نقد و بررسی سندی و دلالی حدیث «صحابی کالنجوم»

نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

نویسنده

چکیده

حدیث أصحابی کالنجوم بیان‎گر تشبیه صحابه پیامبر به ستارگان، و متضمن هدایت یافتن مسلمانان در صورت اقتدا و پیروی از آنان است. در برخی از منابع اهل سنت از این حدیث برای موضوعاتی همانند: اثبات مرجعیت صحابه، تزکیه و پاک انگاشتن همه صحابه، الگو بودن همه صحابه، عدالت همه آنان، جواز تقلید از صحابه و ... استفاده شده است. با بررسی اسناد این حدیث روشن می‌شود که نه تنها صدور آن مورد اطمینان نمی‌باشد بلکه بسیاری از علما و رجالیون اهل سنت آن را روایتی جعلی و بی ارزش می‌دانند، علاوه بر این مدلول آن نیز غیر قابل پذیرش بوده و با آیات قرآن و دیگر روایات وارده از رسول الله6 درباره برخی از صحابه تعارض دارد. البته روایات دیگری شبیه به این روایت وجود دارد که پیامبر اکرم6 اهل بیت خود را به ستارگان تشبیه کرده و آنان را عامل هدایت امت معرفی کرده‎اند، که به نظر می‌رسد حدیث أصحابی کالنجوم برای تقابل با این روایات جعل شده است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

از جمله روایاتی که در بسیاری از متون حدیثی، تفسیری، اصولی، فقهی و ... اهل سنت نقل شده و سنگ بنای بسیاری از مباحث علمی آنان در زمینه های مختلف- همانند: اثبات مرجعیت صحابه، تزکیه و پاک انگاشتن همه صحابه، الگو بودن همه صحابه، عدالت همه آنان، جواز تقلید از صحابه و ...- می‌باشد، روایت «اصحابی کالنجوم» است. مضمون این حدیث با عبارات گوناگونی نقل شده، مانند: «إن أصحابی بمنزلة النجوم فی السماء، فأیّما أخذتم به اهتدیتم» (مناوی: 1415، 1: 271؛ عجلونی: 1408، 1: 64؛ ابن عساکر: 1415، 22: 359)، و مانند «مثل أصحابی مثل النجوم، من اقتدی بشیءٍ منها اهتدی» (قضاعی: 1405، 2: 275؛ جرجانی: 1409، 2: 376؛ ابن قدامه: 1418، 3: 351؛ سیوطی: 1320، 2: 266؛ بهوتی: 1418، 2: 538). تفاوت‌های اندکی که در نقل عبارات و الفاظ «حدیث نجوم» دیده می‌شود تغییری در معنا و مفاد آن ایجاد نمی‌کند. عبارت: «مثل أصحابی مثل النجوم، من اقتدی بشیءٍ منها اهتدی» مشهورترین نقل حدیث نجوم است. این حدیث- که از آن به حدیث اقتدا و اهتدا هم تعبیر می‌شود- مهم‌ترین دلیل برای حجیت بخشی به سخن و سیره صحابه و قابل تمسک بودن برداشت آنان از سخنان و سیره پیامبر گرامی اسلام6 در میان اهل سنت می‌باشد. با توجه به اهمیت این موضوع، این حدیث در دو بخش، یکی متن و سند حدیث و دیگری دلالت حدیث، مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌گیرد.

بررسی سند حدیث

حدیث اقتدا و اهتدا را شش نفر از صحابه از پیامبر گرامی اسلام6 نقل کرده‎اند: عبدالله ابن عمر، ابوهریره، عمر بن خطاب، ابن عباس، جابر و انس بن مالک. طرق نقل حدیث از صحابه مزبور بدین شرح است:

طریق عبد الله بن عمر: عبدالحمید بن حُمید )م 249 ق( می‌نویسد: احمد بن یونس، از ابو شهاب، از حمزه جزری، از نافع، از ابن عمر نقل می‌کند که پیامبر6 فرمود: «مثل أصحابی مثل النجوم یهتدى به فأیهم أخذتم بقوله اهتدیتم» مثل اصحاب من مثل ستارگان است، به سخن هر یک از آنها عمل کنید هدایت یافته اید. (ابن حمید: 1408، 251؛ نوری: بی تا، 10: 290) و با اندکی تفاوت از او نقل شده که «إنما أصحابی بمنزلۀ النجوم، فأیهم أخذتم بقوله اهتدیتم» همانا اصحاب من به منزله ستارگان هستند به سخن هر یک از آنها عمل کنید هدایت یافته‎اید (ابن بطۀ عکبری: 1415، 2: 219).

