامبر6 پس از نزول آیه یاد شده، در خطبه نماز جمعه، منافقان مورد نظر را صدا زد و فرمود:
اخرج یا فلان فإنک منافق. اخرج یا فلان فإنک منافق فأخرج من المسجد ناسًا منهم؛ شما و شما و شما از مسجد بیرون روید؛ زیرا منافقید. به این ترتیب، تعدادی را از مسجد بیرون کرد. (طبری: 1420، 14: 441)
طبری در ادامه آورده است:
اتفاقاً در همین هنگام، عمر نیز به سمت مسجد میآمد. وقتی آنان را بیرون مسجد دید، از حیا خودش را از آنان پنهان کرد؛ چون پنداشت که نماز تمام شده و او به نماز نرسیده است و از اتفاقات داخل مسجد خبر نداشت. وقتی عمر وارد مسجد شد، یکی از مسلمانان فریاد زد: ای عمر! بشارت! خدای متعال منافقان را رسوا کرد و عذاب اول ـ که وعده داده شده بود ـ درباره آنان تحقق یافت. (طبری: 1420، 14: 441 و 442؛ ابن عاشور:1422، 5: 87؛ نیشابوری: 1430، 11: 29) منظور او از عذاب اول، اشاره به وعده الهی است که در ادامه آیه مورد بحث، آمده است: }سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظیمٍ{؛ «ما آنان را دو بار [در دنیا] عذاب میکنیم».
طبری افزون بر بیان این جریان، از ابیمالک نیز روایت کرده است که پیامبر6 پیوسته در خطبههای نماز جریان نفاق را یادآوری میکرد و منافقان را شکنجه [روحی] میداد:
«کان رسول الله6 یخطب فیذکر المنافقین، فیعذبهم بلسانه». (طبری: 1420، 14: 442)
غیر از ابن عباس، انس بن مالک نیز جریان اخراج منافقان از مسجد را گزارش کرده است. (فخر رازی: 1420، 16: 131) چنانکه افزون بر مفسران، بزرگان دیگری نیز از علمای اهل سنت این واقعه را حکایت کردهاند؛ مانند: طبرانی در المعجم الأوسط و نورالدین هیثمی در مجمع الزوائد. (طبرانی: بی تا، 1: 131؛ الهیثمی: 1414، 7: 34)
دو: آیه 30 سوره محمد6
آیه دیگری که شناخت پیامبر6 نسب به منافقین را اثبات میکند، آیه 30 سوره شریفه محمد6 است:
}وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیناکهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکمْ{.
و اگر ما بخواهیم، آنها را به تو نشان میدهیم تا آنان را با قیافههایشان بشناسی؛ هرچند [هماکنون نیز] میتوانی آنها را از طرز سخن گفتنشان بشناسی و خداوند اعمال شما را میداند!
راغب در المفردات مینویسد:
«کلمه «لحن» در آیه شریفه، به معنای سربسته حرف زدن و بهطور کنایی سخن گفتن است». (الراغب الاصفهانی: بی تا، 739)
بسیاری از مفسران اهل سنت از انس بن مالک نقل کردهاند که بعد از نزول آیه یاد شده، هیچیک از منافقان برای پیامبر6 ناشناخته نبودند. بلکه حضرت آنان را از طریق سیمایشان و از لحن سخن گفتنشان میشناخت: «مَا خَفِی عَلَى رَسُولِ اللهِ6 بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیةِ شَیءٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ، کانَ یَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ. َلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ، فِی مَعْنَاهُ وَمَقْصِدِهِ». (الخازن: 1415، 4: 149؛ التفسیر الوسیط: 9، 970؛ ابن الفراء: 1420، 4: 218؛ الزمخشری: 1407، 4: 327؛ القرطبی: 1964، 16: 252)
سه: آیه 84 سوره توبه
خداوند در آیهای دیگر میفرماید:
}وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ{ (توبه:84)
هرگز بر مرده هیچیک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، [برای دعا و طلب آمرزش] نایست؛ چراکه آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالی که فاسق بودند، از دنیا رفتند.