طریق ابوهریره: ابن حجر عسقلانی )م 852 ق( می‌نویسد: ... جعفر بن عبدالواحد، از وهب بن جریر بن حازم، از پدرش، از ابوصالح، از ابوهریره، از پیامبر6 نقل می‌کند که فرمود: «مثل أصحابی مثل النجوم، من اقتدى بشیء منها اهتدى» مثل اصحاب من مثل ستارگان است، هر کس به چیزی از آن‎ها اقتدا کند، هدایت یافته است (ابن حجرعسقلانی: 1372، 1: 254).

طریق عمر بن خطاب: ابن بطه )م 387 ق( می‌نویسد: ابوصالح محمد بن احمد بن ثابت، از ابوالاحوص، و نیز حسین بن صفوان برذعی، از ابواسماعیل محمد بن اسماعیل سلمی، از نعیم بن حماد، از عبدالرحمن بن زید عمی، از پدرش، از سعید بن مسیب، از عمر بن خطاب نقل می‌کند که پیامبر6 فرمود: «سألت ربی عزّ و جلّ فیما یختلف فیه أصحابی من بعدی، قال: فقال لی: یا محمد إنّ أصحابک عندی بمنزلۀ النجوم فی السماء بعضها أضوأ من بعض، فمن أخذ بشیء مما هم علیه من اختلافهم فهو عندی على هدى» از پروردگارم در باره اختلاف اصحابم پس از درگذشتم سؤال کردم! به من فرمود: ای محمد، اصحابت نزد من چون ستارگان در آسمان‎اند که بعضی نورانی تر از بعضی دیگرند، پس هرکس به هر مقدار از چیزی که آنها در آن اختلاف دارند تمسک کند، پیش من هدایت یافته است (ابن بطۀ عکبری: 1415، 2: 219؛ ابن اثیر: 1420، 8: 556).

طریق ابن عباس: خطیب بغدادی (م 463 ق) نقل می‌کند: ابوبکر حیری و محمد بن یعقوب الأصم، از بکر بن سهل دمیاطی، از عمرو بن هاشم بیروتی، از سلیمان بن ابو کریمه، از جویبر، از ضحاک، از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر6 فرمود: «مهما أوتیتم من کتاب الله تعالى فالعمل به لا عذر لأحد فی ترکه، فإن لم یکن فی کتاب الله فسنّۀ منّی ماضیۀ، فإن لم تکن سنّۀ منی ماضیۀ فما قال أصحابی إنّ أصحابی بمنزلۀ النجوم فی السماء فأیها اخذتم به اهتدیتم و اختلاف أصحابی لکم رحمة» هر آنچه در قرآن یافتید، باید بدان عمل کنید و در ترک آن عذری از شما پذیرفته نیست. اگر حکمی در قرآن نبود، به آنچه در سنت بجا مانده بود ]عمل کنید[ و اگر در سنت هم نبود، هر آنچه اصحابم می‌گویند ]معتبر است[؛ زیرا اینان همانند ستارگان در آسمان‌اند، به سخن هر کدام تمسک کنید، هدایت یافته اید؛ چرا که اختلاف اصحاب من برای شما رحمت است (خطیب بغدادی: بی تا، 1: 116). ابن بطه در طریقی دیگر می‌نویسد: ابویوسف یعقوب بن یوسف، از ابویحیى زکریا بن یحیى ساجی، از موسى بن اسحاق انواری، از احمد بن یونس، از ابوشهاب، از حمزة بن ابوحمزه، از عمرو بن دینار، از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر6 فرمود: «إنّما أصحابی کالنجوم، فبأیّهم اقتدیتم اهتدیتم» اصحاب من مانند ستارگان‌اند که به هر کدامشان اقتدا کنید، هدایت شده اید (ابن بطۀ عکبری: 1415، 2: 220).