در این آیه شریفه، خدای متعال از پیامبر گرامیاش میخواهد که بر منافقانی که از دنیا میروند، نماز نخواند و بر سر قبر آنان نیز برای دعا حاضر نشود! حال سؤال این است اگر پیامبر6 منافقان را با نام و نشان نمیشناخته، چگونه میتوانست به این آیه عمل کند؟! اگر بر فرض بپذیریم که پیامبر6 منافقان را با نام و نشان نمیشناخته است، آیا در این صورت، تکلیف خدای متعال به نماز نخواندن بر منافقان، فرمانی لغو نخواهد بود؟!
بر خلاف ادعای ابن تیمیه و وهابیان که شناخت منافقان را حتی از پیامبران نفی میکنند، حق این است که نه تنها پیامبر اکرم6 منافقان را میشناخت، بلکه به اذعان علمای اهل سنت، صحابه نیز آنان را میشناختند. چنانکه در متون روایی معتبر اهل سنت از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است که وقتی عبدالله بن ابی از دنیا رفت پیامبر اکرم6 تصمیم گرفت بر او نماز بخواند اما عمر بن خطاب مانع شد و عرض کرد: آیا خدای متعال شما را از نماز بر منافقان نهی نفرمود؟! (النیشابوری: بی تا، 2: 76، همو: بی تا، 4: 1865، الطبری: 1420، 14: 406)[1]
چهار: آیه 88 سوره نساء
خداوند در آیهای دیگر به دو دستگی درباره منافقان اشاره میکند و میفرماید:
}فَمَا لَکمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَینِ وَاللَّهُ أَرْکسَهُمْ بِمَا کسَبُوا{ (نساء: 88)
چرا درباره منافقان، دو دسته شدهاید؟! درحالیکه خداوند بهسبب اعمالشان، [افکار] آنها را کاملًا وارونه کرده است!
چنانکه ملاحظه میشود، آیه شریفه به وضوح دلالت بر این دارد که مسلمانان در باره نحوه برخورد با منافقان اختلافنظر داشتند، برخی موافق پیکار با منافقان بودند و برخی جنگ با آنان را جایز نمی دانستند. هم چنین در آیه بعد خدای متعال دستور اکید میدهد که مسلمانان از ارتباط دوستانه با منافقان و هرگونه یاری گرفتن از آنها بپرهیزند: }فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ... وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا{ (نساء: 89)، در حالی که تا افراد منافق در جامعه برای عموم مسلمانان شناخته شده نباشند، سرزنش مسلمانان از اختلاف نظر درباره آنها و هم چنین فرمان خدای متعال به قطع ارتباط با آنان، بیمعناست.
پنج: آیه 140 سوره نساء
خداوند در آیهای دیگر مسلمانان را از همنشینی با منافقان نهی میکند و میفرماید:
}وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیکمْ فِی الْکتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ إِنَّکمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا{ (نساء: 140).
و خداوند [این حکم را] در قرآن بر شما نازل کرد که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا میکنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند؛ وگرنه، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، همگی منافقان و کافران را در دوزخ جمع میکند.
درباره شأن نزول آیه شریفه آمده است که احبار یهود، مجالسی در مدینه ترتیب میدادند و آیات قرآن را مسخره میکردند. برخی از منافقان نیز در مجالس آنان شرکت میکردند. چنان که آمده است: «وکان المنافقون یجلسون إلیهم ویخوضون معهم فی الاستهزاء بالقرآن». اینجا بود که خدای متعال، مؤمنان را از همراهی و شرکت در جلسات آنان نهی فرمود. (الخازن: 1415، 1: 438؛ القِنَّوجی: 1412، 3: 268)
با توجه به این که مجالس یاد شده، آن هم در شهر کوچکی مانند مدینه، مجالس محدودی بوده و شرکتکنندگان آن نیز افراد مشخصی بودهاند، از این رو شناسایی منافقان نباید برای مسلمانان امر دشواری بوده باشد، و الا چنان که ذیل آیه قبل نیز اشاره شد، مستلزم تکلیف به امر فوق طاقت است که آن هم از خدای متعال محال است.