طریق جابر: زیلعی از دارقطنی نقل می‌کند که او در کتاب غرائب مالک می‌نویسد: اسماعیل بن یحیى عیسی، از حسن بن مهدی بن عبده مروزی، از ابوالحسن محمد بن احمد سکری، از ابویحیى بکر بن عیسى مروزی، از جمیل بن یزید، از مالک بن انس، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جابر نقل می‌کند که پیامبر6 فرمود: «إنما مثل أصحابی مثل النجوم من أخذ بنجم منها اهتدى» مثل اصحاب من مثل ستارگان است، هر کس به ستاره ای از آنها اقتدا کند هدایت یافته است (زیلعی: 1414، 2: 230).

طریق انس: ابن ابی عمر، از عبدالله بن علی، از سالم طویل، از زید عجمی، از یزید رقاشی، از انس بن مالک نقل می‌کند، که پیامبر6 فرمود: «مثل أصحابی فی أمتی مثل النجوم یهتدون بها و إذا غابت تحیروا» مثل ]جایگاه[ اصحاب من در امتم، مانند ستارگان است که] مردم[ به وسیله آن هدایت می‌جویند و وقتی ستارگان غایب شوند، مردم متحیر می‌مانند (سیوطی: 1320، 2: 267).

با جستجو در منابع رجالی و سخنان اهل فن در میان اهل سنت روشن می‌شود که سند این حدیث با همه طرق آن مورد خدشه می‌باشد و نسبت به آن هم تضعیف عام و هم تضعیف خاص وجود دارد.

تضعیف عام     

 بسیاری از دانشمندان و پیشوایان حدیثی، تفسیری، اصولی و رجالی اهل سنّت به صراحت، حدیث «اصحابی کالنجوم» را با تمام متون و سندهایش ضعیف دانسته‎اند. برخی به عدم صدور آن از پیامبر اکرم6 اعتقاد دارند (ابن قیم: بی تا، 2: 361؛ ابن أبی العز: 1418، 3: 132؛ ابن عبد البر قرطبی: 1398، 2: 90 - 91)، برخی دیگر قائل به عدم صحت آن هستند (ابن قدامة: بی تا، 1: 12)، جمعی دیگر بر این باورند که این روایت دارای ضعف جدی است (سخاوی: بی تا، 1: 14؛ مبارکفوری: 1410، 10: 155؛ ابن تیمیه: 1406، 8: 364)، عده ای دیگر نیز آن را جعلی می‌دانند (ألبانی: بی تا، 1: 49؛ أبوحیان: بی تا، 7: 281؛ الأزهر: بی تا، 8: 193 و209)، همچنین گفته شده است که تمامی اسناد این روایت ضعیف است (بیهقی: بی تا، 1: 115)، این روایت باطل، دروغ، و از تولیدات اهل فسق نیز دانسته شده است (ابن حزم: 1404، 5: 61). برخی دیگر آن را غریب دانسته و بر این باورند که این حدیث در کتب معتبره نقل نشده است (ابن تیمیه: 1406، 8: 364؛ ابن ملقن: 1425، 9: 584)، و برخی دیگر نیز قائل به کذب و عدم اعتبار این روایت شده‎اند (البانی: 1412، 1: 152). اینها نمونه ای از تعابیر و تضعیف های عامی است که درباره حدیث «اصحابی کالنجوم» به کار رفته است.

تضعیف خاص

برخی از روات این حدیث از جانب رجالیون و اهل فن در میان اهل سنت مورد قدح قرار گرفته‎اند. در طریق ابن عمر، فردی به نام حمزة بن ابی حمزة جزری نصیبی وجود دارد، که او شخصی منکَر الحدیث دانسته شده است (بخاری: 1396، 1: 35؛ رازی: 1271، 3: 210). برخی، روایاتی را که از او نقل شده کم ارزش تر از یک فِلس می‌دانند (ابن معین: 1399، 4: 486؛ عقیلی: 1404، 1: 290)، برخی دیگر روایات او را متروک دانسته و این شخص را متهم به وضع حدیث می‌دانند (ابن حجر عسقلانی: 1406، 1: 179)، همچنین او از کسانی است که گفته شده جایز نیست از وی روایت نقل شود (ابن ملقن: 1425، 9: 584).