افزون بر آیات یاد شده، آیات بسیار دیگری نیز در معرفی و سرزنش منافقان و وظیفه مسلمانان نسبت به آنان نازل شده است که به لحاظ رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر میشود. (ر.ک: آل عمران: 166 ـ 168؛ التوبه: 74، 84 و 107)
2) احادیث
براساس احادیث نیز منافقان نه تنها برای پیامبر6 بلکه برای صحابه، شناخته شده بودند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
یک: واقعه عقبه
یکی دیگر از اتفاقات تأسفبار عصر رسالت، توطئه ترور پیامبر اکرم6 است که برخی از منافقان درصدد اجرای آن بودند که با عنایت خدای متعال موفق نشدند. درباره این حادثه غمبار که به «واقعه عقبه» معروف است، روایاتی از پیامبر اکرم6 در منابع معتبر اهل سنت آمده است؛ روایاتی که در بعضی از آنها حتی نام منافقان شرکتکننده در طرح ترور نیز به چشم میخورد. در اینجا برای آشنایی اجمالی با اصل واقعه، نخست خلاصه داستان را میآوریم، و سپس بعضی از احادیث مربوط به آن واقعه را بررسی مینماییم.
حلبی در کتاب «السیره»، ابن کثیر در «البدایة و النهایة»، احمد بن حنبل در «مسند»، هیثمی در «مجمع الزوائد»، شیخ صدوق در «الخصال»، ابن بطریق در «عمدة عیون»، سید بن طاووس در «سعد السعود» و دیگر مورخان سنی و شیعه با مختصر اختلافی از حذیفة بن یمان و دیگران روایت کردهاند که گروهی از منافقان، توطئه کردند تا در مراجعت از جنگ تبوک، پیغمبر اسلام6 را ترور کنند؛ به این ترتیب که در یکی از گردنههایی که سر راه است، شتر آن حضرت را رم دهند تا رسول خدا6 را به دره افکند.
در بسیاری از روایات است که آنها دوازده نفر بودند؛ هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه. به هر ترتیب، آنان تصمیم خود را برای این کار قطعی کردند. اما خدای متعال به وسیله جبرئیل% جریان توطئه آنها را به اطلاع رسول خدا6 رسانید و پیامبر اکرم6 چون به گردنه رسید، به لشکریان دستور داد هر که میخواهد از وسط بیابان عبور کند- چون بیابان وسیع بودـ ولی خود آن حضرت، مسیرش را از بالای دره قرار داد و عمار بن یاسر را مأمور کرد تا مهار شتر را از جلو بکشد و به حذیفه نیز دستور داد از پشت سر شتر بیاید.
شبهنگام بود و رسول خدا6تا بالای دره آمده بود. منافقانی که قبلاً خود را آماده کرده بودند تا نقشه خود را عملی سازند، جلوتر خود را به اطراف آن گردنه رساندند و برای آنکه شناخته نشوند، سر و صورت خود را با پارچهای بسته بودند. همین که شتر به بالای گردنه رسید، چند تن از آنها از پشتسر، خود را به شتر پیامبر رساندند. در این هنگام رسول خدا6 به آنها نهیبی زد و به حذیفه فرمود: «با عصایی که در دست داری، به روی شترانشان بزن». حذیفه پیش رفت و عصای خود را به روی شتران آنها زد و آنان چون فهمیدند پیغمبر خدا6 از طریق وحی از توطئه آنها با خبر شده است، دچار وحشت و رعب شدند و درنگ را جایز ندانستند و گریختند.
چون حذیفه بازگشت، پیغمبر6 از او پرسید: «آنها را شناختی؟». عرض کرد: شترانشان را شناختم که یکی از آنها شتر فلانی و آن دیگر، شتر فلان کس بود. ولی خود آنها سر و صورتشان بسته بود و در تاریکی شب گریختند و من آنها را نشناختم!...». حذیفه عرض کرد: «ای رسول خدا! آیا دستور نمیدهی گردن آنها را بزنند؟» فرمود: «خوش ندارم که مردم بگویند: محمد شمشیر میان اصحاب و یاران خود نهاده است»!. (الحلبی: 1427، 3: 202؛ ابن کثیر: 1408، 5: 26؛ الشیبانی: 1421، 39: 210؛ الهیثمی: 1414، 1: 110؛ الخصال: 1362، 2: 499؛ عمدة عیون: 1407، 341؛ سعد السعود: بیتا، 135)
این خلاصهای از اصل ماجرا بود که بیان شد و اینک به بعضی از روایات پیرامون آن اشاره میکنیم:
پیامبر گرامی اسلام6 فرمود:
«فِی أُمَّتِی اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا لَا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَلَا یجِدُونَ رِیحَهَا، حَتَّى یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ ثَمَانِیةٌ مِنْهُمْ تَکفِیکهُمُ الدُّبَیلَةُ، سِرَاجٌ مِنْ نَارٍ یظْهَرُ فِی أَکتَافِهِمْ حَتَّى ینْجُمَ فِی صُدُورِهِمْ». (صحیح مسلم: 1419، 4: 2143؛ الشیبانی: 1421، 31: 181)
در امت من، دوازده منافق است که آنان هیچگاه وارد بهشت نخواهند شد و بوی آن را استشمام نخواهند کرد؛ مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! «دبیله»،[2] شر هشت نفر از آنان را از شما کفایت خواهد کرد... .
طبرانی در «المعجم الکبیر» از این افراد با عنوان «اسامی اصحاب عقبه» یاد کرده و نوشته است:
زبیر بن بکّار میگوید اسامی اصحاب عقبه از این قرار است: «مُعْتِبُ بْنُ قُشَیرِ بْنِ مُلَیلٍ... وَدِیعَةُ بْنُ ثَابِتِ بْنِ عَمْرِو،... جِدُّ بْنُ عبدالله بْنِ نَبِیلِ،... الْحَارِثُ بْنُ یزِیدَ الطَّائِی،... أَوْسُ بْنُ قَیظِی،... الْجَلَّاسُ بْنُ سُوَیدِ بْنِ الصَّامِتِ،... سَعْدُ بْنُ زُرَارَةَ،.... قَیسُ بْنُ قَهْدٍ،... سُوَیدٌ، دَاعِسٌ،... قَیسُ بْنُ عَمْرِو بْنِ سَهْلٍ، زَیدُ بْنُ اللَّصِیتِ،... وَسَلَامَةُ بْنُ الْحُمَامِ». (الطبرانی: بی تا، 3: 166)
طبرانی از هریک از افراد یاد شده که نام برده است، ویژگیهای او، آیاتی که درباره او نازل شده و سخنان و فعالیتهای نفاقافکنانه او را نیز یادآور شده است که ما برای رعایت اختصار از بیان آن صرفنظر کردیم.
دو: بغض علی% معیار نفاق
روایات متعددی در متون روایی معتبر آمده است که نشان میدهد افزون بر پیامبر اکرم6، صحابه نیز منافقان را بهخوبی میشناختهاند. در این روایات آمده است که بهترین معیار صحابه برای شناخت منافقان، کینهتوزی نسبت به امیرمؤمنان علی% بوده است. در اینجا به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
جابر بن عبدالله میگوید:
«مَا کنَّا نَعْرِفُ مُنَافِقِینَا مَعْشَرَالْأَنْصَارِ إِلَّا بِبُغْضِهِمْ عَلِیا؛ (احمد بن حنبل: 1403، 2: 639؛ الطبرانی: بی تا، 4: 264) ما گروه انصار، منافقان را جز از طریق بغض و کینه به علی% نمیشناختیم».