در طریق ابوهریره، شخصی به نام جعفر بن عبد الواحد هاشمی وجود دارد که گفته شده روایات او اصل و ریشه ندارد (ابن حجر عسقلانی: 1406، 1: 254؛ ابن ملقن: 1425، 9: 584)، همچنین او را فردی متروک و جاعل حدیث (ابن حجر عسقلانی: 1412، 6: 102؛ زیلعی: 1414، 2: 231)، کذاب (ابن حجر: 1419، 4: 463؛ مبارکفوری: 1410، 9: 136)، غیر ثقه (سیوطی: بی تا، 2: 321) و سارق حدیث (ابن حجر عسقلانی: 1406، 2: 117) معرفی کرده‎اند.

در طریق عمر بن خطاب نیز عبدالرحیم (عبدالرحمن( بن زید عمی قرار دارد، که او و پدرش تضعیف شده‎اند (ابن ملقن: 1425، 9: 584؛ حسنی الصنعانی: بی تا، 1: 6). علاوه این که این روایت به این طریق منقطع است؛ چرا که سعید بن مسیب چیزی از عمر نشنیده است (ابن ملقّن: 1425، 9: 586).

در طرِیق ابن عباس نیز جویبر قرار دارد که متروک دانسته شده (أصبحی: 1413، 2: 430؛ سیوطی: بی تا، 22: 75؛ ابن ملقن: 1425، 9: 548)، و ضحاک نیز علاوه بر این که ضعیف است، ابن عباس را ملاقات نکرده، لذا این روایت هم منقطع می‌باشد (لکنوی: بی تا، 1: 98؛ ابن ملقن: 1425، 9: 548)، و در طریق دوم ابن عباس نیز حمزة بن ابی حمزه وجود دارد که قبلاً ضعف او بیان شد.

در طریق جابر نیز، جمیل بن یزید وجود دارد که شخصی ضعیف (مناوی: 1415، 1: 176) و ناشناخته (ابن ملقن: 1425، 9: 584؛ رازی: 1271، 2: 520؛ ابن حجر عسقلانی: 1406، 2: 56) می‌باشد.

در طریق انس نیز، یزید رقاشی وجود دارد که بسیاری وی را تضعیف کرده‎اند (ابن حبان: 1395، 8: 305؛ ابن حجر عسقلانی: 1404، 2: 668؛ ذهبی: 1382، 1: 28).

از مجموع این اسناد برمی‌آید که صدور این روایت مورد اطمینان نیست. از این رو نمی‌توان بدان اعتماد نمود.

بررسی دلالت حدیث

در برخی از منابع اهل سنت این حدیث در جهت اثبات صحت پیروی بی قید و شرط از صحابه (زمخشری: 1397، 13: 390)، مرجعیت و الگو بودن همه صحابه (ابن عساکر: 1400، 1: 420)، پاک انگاشتن همه صحابه (غزالی: بی تا، 1: 79)، ممدوح بودن همه صحابه (رفاعی: 1408، 1: 23)، برتری صحابه بر بقیه مردم (هیثمی: 1412، 2: 615)، و عدالت تمام صحابه (سفارینی: 1402، 1: 53) مورد استناد قرار گرفته است.

البته برخی گفته‎اند مقصود این روایت، صحت اقتدا به صحابه در نقل و پذیرش چیزی است که نقل می‌کنند، نه اقتدای در فتوا (عینی: بی تا، 10: 202؛ ابن عبد البر: 1421، 4: 7)، همچنین برخی دیگر گفته‎اند که مقصود حدیث این است که تفسیر ارائه شده از قرآن توسط صحابه به منزله حدیث مسند و مرفوع می‌باشد (حاکم نیشابوری: 1411، 2: 258؛ زرکشی: 1391، 2: 172)، و یا اینکه مقصود، پذیرش قول آنان درباره اسباب نزول آیات است (ذهبی: 1421، 1: 71).

با توجه به تعابیر مختلف در این حدیث، عبارت «فبأی قول أصحابی أخذتم اهتدیتم» تمسک به قول صحابی به هر میزان که باشد، را هدایت آفرین می‌داند؛ و تعبیر « فأیّهم أخذتم بقوله» کفایت سخن هر یک از صحابه برای هدایت شدن، در حوزه عقاید، اخلاقیات، احکام فقهی و یا مباحث اجتماعی را می‌رساند؛ و تعبیر «اقتدى بشیء منها» اقتدا به قول یا عمل برخی از صحابه را کافی می‌داند؛ و تعابیری مانند: «فبأیهِّم اقتدیتم اهتدیتم» و «من أخذ بنجم منها اهتدى» و «فأیّها أخذتم به» و« فبأیّها أخذ اهتدی» بیانگر آن است که تمسک به سخن یا عمل هر کدام از صحابه باعث هدایت است.