ابوسعید خدری نیز میگوید:
«إِنْ کنَّا لَنَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ نَحْنُ مَعْشَرَ الأَنْصَارِ بِبُغْضِهِمْ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ». (سنن الترمذی: 1975، 6: 78؛ الدمیجی: 1420، 4: 2056)
در روایتی دیگر آمده است که ابوذر غفاری میگوید:
«مَا کنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ إِلَّا..... الْبُغْضِ لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِی الله عَنْهُ».( النیشابوری: 1411، 3: 139) حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث، مینویسد: «این حدیث بنابر شرط مسلم صحیح است، لکن مسلم آن را روایت نکرده است».
ابن عمر نیز میگوید:
«مَا کنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ النَّبِی ـ صَلَّى اللهَ عَلَیهِ [و آله] و سَلَّمَ ـ إِلَّا بِبُغْضِهِمْ عَلِیا». (ابن تیمیه: 1406، 4: 298)
قیس بن سعد میگوید:
«سُئِلَ عَلِی رَضِی اللهَ عَنْهُ،... عَنْ حُذَیفَةَ فَقَالَ: «کانَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِالْمُنَافِقِینَ». (النیشابوری: 1411، 3: 429) از امیرالمؤمنین علی% درباره ویژگی حذیفة بن یمانی سؤال شد. حضرت% فرمود: «او در شناخت منافقان عالمترین مردم بود».
جالب این که خود ابن تیمیه نیز در کتابهای «الایمان» و «مجموع الفتاوی»، به تخصص حذیفه در منافقشناسی اعتراف کرده است. او میگوید:
مسلمانان بر منافقانی که شناخته شده بودند، نماز نمیخواندند. سیره عمر نیز چنین بود که هرگاه کسی از دنیا میرفت، بر او نماز نمیخواند تا نخست حذیفه بر او نماز بخواند؛ زیرا حذیفه، افراد منافق را کاملاً میشناخت! (الألبانی: 1416، 169؛ ابن تیمیه: 1416، 7: 213)
سه: مسجد ضرار
به گفته ابن نجار (متوفای 643ه .ق)، و فاسی (متوفای 832ه .ق)، مسجد ضرار را منافقان و در مقابله با مسجد قبا ساختند. منافقان در این مسجد، اجتماع میکردند و به عیبجویی و تمسخر پیامبر اکرم6 میپرداختند. تعداد افراد یاد شده دوازده نفر ذکر شده است. (ابن النجار: بی تا، 1: 129؛ احمد الفارسی: 1421، 2: 445)
طبری، نزول آیه شریفه }وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَکفْراً وَتَفْرِیقاً بَینَ الْمُؤْمِنِینَ{ (توبه: 107)[3] را در همین رابطه دانسته و اسامی افراد یاد شده را چنین گفته است:
1. خِذَامُ بْنُ خَالِدٍ؛ 2. أَحَدُ بَنِی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ؛ 3. َثَعْلَبَةُ بْنُ حَاطِبٍ؛ 4. مُعَتِّبُ بْنُ قُشَیرٍ؛ 5. اَبُو حَبِیبَةَ بْنُ الأَزْعَرِ؛ 6. عباد ابن حُنَیفٍ؛ 7. جَارِیةُ بْنُ عَامِرٍ؛ 8. مُجَمِّعُ بْنُ جَارِیةَ؛ 9. زَیدُ بْنُ جَارِیةَ؛ 10. َنَبْتَلُ بن الحارث؛ 11. بِجَادُ بْنُ عُثْمَانَ؛ 12. وَدِیعَةُ بْنُ ثَابِتٍ. (الطبری: 1387، 3: 110 و 111)
3) شهید و شاهد بودن پیامبر6
آنچه تاکنون درباره منافقان و شناخته شده بودن آنان نزد پیامبر اکرم6 بیان شد، بررسی آیات و روایات از زاویه درک عموم بود. اما اگر از منظری دقیقتر به این مسئله نگریسته شود، معلوم خواهد شد که درک گستره علم پیامبر6 به عالم هستی، فوق ادراک بشر غیر معصوم است. ورود به این بحث، اگر چه مجالی وسیعتر میطلبد، اما به مناسبت، نخست بعضی از آیات و سپس فشردهای از سخنان علامه طباطبایی)را در این باره یادآور میشویم.
یکی از حقایق قرآنی که سزاوار ژرفاندیشی بیشتر است، مقام شهید و شاهد امت بودن پیامبران، بهویژه پیامبر اکرم6 است. آیات بسیاری از قرآن کریم، به طور صریح، این حقیقت را بیان میکنند: }فَکیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ، وَ جِئْنا بِک عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً{ (نساء: 41)،[4] }وَ یوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً{ (نحل: 84)،[5] }وَ یوْمَ نَبْعَثُ فی کلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِک شَهیداً عَلی هؤُلاءِ{ (نحل: 89)،[6] }وَ وُضِعَ الْکتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیینَ وَ الشُّهَداءِ{ (زمر: 69)،[7] }وَ کنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ{ (مائده: 117)،[8] }وَ یوْمَ الْقِیامَةِ یکونُ عَلَیهِمْ شَهِیداً{ (نساء: 159)،[9] }وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداء وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهیدا{ (بقره: 153)،[10] }وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقا{ (نساء: 69)،[11] و }وَ لا یمْلِک الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یعْلَمُونَ{ (زخرف: 86).[12]
افزون بر آیات پیشگفته که به طور مستقیم شاهد بودن پیامبر6 بر امت را بیان میکند، آیات دیگری نیز بر این حقیقت دلالت دارند؛ مانند آیات: }فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ{ (اعراف: 6)،[13] }وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ{ (توبه: 105)،[14] }وَ سَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُه{ (توبه: 94)،[15] }وَ أُنَبِّئُکمْ بِما تَأْکلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیوتِکمْ{ (آل عمران: 49).[16]
در توضیح آیات یاد شده، چند نکته را یادآور میشویم:
نکته اول: این آیات، صراحت و تأکید دارند که پیامبر اکرم6 به طور خاص و سایر پیامبران( و برخی از بندگان برگزیده به طور عام، از جانب خدای متعال، به مقام والای شهید و شاهد رسیدهاند.
نکته دوم: مراد از شهید و شاهد در مطلق آیات، شاهدان حقایق اعمالاند؛ نه کسانی که در میدانهای جنگ، به شرف شهادت میرسند؛ زیرا اطلاق شهید بر کسانی که در جنگ کشته میشوند، در قرآن کاربرد ندارد. (طباطبایی: 1417، 4: 407)
نکته سوم: شهادت دادن پیامبران و شهدا در روز قیامت، به معنای خبر دادن از چیزی است که انسان به آن یقین داشته باشد؛ به بیان دیگر، شهادت آنگاه معنا پیدا میکند که انسان چیزی را با چشم یا گوش، حس و معاینه کرده باشد. (الجوهری: 1407، 2: 494 و 495) ازاینرو گفتهاند شهادت، اخص از علم است.( العسکری: بی تا، 95)
بنابراین وقتی خدای متعال در آیات متعددی تأکید میفرماید که پیامبر اسلام6، دیگر پیامبران( و شهدا بر اعمال امت شهادت میدهند، این شهادت دادن مستلزم آن است که آنان بر اعمال امت اشراف داشته باشند؛ وگرنه شهادت دادن بدون اشراف، بیمعناست.