اما باید توجه داشت که این حدیث به لحاظ مدلول اشکالات فراوان دیگری دارد، از جمله:

1. شکی نیست که تمسک به یک سخن یا یک عمل صحابی نمی‌تواند موجب هدایت گردد؛ زیرا مستلزم برتری صحابه بر خود پیامبر6 می‌باشد، چون با تمسک به یک یا چند سخن و عمل پیامبر6 هدایت حاصل نمی‌شود. انتخاب به نحو تخییری از میان صحابه نیز مستلزم ترجیح بلا مرجح است؛ چرا که متفاوت بودن مراتب فضل صحابه غیر قابل انکار است و همه آنها در یک مرتبه نبوده‎اند، بلکه برخی افضل، برخی فاضل و برخی دیگر مفضول بوده‎اند: «بعضها أضوأ من بعض» (متقی هندی: 1989، 1: 321). تمسک به تمامی گفتار و رفتار همه صحابه نیز به دلیل اختلافات فراوان در قول و عمل آنها ممکن نیست.

2. مدلول این روایت با آیات فراوانی از قرآن کریم، که در مذمت و نکوهش عده ای از صحابه وارد شده مانند: سوره انفال (آیه 15و 16) و سوره برائت (آیه 16، 23، 24، 25، 38، 86، 87، 107) و سوره جمعه (آیه 11)و ... تعارض دارد.

3. همچنین این حدیث با روایات بسیاری از رسول خدا6 که در منع از اقتدا به صحابه وجود دارد، تعارض دارد، احادیثی مانند: «تکون بین أصحابی فتنة یغفر الله لهم سابقتهم، ان اقتدی بهم قوم من بعدهم کبهم الله تعالی فی نار جهنم» (متقی هندی: 1989، 11: 294) و«یکون من أصحابی أحداث بعدی، یعنی الفتنة التی کانت بینهم، فیغفرها الله لهم سابقتهم، إن اقتدی بهم قوم من بعدهم کبّهم الله فی نارجهنم» (نقوی: 1405، 3: 183).

4. این روایت با روایات دیگری که در آنها برخی از صحابه مورد نکوهش قرار گرفته‎اند نیز تعارض دارد، روایاتی مانند: روایت «ذات الشمال» که روایتی صحیح است (ترمذی: 1403، 5: 4 ؛ حاکم نیشابوری: 1411، 34: 8) و در آن پیامبر اکرم6 از بازگشت و ارتداد برخی از صحابه پس از رحلت خود و قرار گرفتن آنان در زمره اصحاب شمال خبر می‌دهد (بخاری: 1978، 12: 16؛ ابن حنبل: 1420، 5: 244؛ حمیدی: 1423، 3: 145)، و « روایت ارتداد» که در آن خبر از بازگشت به قهقهری و ارتداد برخی از صحابه داده شده است (موصلی: 1404، 3: 247؛ حمیدی: 1423، 3: 145)، و یا روایتی که پیامبر اکرم6 در آن صحابه را از بازگشت به کفر نهی فرمودند (ابن حنبل: 1420، 4: 464؛ حمیدی: 1423، 1: 196؛ طبرانی: 1405، 6: 37)؛ و یا روایاتی که از بدعت گذاری برخی از صحابه پس از پیامبر اسلام6 خبر می‌دهند (أصبحی: 1413، 2: 461؛ ابن عبد البر: 1421، 5: 104)؛ و حدیث خبر دهنده از تبعیت صحابه از سنن یهود و نصارا (قشیری نیسابوری: بی تا، 8: 57؛ بخاری: 1407، 6: 2669)؛ و روایات حاکی از رقابت و تنافس صحابه با یکدیگر (ابن تیمیه: 1369، 1: 29)؛ و یا روایاتی که خبر از وجود منافقین در میان صحابه می‌دهند (ابن حنبل: 1420، 27: 328؛ هیثمی: 1412، 5: 459) .