نکته چهارم: پرواضح است که حواس عادی و قوای متعلق به آن حواس، تنها میتواند شکل ظاهری اعمال را ببیند. ازاینرو شهادت ما از اعمال دیگران، تنها مربوط به ظاهر آن اعمال میشود؛ نه آنچه از حس ما غایب است؛ درحالیکه حقایق و باطن اعمال و معانی نفسانی، از قبیل کفر و ایمان و فوز و خسران و هر آنچه از حس آدمی پنهان است، احوالی درونی است که حساب و جزای پروردگار براساس آن است؛ چنانکه خداوند میفرماید: }وَ لَکنْ یؤاخِذُکمْ بِما کسَبَتْ قُلُوبُکمْ{؛ «شما را به آنچه دلهایتان مرتکب شده، مؤاخذه میکند». (بقره: 225)
پس احوال درونی انسان، چیزی نیست که هرکس بتواند آن را حتی درباره افراد معاصر خودش تشخیص داده و روز قیامت شهادت دهد؛ چه رسد به اشخاص غایب؛ مگر کسی که خدا او را بر اینگونه اسرار آگاه سازد. بیتردید چنین مقام کریمی، شأن همه امت نیست. بلکه کرامت خاصهای است برای اولیای طاهرش. (طباطبایی: 1417، 1: 220 و 221)
نکته پنجم: از برخی آیات یاد شده استفاده میشود که پیامبر اکرم6 نه تنها شاهد بر امت، بلکه شاهد بر همه شهدا نیز است؛ چنانکه خداوند میفرماید: }وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِیداً{ (بقره: 143)[17] طبق این آیه، پیامبران و سایر شهدا، تنها شاهدان بر امت خود بودهاند. اما پیامبر اکرم6 شاهد بر همه آنهاست. (طباطبایی: 1417، 1: 179)
نکته ششم: اما درباره بحث جاری، یعنی شناخت پیامبر اکرم6 از منافقان، دلالت آیه شریفه: }وَ سَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُه ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُون{ (توبه: 94)،[18]،[19] بر شاهد بودن پیامبر6 بر اعمال منافقان، صریح و واضح است؛ زیرا جمله: }ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ...{ (توبه: 94)،[20] دلالت میکند بر اینکه جمله: }وَ سَیرَى اللَّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُه{، ناظر به قبل از بعث و قیامت و مربوط به دنیاست؛ چنانکه از جمله: } ...فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُون{، این نکته فهمیده میشود که منافقان تنها در روز قیامت از حقیقت اعمال خود آگاه میشوند؛ آن هم با خبر دادن خدا به ایشان. اما قبل از آن، تنها ظاهر اعمال را میبینند. (طباطبایی: 1417، 9: 379)
نکته هفتم: وقتی خدای متعال، علم منافقان را به حقایق اعمالشان، به روز قیامت منحصر فرمود و نیز فرمود که خدا و رسولش، قبل از روز قیامت و در همین دنیا، اعمال منافقان را میبینند، میفهمیم که منظور از آن، دیدن حقیقت اعمال منافقان است. (همان)
بنابراین با استناد به صریح آیات بیشمار و روایات فراوان[21] و بر خلاف پندار ابن تیمیه و پیروان او، پیامبر اکرم6 منافقان را با تمام مشخصاتشان میشناخت و از حقایق اعمالشان آگاهی داشت. بلکه اصحاب ایشان نیز منافقان را میشناختند؛ چنانکه اعتراف خود ابن تیمیه به منافقشناس بودن حذیفه را ملاحظه کردیم.
فهرست منابع
[1]. گزارش جریان یاد شده و استناد آن به تفسیر طبری، صحیح بخاری و صحیح مسلم، از باب الزام مخالفین است و نظری به صحت و سقم آن نیست؛ زیرا منابع یاد شده از جمله منابعی است که افزون بر اهل سنت، ابن تیمیه و وهابیان نیز آن را قبول دارند؛ و الا علامه طباطبایی1، به صراحت، روایات نماز خواندن پیامبر6 بر عبدالله بن ابی را مردود و متناقض میداند و در اینباره مینویسد: «درباره استغفار رسول خدا6 برای عبداللَّه بن ابی و نماز خواندنش بر جنازه او، روایاتی بدون سند از طرق شیعه وارد شده است که عیاشی و قمی آنها را در تفسیر خود آوردهاند و این روایات، علاوه بر تناقضی که دارند و با خودشان تعارض و تدافع دارند، آیات قرآنی نیز بهطور روشن آنها را رد میکند» ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص366.
[2]. دبیلة: شعلهای از آتش بود که در پشت آنها آشکار شد و از سینه آنها بیرون زد و با این علامت، مقابل دیدگان اصحاب، به هلاکت رسیدند و اینگونه برای دیگران نیز یقین حاصل شد که آنها از منافقان بودند. ر.ک: شرح صحیح مسلم، جزء54، ص13.
[3]. «[گروهی دیگر از آنها] کسانیاند که مسجدی ساختند برای زیان [به مسلمانان]، و [تقویت] کفر و تفرقهافکنی میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود».
[4]. «حال آنها چگونه است؛ آن روزی که از هر امتی، شاهد و گواهی [بر اعمالشان] میآوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟».
[5]. «[به خاطر بیاورید] روزی را که از هر امتی، گواهی بر آنان برمیانگیزیم».
[6]. «[به یاد آورید] روزی را که از هر امتی، گواهی از خودشان بر آنها برمیانگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار میدهیم».
[7]. «و نامههای اعمال را پیش مینهند و پیامبران و گواهان را حاضر میسازند».
[8]. «و تا زمانی که میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم».
[9]. «[حضرت مسیح] روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود».
[10]. «و ما شما را اینچنین امتی وسط قرار دادیم؛ تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد».
[11]. «و کسانی که خدا و این پیامبر را اطاعت کنند، کسانی خواهند بود که همدم انبیا و صدیقان و شهدا و صالحاناند که خداوند انعامشان کرده است و چه نیکو رفیقانی».
[12]. «و معبودهایی که به جای خدا عبادت میکنند، مالک شفاعت ایشان نیستند. تنها کسانی میتوانند شفاعت کنند که به دین حق، شهادت داده، عالم به کردههای خلق بوده باشند».
[13]. «به یقین، [هم] از کسانی که پیامبران به سوی آنها فرستاده شدند، سؤال خواهیم کرد [و هم] از پیامبران سؤال میکنیم».
[14]. «و بگو: هرچه خواهید بکنید که به زودی کردارتان را خدا و فرستاده او و مؤمنان [گواهان اعمالتان در دنیا] میبینند».
[15]. «و به زودی، خدا و رسولش، نفاق شما را به دیدهها آشکار میسازد».
[16]. «و بدانچه در خانههایتان میخورید و ذخیره می کنید، خبر میدهم».
[17]. «و ما شما را اینچنین امتی وسط قرار دادیم؛ تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد».
[18]. «خدا و رسولش، اعمال شما را میبینند. سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده میشوید و او شما را به آنچه انجام میدادید، آگاه میکند».
[19]. گفتنی است در آیه 105 سوره توبه نیز مضمون این آیه آمده است؛ با این تفاوت که در آنجا، شهید بودن مؤمنان نیز اضافه شده است، علامه طباطبایی1 ذیل آیه یاد شده و ذیل آیه 143 سوره بقره و ذیل آیه 69 سوره نساء، به طور مستدل و مبسوط ثابت کرده است که منظور از مؤمنانی که شاهد اعمالاند اولیای خاص الهیاند؛ نه عموم مؤمنان. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، صص298 و 321.
[20]. «آنگاه بهسوی دانای غیب و شهادت بازمیگردید. پس شما را به آنچه میکردید، خبر میدهد».
[21]. گفتنی است روایات فراوانی در منابع شیعه، شاهد بودن پیامبر اکرم6 و ائمه اهل بیت( را بر امت، بیان کردهاند. اما در اینجا، به لحاظ رعایت اختصار، از بیان آنها خودداری کردیم. برای آگاهی بیشتر ر.ک: اصول کافی، ج1، کتاب الحجّه، باب عرض الأعمال علی النبی و الأئمّه، صص219 و220، أحادیث1 ـ 4 و وسائل الشّیعه، ج16، کتاب جهاد النّفس، باب وجوب الحذر من عرض العمل علی الله و رسوله و الأئمّه، أحادیث 1ـ 25.