5. مدلول این روایت با اعتراف برخی از صحابه‌ی شاخص به جهل خود نسبت به احکام شرعی و نیازمندی‌شان به دیگر صحابه (ابن عبدالبر: 1412، 1: 339؛ تفتازانی: 1401، 2: 294؛ حنفی: 1418، 149) همخوانی ندارد.

6. در برخی از منابع از بی اعتنایی برخی از صحابه نسبت به احکام دین (دارمی: 1349، 1: 51؛ طبرانی: 1405، 11: 359؛ هیثمی: 1412، 1: 393) و عدم پایبندی برخی از آنان به کتاب خدا و سنّت نبوی و بدعت گذاری‌شان در دین (سرخسی: بی تا، 24: 7؛ نقوی: 1405، 3: 244) خبر داده شده است، و با این وضع، پیروی و اقتدای به چنین افرادی چگونه موجب هدایت خواهد بود؟!

7. بی شک یکی از مخاطبان این روایت، خود صحابه بوده‎اند، امر به اقتداء و اهتداء صحابه به خودشان نیز معقول به نظر نمی‌رسد.

8. صحت اقتدا و تمسک به اقوال یا رفتار صحابه ای که بعضی قاتل و بعضی مقتول، بعضی ظالم و بعضی مظلوم، بعضی لعن کننده و بعضی ملعون بوده‎اند، نامعقول می‌باشد. مثلا با توجه به اختلاف میان امیرالمومنین علی% و بعضی دیگر از صحابه و تقابل میان آنان در جنگ صفین و جنگ جمل، اگر به معاویه و عمرو عاص و یا به طلحه و زبیر که همه از صحابه پیامبر بوده‎اند اقتدا شود لازمه اش این خواهد بود که قرار گرفتن در هر کدام از این گروه ها تفاوتی ندارد، چرا که در هر حال به صحابه پیامبر اقتداء شده است!.

با توجه به این امور، محال است که رسول خدا6 به متابعت مطلق از همه صحابه سفارش کرده باشد و این کار را موجب هدایت اقتدا کنندگان دانسته باشند.

9. در این روایت همه صحابه پیامبر6 که بیش از صد هزار نفر بوده‎اند (سیوطی: بی تا، 2: 220؛ ابن کثیر: 1418، 8: 360)، به ستارگان آسمان که مایه هدایت‎اند تشبیه شده‎اند در حالی که همه ستارگان دارای چنین خصوصیتی نیستند، و لذا قرآن گاهی کلمه «نجم» را به صورت مفرد می‌آورد (ر.ک: نحل: 16)، وگاهی واژه «نجوم» را به کار می‌برد (ر.ک: انعام: 97)، ولی مقصود از آنها ستارگان مخصوص و معهودی است که عرب‌ها با آنها راه را پیدا می‌کردند، بنابراین اگر مضمون حدیث صحیح باشد، باید گروه خاصی از صحابه مایه هدایت باشند، نه همه آنها، یعنی صحابه ای که بدعتگذاری نکرده و حافظ حدود و احکام الهی بوده‎اند (طوسی: 1414، 522؛ مجلسی: 1404، 74: 407).

حدیث در منابع شیعی

در برخی از منابع شیعی هم این روایت با هدف نقد سندی و دلالی آن نقل شده است (رک: مفید: 1: 26 ابوالصلاح الحلبى: 1404، 393؛ دیلمی: 1413، 2: 3؛ طبرسى: 1403، 2: 355؛ قاسم: 1977، 12: 8؛ عاملى نباطى: 1384، 1: 272؛ میلانی: بی تا، 9: 2). البته در برخی از منابع چنین روایتی با صبغه تناظری و همراه با توضیح و شرح آمده است. شیخ صدوق از حسین بن احمد [احمد بن حسین] بیهقی نقل می‌کند: محمد یحیى صُولی، از محمد بن موسى بن نصر رازی، از پدرش نقل می‌کند که از امام رضا% در باره حدیث «اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» پرسیدم، آن حضرت فرمود: «هذا صحیح، یرید من لم یغیّر بعده و لم یبدّل. قیل: و کیف یعلم أنهم قد غیّروا أو بدّلوا؟ قال: لما یروونَه من أنه6 قال: لیذادنّ برجال من أصحابی یوم القیامۀ عن حوضی کما تذاد غرائب الإبل عن الماء، فأقول: یا رب أصحابی أصحابی! فیقال لی: إنک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فیؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول: بُعداً لهم و سُحقاً لهم». امام% فرمود: این درست است، (و در این احادیث) مراد کسانى هستند که پس از او تغییر حال پیدا نکردند و در دین تغییر و تبدیل ندادند، راوى گوید: به آن حضرت عرض کردند: از کجا دانسته شود که آنان تغییر یافتند و یا اینکه دین را تبدیل دادند؟ فرمود: به خاطر آنچه خود روایت کرده‏اند که پیغمبر6 فرمود: در روز قیامت مردانى از اصحاب من از حوض کوثر ممنوع می شوند، چنان که اشتران غریب را از آبشخور می رانند و مانع می شوند، و من مى‏گویم: پروردگارا! اصحابم! اصحابم! به من پاسخ داده مى‏شود که: تو نمی‌دانى پس از تو چه حوادثى ایجاد کردند. و ایشان را گرفته و رو به جانب چپ می‌برند (بسوى أصحاب الشّمال)، و من می‌گویم: دورى باد آنان را و نابودى باد ایشان را (صدوق: 1404، 2: 87).

در روایتی دیگر محمد بن حسن صفار(م 290 ق) از حسن بن موسى خشاب، از غیاث بن کلوب، از اسحاق بن عمار، از امام صادق% از پدرشان امام باقر% روایت می‌کند که پیامبر6 فرمود: «ما وجدتم فی کتاب الله فالعمل به لازم لا عذر لکم فی ترکه، و ما لم یکن فی کتاب الله و کانت فیه سنّۀ منّی فلا عذر لکم فی ترک سنّتی، و ما لم یکن فیه سنّۀ منّی فما قال أصحابی فخذوه، فإنّما مثل أصحابی فیکم کمثل النجوم، فبأیها اُخذ اهتدی و بأیّ أقاویل أصحابی أخذتم اهتدیتم، و اختلاف أصحابی لکم رحمۀ. قیل یا رسول الله6: و من أصحابک؟ قال: أهل بیتی». یعنی آنچه را در قرآن یافتید، باید بدان عمل کنید و در ترک آن عذری از شما پذیرفته نیست. اگر حکمی در قرآن نبود، به آنچه در سنت من بجا مانده بود [عمل کنید] و اگر در سنت هم نبود، هر آن چه اصحابم می‌گویند، زیرا اینان همانند ستارگان در آسمان‎اند، به سخن هر کدام تمسک کنید، هدایت یافته اید؛ و اختلاف اصحاب من برای شما رحمت است، سوال شد یا رسول الله اصحاب شما چه کسانی هستند؟ فرمود: اهل بیتم (صفار: 1404، 11؛ صدوق: 1403: 156). در این روایت به روشنی مصداق اصحابی که همانند ستارگان مایه هدایت هستند معرفی شده‎اند.

بنابراین مراد از اصحاب پیامبر6 در حدیث «أصحابی کالنجوم»، اهل بیت و عترت آن حضرت است که از ویژگی عصمت برخوردار بوده‎اند. احادیث ثقلین، سفینه، کساء و نظایر آنها مؤید این وجه است، چنان که در برخی از منابع اهل سنت روایتی دیگر نقل شده که به جای «أصحابی کالنجوم»، عبارت «أهل بیتی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» آمده است (ذهبی: 1382، 1: 82؛ ابن حجر: 1406، 1: 136).

جمع بندی و نتیجه گیری

 حدیث أصحابی کالنجوم با همه طرق نقل آن به لحاظ سند، حدیثی مجعول و غیر معتبر می‌باشد. و به لحاظ دلالت نیز دارای این اشکال اساسی است که برخی از صحابه‌ی شاخص پیامبر6 با یکدیگر اختلافات اساسی و تقابل و تنازع داشته‎اند، و هدایت یافتن به خاطر اقتدا و تبعیت هر یک از آنان امر نامعقول و غیر صحیحی می‌باشد. علاوه اینکه این روایت با دیگر روایاتی که به صراحت نهی از اقتدا به همه صحابه کرده و یا روایات حاکی از انحراف برخی صحابه تعارض دارد. به نظر می‌رسد که در مقابل احادیثی که اهل بیت پیامبر6 را ستارگان هدایت معرفی می‌کند، چنین حدیثی جعل شده است.